چرا غرب مقصر بحران اوکراین به شمار می آید

0 ۴۲۷
توهمات لیبرال که پوتین رابرافروخته
جان مییرشیمر- فارین افیرز
استاد دانشگاه علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو

بر اساس استدلال رایج درغرب، مسئولیت بحران اوکراین را می توان کاملاً متوجه تجاوز روسیه به خاک این کشور دانست. بر اساس استدلالی که صورت می پذیرد، ولادیمیر پوتین، رییس جمهور روسیه، برای مدت زمان طولانی رویای زنده ساختن امپراطوری روسیه را در سر پرورانده و به همین دلیل نیز، کریمه را ضمیمه روسیه ساخته است. بر اساس این تحلیل درنهایت نیز امکان دارد پوتین پس از تازه کردن نفس، این یکه تازی را به سایر مناطق اوکراین و حتی سایر کشورهای اروپای شرقی نیز تسری دهد. از این دیدگاه، سقوط ویکتوریانکویچ رییس جمهوری اوکراین در فوریه 2014 برای پوتین بهانه ای به دست داد تا به نیروهای نظامی روسیه دستور اشغال بخشی از خاک اوکراین را صادر نماید.
اما این تحلیل، نادرست است: بیشتر مسولیت بحران را ایالات متحده آمریکا و متحدان اروپایی اش به صورت مشترک برعهده دارند. ریشه اصلی مشکل، گسترش ناتوست، که می توان آن را در راستای استراتژی گسترده تر غرب در جهت خارج کردن اوکراین از مدار روسیه و ادغام آن با غرب ارزیابی نمود. بدین ترتیب، گسترش اتحادیه اروپا به سمت شرق وحمایت غرب از جنبش طرفدار دموکراسی در اوکراین که با انقلاب نارنجی درسال 2004 آغاز گردید- از عوامل مهم در راستای ایجاد وضعیت کنونی به شمار می رود. رهبران روسیه، ازاواسط دهه نود میلادی، به شدت با گسترش ناتو مخالفت ورزیده و درسال های اخیر، این موضوع را به روشنی ابراز نموده اند. روسیه بالطبع در مقابل تبدیل همسایه استراتژیک مهم روسیه به سنگر غرب، نظاره گری منفعل نخواهند ماند. برای پوتین، سرنگونی غیرقانونی رییس جمهوری منتخب و طرفدار روسیه اوکراین که درفرایندی دموکراتیک برگزیده شده بود، خط قرمز نهایی این دخالت ها بود. پوتین که از تبدیل شدن کریمه به پایگاه نیروی دریایی ناتو واهمه داشت، با اشغال این جزیره به تلاش غرب در جهت بی ثبات نمودن اوکراین پاسخ داد.
بنابراین این واکنش پوتین نبایستی چندان تعجب آمیز باشد. غرب در حال حرکت به سوی حیاط خلوت روسیه و تهدید منافع اصلی استراتژیک آن است و این نگرانی از جانب پوتین بارها و بارها مطرح شده است. توانایی فهم حقیقت از جانب نخبگان ایالات متحده و اروپا بواسطه حوادث ورویدادهای متفاوت، مخدوش شده چراکه آنان دیدگاه ناقصی نسبت به سیاست های بین الملل دارند. به زعم آنان، منطق رئالیسم درقرن بیست ویکم دیگر موضوعیتی ندارد و اروپا می تواند برمبنای اصول لیبرالی از جمله حاکمیت قانون، وابستگی متقابل اقتصادی و دموکراسی به صورت یکپارچه و آزاد مورد محافظت قرار گیرد. اما طرح بزرگ غرب در اوکراین با بحران مواجه گردید. بحران موجود نشان می دهد که واقع گرایی سیاسی در عرصه روابط بین الملل همچنان موضوعیت دارد وکشورهایی که آن را نادیده می گیرند، خودرا در معرض ریسک و خطر بزرگتری قرار می دهند. رهبران آمریکا و اتحادیه اروپا در تلاش برای تبدیل اوکراین به سنگرغرب درمرز روسیه کورکورانه و اشتباه رفتار نموده اند. و هم اکنون که عواقب این امر خود را به صورت عریان نمایان ساخته ، ادامه این سیاست نادرست، اشتباه بزرگتر ی خواهد بود.

بی حرمتی غرب
زمانی که جنگ سرد به پایان خود رسید، رهبران شوروی ترجیح دادند نیروهای نظامی ایالات متحده دراروپا با قی بمانندوناتو نیز دست نخورده حفظ شود. تمهیدی که فکر می کردند آلمان دوباره متحد شده را آرام نگه می دارد. اما، آن ها و جانشینان روس ایشان نمی خواستند ناتو بزرگتر شود و فرض خود را بر این گذارده بودند که دیپلمات های غربی ملاحظات آن ها را درک خواهند نمود. اما دولت کلینتون آشکارا طرز تفکر متفاوتی داشت و بدین ترتیب درمیانه دهه 1990 ، فشار برای گسترش ناتو را آغاز نمود.
مرحله اول گسترش درسال 1999 و در جمهوی چک، مجارستان و لهستان به اجرا درآمد. مرحله دوم در سال 2004 شروع گردید که شامل توسعه ناتو به کشورهایی شامل بلغارستان، استونی، لتونی، لیتوانی، رومانی، اسلواکی و اسلونی می شد. مسکو ازهمان ابتدا با تلخی شروع به گله و شکایت نمود. برای مثال بوریس یلتسین، رییس جمهور روسیه درطول بمباران صرب های بوسنی توسط ناتوگفت: « این نشانه ای است از آنچه که می تواند درصورت آمدن ناتو به مرزهای فدراسیون روسیه ، رخ دهد… شعله جنگ می تواند درسراسر اروپا گسترده گردد. » اما روس ها درآن زمان برای ممانعت از حرکت ناتو به سمت شرق بسیار ضعیف بودند البته گسترده شدن دامنه ناتو در آن مقطع زمانی تنها کشورهای بسیار کوچک منطقه بالکان که مرزمشترکی با روسیه نداشتند را در بر می گرفت و این موضوع چندان هم تهدید آمیز به نظر نمی رسید.
اما، ناتو همچنان به دنبال گسترش بیشتر به شرق بود. در نشست سال 2008 این سازمان در بخارست ، پذیرش گرجستان و اوکراین به عنوان اعضای جدید آن در دستورکار قرار گرفت. دولت جرج بوش ازاین اقدام پشتیبانی می کرد، اما فرانسه و آلمان از ترس اینکه بی حهت خشم روسیه برانگیخته شود، مخالفت کردند. در پایان اعضای ناتو توافق نمودند تا فرایند رسمی برای عضویت گردد لازم بود را آغاز نمایند، اما بیانیه ای درحمایت از آرمان های گرجستان و اوکراین صادر شد که حاوی این عبارت بود: «این کشورها به عضویت ناتو خواهند درآمد. »
با این حال، به رغم توافق صورت گرفته، روسیه شاهد بود که درعمل اتفاق مشخصی نیفتاد. الکساندرگروشکو، وزیر امورخارجه وقت روسیه گفت: «عضویت گرجستان و اوکراین درناتو اشتباه بزرگ استراتژیک است و عواقب جدی برای امنیت پان اروپایی ها به دنبال خواهد داشت. » پوتین نیز چراغ سبز دو کشور مزبور به اتحاد ناتو را «تهدید مستقیم » برای روسیه دانست. یک روزنامه روس گزارش داد که پوتین درگفتگو با بوش پسر »بسیار شفاف تذکر داده که درصورت پذیرش عضویت اوکراین در ناتو، شرایط موجود دستخوش تغییر جدی خواهد. »
حمله نظامی روسیه به گرجستان درآگوست 2008 علی القاعده می بایست تمام شک و شبهه ها را درخصوص تصمیم جدی پوتین برای ممانعت از پیوستن اوکراین و گرجستان به ناتو را برطرف می نمود. میکاییل ساکاشویلی، رییس جمهور گرجستان که به صورت جدی متعهد به پیگیری عضویت کشورش درناتو بود، درتابستان 2008 تصمیم گرفت دو منطقه جدایی طلب آبخازیا و اوستیای جنوبی را مجددا به گرجستان اطلاق نماید. اما در عوض پوتین به دنبال گرجستان ضعیف و تجزیه شده بود- که خارج از پیمان ناتو نیز باشد. پس از آغاز جنگ میان دولت گرجستان وجدایی طلبان اوستیای جنوبی، نیروهای نظامی روس کنترل آبخازیا و اوستیا را دردست گرفتند. مسکو تصمیم خود را گرفته بود. هنوز و علیرغم این هشدارشفاف، ناتو هرگز هدف خود در افزودن گرجستان و اوکراین را خودرا به صورت جدی رها نکرد وگسترش خود را با پیشروی رو به جلو ادامه داد تا آن که آلبانی و کرواسی درسال 2009 به عضویت آن درآمدند. اتحادیه اروپا نیز همچنان در حال پیشروی به سوی شرق بود. در می 2008 ، اتحادیه اروپایی از ابتکار مشارکت شرقی پرده برداری کرد، برنامه ای که برای ترویج پیشرفت و رفاه درکشورهایی همچون اوکراین وادغام آن ها در اقتصاد اروپا تدوین شده بود. جای تعجب نبود که رهبران روسیه برنامه مذکور را برضد منافع کشورشان ارزیابی کنند. در ماه فوریه سال قبل، پیش از خروج اجباری یانکویچ از دفتر خود، سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، اتحادیه اروپا را متهم به تلاش جهت ایجاد یک «حوزه نفوذ » دراروپای شرقی نمود. ازدیدرهبران روسیه، گسترش اتحادیه اروپا اسب تراوایی برای توسعه ناتو به شمار می آید.
آخرین ابزار غرب برای پوست اندازی ودورساختن کیف از مسکو، تلاش های آنها در راستای اشاعه ارزش های غربی وترویج دموکراسی در اوکراین و دیگر دولت های تازه تشکیل یافته پس از انحلال جماهیر شوروی بود، برنامه ای که اغلب مشتمل بر پشتیبانی مالی ازافراد و سازمان های متمایل به غرب بود.
بر اساس تخمین ویکتوریا نولاند، معاون وزیر خارجه آمریکا درامور اروپا و اوراسیا که در دسامبر 2013 اعلام گردید، ایالات متحده ازسال 1991 بیش از 5 میلیارد دلاربه منظور کمک به اوکراین جهت دستیابی به «آینده ای که سزاوارآن است ». سرمایه گذاری نموده است. دولت ایالات متحده، به عنوان بخشی از این تلاش ها « بنیاد ملی آمریکا برای ترویج دموکراسی » که بیش از 60 پروژه باهدف ترویج جامعه مدنی به سبک غربی در اوکراین در دست اجرا داشت را مورد حمایت مالی قرار می داد. رئیس این بنیاد، کارل گرشمن، از اوکراین به عنوان »بزرگترین جایزه » یاد کرد. بعد از پیروزی یانوکویچ در انتخابات ریاست جمهوری درفوریه 2010 ، موسسه مذکور در دستیابی به اهداف خود احساس ضعف جدی می نمود و پی از آن به تلاش خود برای حمایت ازمخالفان و تقویت نهاد های دموکراتیک اوکراین شدت بخشید.
زمانی که رهبران روس به فرایندی که غربی ها در اوکراین آغاز کرده اند، این نگرانی ایجاد می گردد که کشور متبوعشان هدف بعدی خواهد باشد. این نگرانی بسیار جدی و اساسی است. درسپتامبر 2013 ، گرشمن درواشنگن پست چنین نوشت: « انتخاب اوکراین جهت پیوستن به اتحادیه اروپا، نابودی ایدئولوژی امپراطوری روسیه که پوتین نمایندگی می کند را تسریع خواهد نمود. » وی افزود: »روس ها، بایستی انتخاب کنند، پوتین ممکن است کار خود را تمام یافته تلقی کند اما این بار نه در مرزهای نزدیک که در داخل خود روسیه. »

خلق بحران
خشم آمریکا زمانی که چین درصد ایجاد یک اتحاد نظامی چشمگیر و تلاش برای عضویت کانادا و مکزیک درآن است را تصور کنید. رویکرد سیاسی غرب در قابل اروپای شرقی که مشتمل بر گسترش ناتو، توسعه وگسترش اتحادیه اروپا و نیز ترویج دموکراسی است، به منزله ریختن بنزین بر روی آتشی است که آماده شعله ورشدن است. جرقه زمانی زده شد که در نوامبر 2013 یانکویچ درمذاکرات خود، معامله اقتصادی بزرگ با اتحادیه اروپا را درمقابل پیشنهاد 15 میلیارد دلاری روس ها رد کرد. آن تصمیم موجب افزایش اعتراضات ضد دولتی گردید که در سه ماه بعدتر تشدید گردید ودر اواسط فوریه منجر به مرگ صدها معترض گردید. فرستادگان غربی به منظور رفع بحران با عجله به سمت کیف پرواز کردند. در 21 فوریه، دولت و مخالفان توافقی نمودند که به یانکویچ اجازه می داد تا زمان برگزاری انتخابات جدید در قدرت بماند. اما پس گذشت زمان اندکی، دولت سقوط کرد و یانکویچ درروز بعدی به روسیه گریخت. هسته دولت جدید، طرفدار غرب و ضد روسیه بود ودر بین اعضاء آن چهار نفر قرارداشتند که بر اساس قوانین می توان به آن ها برچسب نئوفاشیست زد. هرچند که ابعاد کامل دخالت آمریکا به وضوح روشن نیست اما حمایت ایالات متحده از کودتا شفاف ومشخص است. نولاند و جان مک کین سناتور جمهوری خواه، دراعتراضات ضد دولتی شرکت داشتند، وجفری پیات، سفیرآمریکا دراوکراین پس از سرنگونی یانکویچ اعلام کرد که این : »روزی درکتاب تاریخ » خواهد بود.
مکالمه تلفنی فاش شده نولاند که در آن، وی از تغییر رژیم اوکراین حمایت می کند، و خواستار نخست وزیری آرسنی یاتسنیوک در دولت جدید است، نیز به وضوح موئد این موضوع می باشد. جای تعجب نیست که تمامی روس ها فارغ از نوع تفکری که دارند عقیده دارند سقوط یانکویچ در نتیجه بازی غرب بوده است.
برای پوتین، زمان واکنش بر ضد اوکراین و غرب فرارسید. درزمان کوتاهی بعد از 22 فوریه، وی به نیروهای نظامی اش دستور داد تا کریمه را از اوکراین جدا کنند و بعد از آن به سرعت این شبه جزیره را به روسیه ضمیمه کرد.این کار به مدد هزاران سرباز روسی که درپایگاه دریایی دربندر سواستپول کریمه آماده بودند، کار چندان دشواری نبود. کریمه همچنین هدف ساده ای بود زیرا که 60 درصد ساکنان آن را افراد متعلق به نژاد روس تشکیل می دادکه غالب آن ها نیز خواستار جدایی از اوکراین بودند.

مقصر بحران اوکراین

جهت مطالعه ی ادامه این مقاله ، لطفا به صفحات 46 الی 48 ماهنامه مراجعه نمایید.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.