چه ببریم، چه ببازیم، سودش در جیب غربی هاست!
محسن رنانی دانشیار گروه اقتصاد دانشگاه اصفهان است. در سال ۱۳۴۴ در رهنان اصفهان به دنیا آمد. وی تا دیپلم را در اصفهان تحصیلکرده و سپس مدارج کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترای خود را در رشته اقتصاد از دانشگاه تهران اخذ کرد. رنانی هم اکنون استاد دانشگاه اصفهان و از صاحبنظران اقتصاد کشور است. وی تاکنون بیش از ۱۵ عنوان کتاب به طور مستقل یا مشترک تألیف و ترجمه و بیش از یک صد مقاله علمی به چاپ رسانده است. دو کتاب ایشان به عنوان کتاب سال دانشگاهی برگزیده شده است.
معروفترین اثر او «بازار یا نابازار؟» است. کتاب مهم دیگر او با نام «چرخههای افول اخلاق و اقتصاد» پس از دو سال انتظار برای مجوز چاپ، در بهار ۱۳۹۰ روانه بازار شد. این کتاب در زمان انتشار مورد استقبال قرار گرفت و در مطبوعات به طور گسترده معرفی شد. آخرین کتاب او که در اردیبهشت ۱۳۹۲ به صورت دیجیتال از طریق سایت رسمی رنانی، منتشر شد کتاب «اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران: درآمدی بر عبور تمدنها» است که به طور گسترده در فضای مجازی مورد توجه قرار گرفت. این کتاب سیاست جاری ایران در دوره دولت نهم و دهم در مورد مناقشه اتمی را مورد نقد جدی قرار داده است. رنانی در این کتاب معتقد است تداوم مناقشه اتمی ایران و به نتیجه نرسیدن مذاکرات هستهای با کشورهای ۵+۱ خواست کشورهای غربی به ویژه آمریکاست تا غرب بتواند از طریق بالا و پایین بردن تنشهای حاصل از مناقشه، بازار جهانی نفت را مدیریت کند. در این مطلب دیدگاهها و دلایل این اقتصاددان برای طرح چنین موضوعی میخوانیم. این دیدگاهها در نشست روی خط اقتصاد که با همکاری سازمان مدیریت صنعتی آذربایجان و نشریه کارایی برگزار شد، ارائه شده است.
مناقشه اتمی بازی طراحیشده غربیهاست که ما نیز وارد این بازی شدیم. ما چه ببریم و چه ببازیم، در هر صورت سود آن در جیب غربیهاست. این داستان مانند این است که سرمایهگذاری ورزشگاهی را گوشه شهر تهران بسازد، برای رونق کار ورزشگاه از دو محله شهر دو تیم را برای بازی در زمین این ورزشگاه دعوت کند. برای مسابقه جایزه و قرعهکشی در نظر بگیرد. به تیم برنده هم جایزه بدهد. هرتیمی ببرد، برنده اصلی سرمایهگذار است که توانسته سرمایهگذاری خود را به ملت بشناساند.
در بحث مناقشه اتمی نیز در سالی که مشغول نگارش کتاب مربوطه «اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی» بودیم (سال 84 تا 87) پیشنهاد ما این بوده که ایران به سرعت از این مناقشه خارج شود و سریعاً اعلام کنیم که ما نیازی به انرژی هستهای نداریم. نیروگاه هستهای بوشهر را نیز جمع میکنیم، یعنی بدترین حالت ممکن! این کار نیز از دید بنده اگر انجام میشد هم ما برنده بودیم. این پیشنهاد زمانی شد که اوباما تازه داشت بر مسند قرار میگرفت و اعلام کرده بود، بدون پیششرط با ایران مذاکره خواهد کرد. اگر این فرصت را قدر ندانیم اوباما به ما حمله نخواهد کرد بلکه ما را به نقطه آچمز خواهد برد. آن روز که او خواست بدون قید و شرط با ما مذاکره کند برای ما مانند فتح خرمشهر بود؛ که اگر قدر ندانیم مثل قطعنامه 598 میشود. حال این گفتههایی که از دید یک عده کفر است را ما آن روزها مطرح کردیم. منتهی آنچه در ادامه شکل گرفت متأسفانه تأیید این پیشبینیها بود؛ اما این پیشبینیها چرا شکل گرفت از تخیل یا واقعیتهای موجود. واقعیتهای موجود نشان میداد که غرب در پایان قرن بیستم با چهار بحران بزرگ درگیر است. از این چهار بحران سه تای آنها را خوب مدیریت کرد و در چهارمی دچار مشکل بوده و هست. این یک بحران طوری است که اگر در قرن بیست و یکم هم با آن درگیر باشد، غرب را به چالش اساسی خواهد کشید. عرب برای حل این بحران خود نیاز به یک بحران داشت. نیاز به دشمنی که خطر کمی داشته باشد، بهترین دشمن ایران بود. پس با ایران وارد یک بازی شد که خطراتش برای او مثل عراق نباشد. مناقشه اتمی هم از همین رو شکل گرفت. قطعاً این دیدگاه از دید سیاسی ایرادات اساسی دارد ولی تحلیل بنده از زاویه اقتصاد شکلگرفته و با توجه به واقعیتهای سیاسی موجود تطبیق داده شده است. البته این پیشبینیهای جسورانه آن روز الان خیلی پیشپاافتاده است. چرا که تحولات ده سال زودتر از پیشبینی شکل گرفته است.
اما غرب با چه بحرانهایی در قرن بیستم روبرو بود:
1- انقلابهای کمونیستی: از سال 1917 تا اواخر دهه 60 میلادی، لیبی، اروپای شرقی به بلوک کمونیست پیوستند. نزدیک به 100 میلیون نفر در این عرصه کشته شدند. نظریه مارکس ظرف 701 سال بیش از یک میلیارد پیرو پیدا کرد. این روند برای غرب و بشریت خطرناک بود. خود بلوک شرق از طریق بسته نگهداشتن سیستم خود به غرب کمک کردند تا غرب برای فروپاشی اقدام کند. به دلیل عزم پویایی سیستم از درون دچار فروپاشی شدند. با ورود به قرن 21 دیگر نگرانی در این زمینه وجود نداشت.
2- بحرانهای اقتصادی: در سال 1929 که بحران اقتصادی رخ داد، ظرف مدت کوتاهی سونامی وار غرب را فراگرفت و ظرف مدت سه تا 4 هفته 2000 نفر خودکشی کردند. مدیران، سهامداران و… . بعد از آن بحران غرب در سیستم مدیریت اقتصادی خود بازنگری کرد، سیاستهای پولی و مالی شکل گرفت. بانک جهانی و صندوق بینالمللی شکل گرفت تا نگذارند رکود اقتصاد را در برگیرد. بحرانی مانند سال 2008 برعکس به نفع آنها بود. چون در یک سیستم پویا، خطاهای تصادفی موجب رشد میشود. مانند واکسن که به اطفال زده میشود تا در مقابل بیماریها مقاوم شوند.
3- جنگهای جهانی: بیش از 100 میلیون کشته در دو جنگ، باعث شد جوامع غربی خیلی هزینه کنند تا دوباره احیا شوند. طی مدت پس از جنگ بسیار بر روی مسائل نظامی خود کارکردند تا قابل مدیریت شود. از این پس نیز به دلیل شکاف نظامی آمریکا با بقیه دول (قدرت برابر وجود ندارد)، دیگر جنگ جهانی شکل نخواهد گرفت.
4- بحران شوکهای نفتی: سال 1973 که جنگ اعراب و اسرائیل شکل گرفت با قطع صادرات نفت عراق و عدم ارسال آن به غرب، قیمت نفت 4 برابر شد. برای اولین بار پدیده رکود تورمی در اقتصاد غرب شکل گرفت. بعدها در انقلاب ایران قیمت نفت از 12 دلار به 36 دلار رسید، یعنی دوباره شوک دیگری بر بازار نفت وارد شد. بر همین مبنا بررسی شد و پیشبینیها نشان داد در حدود سالهای 2020 تا 2030 عرضه نفت به بیشترین حد خود خواهد رسید و سپس روند کاهشی خواهد داشت؛ یعنی مجموع عرضه نفت سیر نزولی خواهد داشت؛ اما تقاضای جهانی نفت بالا خواهد رفت، چرا که کشورهای در حال توسعه مانند چین، هند، ترکیه و… با افزایش تقاضا روبرو خواهند بود؛ اما با توجه به کاهش منابع نفتی با دوره انفجاری قیمت نفت روبرو خواهیم بود. قیمت نفت بین 300 تا 400 دلار خواهد شد و این یعنی درهم ریزی اقتصاد غرب.
نفت تنها نهادهای است که مانند خون در بدن در تمام اجزای اقتصادی حرکت میکند. هر آلودگی وارد خون شود بدن انسان را تحتالشعاع قرار میدهد، در ارتباط با نفت نیز داستان بدین شکل است. در نتیجه غربیها به دنبال راهکار بودند، یک راهکار این است که عرضه را بالا ببریم که این دست غربیها نیست. راهکار بعدی این است که تقاضا را پایین بیاوریم؛ اما چگونه؟ اینگونه که الگوی مصرف را براساس سایر انرژیها تغییر دهیم.
در سال 1974 کی سینجر گزارشی را به رئیسجمهور نیکسون ارائه میدهد که اگر روند رشد جمعیت به همین شکل جلو برود، تمام مواردی که ما هم اکنون از کشورهای دیگر وارد میکنیم، خودشان لازم خواهند داشت. لذا اگر میخواهیم اقتصادمان رشد پیدا کند، باید جریان مواد اولیه به سمت اقتصاد ما ادامه پیدا کند.
رئیسجمهور نیکسون برای این معضل راه حل میخواهد. یک سال بعد یک راه حل با 20 پیشنهاد ارائه میشود. یکی از این پیشنهادها راهاندازی سازمان بهداشت جهانی است. با بسط بهداشت در روستاها، آموزش زنان، کمک به اشتغال زنان، کمک به توسعه روشهای پیشگیری از بارداری میتوان جلوی رشد جمعیت را گرفت. امروز سی امین سالی است که رشد جمعیت جهان متوقف شده است؛ یعنی متوسط رشد بین 2 تا 5/2 درصد هست. تا 5/1 درصد لازم است و 2 عدد خوبی است. لذا این داستان و 20 پیشنهاد نشان میدهد همان طور که در ارتباط با جمعیت فکر کردند قطعاً در ارتباط با انرژی نیز فکر کردهاند.
با توجه به دو بیماری که غرب با آن دست به گریبان است:
1- پیر شدن صنایع غرب در مقابل چین، مالزی، کره جنوبی و تایوان مصرف انرژی بالایی دارند. خودرو بزرگ تولید میکنند، کارگرانشان گرانتر هستند. خانههای بزرگتری دارند.
2- گرم شدن زمین، عامل گرمایش تاکنون غربیها بودهاند و از این پس کشورهای در حال توسعه. به همین منوال تا سال 2050 یک متر به عمق آبهای آزاد اضافه میشود، یعنی 100 کیلومترمربع از حجم و مساحت یخچالها کم میشود. بخشی از ثروت غربیها در ساحل دریاها و آبها شکلگرفته، دچار مشکل میشود.
بهترین کار این است که الگوی مصرف انرژی از فسیلی به نوع پاک تغییر کند. در نتیجه نگرانی شوک نفتی و افزایش تقاضای نفت از بین می رود. وقتی الگوی مصرف عوض شد باید تمام صنایع به سمت نوسازی پیش خواهند بروند. اصولاً تفاوت تمدنها را با الگوی مصرف انرژی تشخیص میدهند. در چنین شرایطی صنایع ناتوان مضمحل میشوند. نگرانی از بحران نفتی از بین می رود. بیماری کهولت با تحول صنایع از بین می رود. گرمایش زمین هم با تغییر الگوی مصرف انرژی متوقف میشود. این تغییر که دستوری و ابلاغی نیست، باید کاری کرد که خودشان این کار را بکنند. بهترین راهکار افزایش قیمت نفت است. این فکر زمانی است که آمریکا هنوز به عراق حمله نکرده است. قیمت نفت 23 دلار است. توجیه حرکت به سمت تولید انرژیهای پاک حداقل در قیمت 40 دلار برای نفت است. در نتیجه باید اقدامی کرد که تدریجی و پایدار قیمت نفت بالا برود.
حمله به عراق به بهانه تسلیحات اتمی کلید میخورد. تا هم این افزایش قیمت نفت شکل بگیرد. هم آخرین تسلیحات تولیدی به فروش برسد. در جنگ 2003 با عراق بمبهای هوشمند مورد آزمایش قرار میگیرد. نفت عراق از چرخه تولید خارج میشود. قیمت نفت به 50 دلار میرسد. با توجه به اینکه در بیست سال قبل آن قیمت زیاد بالا نرفته، این شوک از دید غرب جبرانکننده تورم گذشته است. پس صنایع آسیبی نمیبینند. جنگ با قیمت نفت 53 دلار تمام میشود.
مهمترین کار بعدی، اقداماتی است که انجام شود تا قمت نفت کاهش نیابد. در نتیجه مناقشه اتمی ایران کلید خورد. همیشه سئوال این است که غربیها از کوچکترین اقدامات ما در مورد انرژی هستهای اطلاع داشتهاند. ما 10 سال قبل از آغاز مناقشه اتمی بوشهر را فعال کرده بودیم. اگر بهانه فقط اقدامات اتمی ایران بود باید پیش از اینها آغاز میشد. پس با چنین هدفی مناقشه اتمی شکل میگیرد و هر از چند گاهی سندی و برگهای رو میشود.
ما باید بدانیم بازار نفت یک بازار سیاسی است. با توجه به سیاسی بودن بازار نفت و تأثیرپذیری آن از سیاست، کوچکترین بحرانها بر روی آن اثر میگذارد در نتیجه این موارد نیز بر قیمت تأثیر میگذارد. کشورهای حاشیه خلیجفارس 40 درصد نفت اوپک را تأمین میکنند پس چنین ناامنی در منطقه تأثیر خود را بر قیمت نفت خواهد گذاشت. با توجه به دیدگاه غربیها اگر بین پنج تا 10 سال قیمت نفت بالای صد دلار باشد کلیه سرمایهگذاریها انرژی پاک به سرانجام میرسد. امسال ششمین سالی است که نفت بالای 100 دلار است. پس مناقشه اتمی، ناامنی خلیجفارس و…، باهدف خاص انجام میشود.
طی سالهای دورتر سرمایهگذاری در انرژی پاک در شروع جنگ عراق سالانه 5/1 درصد رشد داشته، یعنی این سرمایهگذاریها در یک بازه زمانی 30 تا 40 ساله به نتیجه میرسید. امسال که در آن هستیم سرمایهگذاری در انرژیهای خورشیدی سالانه 75 درصد رشد داشته است. ظرفیت تولیدی برق خورشیدی در کشوری مثل آلمان به نصف نیاز برقی خود رسیده است. یا در همین راستا اوباما اعلام میکند که در سال 2020 آمریکا صادرکننده نفت خواهد بود. چرا که به سرعت انرژیهای نو جایگزین میشود. نکته دیگر آن که از سال 2003 به بعد هم تقاضای جهانی نفت، سالانه یک درصد رشد داشته، در حالی که اقتصاد جهان 5 درصد سالیانه رشد کرده است؛ یعنی صنایع در حال کارآمدتر شدن و جایگزین نمودن انرژیهای نو هستند. پس تقضای جهانی نفت متوقف شده و رشد نمیکند.
حال سئوال این است که هرچند گذار به انرژیهای پاک لازم است و امری حیاتی ولی چرا این بحث با هزینه ملت ایران باید انجام شود. چرا ما نیز نباید از بهرهمندیهای آن استفاده کنیم. پس ایران باید از این مناقشه خارج شود. تا به این بهانه قیمت نفت بالا نرود. ما میتوانیم به جای پنج سال، ده سال نفت بفروشیم. به جای اینکه اقتصاد ما درگیر مناقشه باشد، فرصت کنیم و با استفاده از آن اقتصاد خود را بسازیم. چرا که ده سال است که هیچ سرمایهگذاری در حوزه نفتی ما نشده است. البته این یک نتیجه خوب هم خواهد داشت. چرا که ما دیگر دولت پولدار نخواهیم داشت. چرا که فعلاً سقف فروش نفت بین 20 تا 30 میلیارد دلار خواهد بود. دو سه سال دیگر هم قیمت نفت روند نزولی خواهد داشت.
این برای توسعه ما به طور کلی خوب است، چون دیگر دولت هر حکمی نخواهد داد. فرض کنید اگر ما پول نداشتیم به جای نیروگاه بوشهر، 10 نیروگاه گازی مثل چهلستون میساختیم. این نیروگاه را بخش خصوصی چهار ساله با 400 میلیون دلار ساخته است. با یک سیام سرمایهگذاری بوشهر به اندازه آن انرژی میدهد و خطرات و ناامنی آن را هم ندارد. ما اگر پول نداشتیم اینگونه سرمایهگذاری میکردیم. منتهی مشکل این است که بد موقعی است و ما وارد مشکلات اقتصادی اجتماعی شدهایم. دولت هم با دستبسته حرکت میکند؛ اما نتیجه این است که بخش خصوصی در اولویت قرار میگیرد. بخش خصوصی که از موضع قدرت امنیت، حکمرانی خوب، دموکراسی، پاسخگویی را از دولت خود طلب میکند. تا حالا دولت حرف گوش نمیداد، اما اکنون نوبت بخش خصوصی است!