پاسخگوئی، پاسخ گریزی

0 ۲۸۳
دکتر علیرضا بافنده زنده
عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی – واحد تبریز

احمدی نژاد به نارمک برگشت و روحانی راهی پاستور شد. هشت سال قبل، روز اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری با خانواده عازم سفر به سمت شمال بودم. شهر بستان آباد اتراق کردیم. بعد از ظهر در حیاط مجتمع آب درمانی بستان آباد رادیوی ماشین را روشن کردم تا از اخبار ساعت دو، نتیجه انتخابات را بدانم. انتظار به سر رسید: احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور معرفی شد. به عنوان کسی که منتقد شعارهای انتخاباتی اش بودم، احساس خوشایندی نداشتم. احساس ناخوشایندتر را زمانی تجربه کردم که سازمان مدیریت و برنامه ریزی به معاونت استانداری تبدیل شد. سیاستهای انبساطی دولت، علی رغم هشدار اقتصاددانان نقدینگی را به سرعت افزایش داد. نظام بانکی مفهوم خود را از دست داد. واردات افزایش یافت و… . سیاستهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دولت جدید خود را یکی پس از دیگری نشان دادند. با هر رونمائی از سیاستها، مشکلات نیز یکی پس از دیگری رخ نشان میدادند. چهار سال گذشت. امیدوار بودم که تمام خواهد شد. اما وی چهار سال دیگر هم بر مسند ریاست جمهوری تکیه زد. بالاخره چهار سال دوم نیز به سر آمد. مدل مدودوف – پوتین هم خوشبختانه جواب نداد. روحانی انتخاب شد. حس نامطلوب هشت سال قبل الآن برایمان حکم خیلی خوب و حتی عالی را داشت.
عمر دولت احمدی نژاد به سر آمد. اگر این دوران از لحاظ متغیرهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دوران وحشتناکی بود، چه کسی را باید پاسخگو دانست؟ مسئولیت با کیست؟ آقای احمدی نژاد؟ این ساده ترین و در چنین فضائی که احمدی نژاد دیوارش از همه کوتاه تر شده، قابل قبولترین پاسخ مینماید. اما دقیقترین و بنیادیترین پاسخ نمیتواند باشد. اگرچه قوه مجریه، مسئول است اما علت تامه نیست. اگر چه چهار سال قبل و هشت سال قبلتر انتخاب من آنی نبود که شد. اگر چه قوه مجریه در تخریب نظام اجتماعی نقش داشت، اما چنین اتفاقاتی تنها نتیجه یک قوه نمیتواند باشد. به نظر میرسد پاسخ بنیادی به سؤال مسئول کیست نه یک نفر نه چند نفر حتی نه یک اندیشه بلکه مسئولیت با کل نظام اجتماعی است. نظام اجتماعی که آقای احمدی نژاد تنها بخشی از آن است. اگر ایشان مقصرند، بسیار خوب باید انتظار داشت که دیگر چنین قضایائی تکرار نگردد. اما تاریخ کشور ما تاریخ تکرارهاست. تاریخِ باز تولید رفتارهای مشابه اجتماعی است. نباید فراموش کرد که ما با یک سیستم اجتماعی روبرو هستیم. اگر هشت سال قبل با اعلام نتیجه انتخابات آه از نهاد من بلند شد، در کنار من دو هموطن عزیز را کنار بساطشان دیدم که دست بر دعا برداشتند و به خاطر این انتخاب شکر گذار خدایشان بودند.
«دمینگ» که به نوعی وی را به عنوان بنیان گذار نهضت کیفیت در مدیریت میشناسند، تنها بیست درصد علل مشکلات را متوجه افراد میداند، هشتاد درصد علل از دیدگاه ایشان ریشه در سیستم و نوع طرح ریزی آن دارد. درختی که پیوندی را قبول میکند در ثمرهیِ آن نیز مسئول است.
پاسخ گوئی یا فقدان آن چیزی نیست که یک شبه اتفاق بیفتد. پاسخ گوئی یا گریز از قبول مسئولیت از تعامل متغیرهای متعدد در یک نظام اجتماعی در گستره ای به اندازه تاریخ شکل میگیرد. گوئی با کمال تأسف باید اذعان داشت، ذهن فرهنگی ما پاسخ گوئی را بر نمیتابد. برخی میگویند یازده قرن(از قرن سوم هجری) تسلط فرهنگ اشاعره(که بنیانش بر تعبد و سؤال نپرسیدن استوار است) به جای فرهنگ معتزله( که بر بنیاد استدلال و حسابرسی است) در حوزه های فکری، مدل ذهنی را شکل داده که در آن پرسش و استدلال و پاسخ گوئی محلی از اعراب ندارد. پرسش، استدلال و طلب پاسخ که موضوعی عقلانی است امری مذموم، برعکس تعبد و اطاعت امری لازم و پسندیده شمرده میشود. شاید عباراتی چون بچه حرف شنو، آدم سر به زیر و … که واژه هائی برای تحسین هستند در چنین فضای فرهنگی شکل گرفتهاند. جالب اینکه فرهنگ اشاعره (تعبد) با روح استبداد هم خوانی دارد. منطقی است که ساختارهای استبدادی امکان رشد چنین فرهنگ و رویکردی را تسهیل نمایند و برعکس به فرهنگ معتزله که میتواند با تشویق عقلانیت و پرسشگری پایه های استبداد خلیفه را سست کند، روی خوش نشان ندهند. متقابلاً فرهنگ تعبد نیز این خدمت را بی پاسخ نمیگذارد، طوری که پایه های استبداد را با تشویق نپرسیدن و تنها اطاعت کردن تقویت میکند. ازدواج نامبارک بین ساختارهای استبدادی و الگوهای فرهنگی کودکان ناخلفی چون عدم پاسخ گوئی، فرافکنی، ریا و تملق و … را نتیجه داده است. گوئی ارتباطی دوطرفه و تعاملی بین ساختارهای سیاسی و فرهنگ سیاسی، حلقه ای تقویتی را شکل داده که در طول زمان به صورت دینامیکی، همزمان مقاوم ساختارهای استبدادی و فرهنگ استبدادی – که عدم پاسخ گوئی بخشی از آن فرهنگ است -بوده است.
«میگویند روزی پیرمردی که دو دختر داشت قصد میکند از احوال آنها سراغی بگیرد. شوهر یکی از دخترها کوزه گر و دیگر کشاورز بود. از هر کدام که حالی میپرسد شکر خدای میگویند و دست بر دعا که اگر خدای یاری کند سال خوبی خواهند داشت. کوزه گر دست بر دعا دارد تا بارانی نبارد و کوزه های گلین خشک شوند تا از فروشش زندگی به راحتی بگذراند و کشاورز دست بر دعا که بارانی ببارد تا محصول خوبی ببار آید و از ِقبَل آن زندگی به کام شود. وقتی زنِ پیرمرد از احوال دخترانش میپرسد، پیر مرد میگوید حالشان خوب است اما امسال یکی از آنها پس میافتد». در کشور ما بسان بسیاری از کشورهای دنیای شرق که آب و هوائی خشک و نیمه خشک دارند، چشمها همیشه بر آسمان دوخته است، بلکه باران رحمتی قناتها را پر آب و مزارع را آبیاری کند. قحطی و قهر طبیعت داستان تکراری اکثر کشورهای شرقی است که نقش هر گونه اراده ای را برای تغییر طبیعت و قبول مسئولیت بی اعتبار میکند. اینجا دیگر موفقیت، شکست و سرنوشت در دستان انسان نیست. قهر و مهر طبیعت تعیین کننده است. فرافکنی، مسئولیت گریزی و عدم پاسخ گوئی، طبیعیترین واکنش به چنین نظام زندگانی است. جغرافیا اگرچه آب را از کشورمان دریغ کرده اما منابع طبیعی دیگری چون نفت، معادن، گاز و… را ارزانیمان داشته است. هر چند منابع طبیعی نعمتی است خدادادی اما دولت هائی که منابع طبیعی را قبل از توسعهیافتگی کشف کردهاند، با در اختیار گرفتن این منابع به دولتهای رانتیر تبدیل شدهاند. دولت هائی که وابسته به منابع طبیعیاند و مردمی که وابسته به دولتها. عبارت معروفی است» کلید قدرت وابستگی است». دولتی که مردم به ان وابستهاند، در مقابل چه کسی باید پاسخگو باشد؟ نه تنها منطقی نیست که دولت پاسخگو باشد بلکه رابطهیِ وابستگی حکم میکند که مردم در قبال دریافت از دولت، مدیحه گوی آن باشند.
کارکرد برخی از ساختارهای حقوقی همچون شوراهای اسلامی شهر و روستا، مجلس و … در کنار سایر کارکردها، ضمانت پاسخ گوئی قوائی چون قوه مجریه است. چگونگی طرح ریزی ساختار سیاسی همچون تعیین حدود اختیارات، تناسب اختیارات و مسئولیت، فرایند انتخابات و … میتواند پاسخ گوئی را تضمین کند و یا برعکس فرصت فرار از مسئولیت را برای نهادهای تصمیم گیری و اجرائی فراهم آورد. ساختارهای حقیقی در کنار ساختارهای حقوقی میتوانند مکمل نظام پاسخ گوئی باشد. ساختارهای حقیقی همچون احزاب و جامعه مدنی به دلیل استقلال از دولت، وام دار آن نیستند. بنابراین پتانسیل حسابرسی از نهاد سیاست را خواهند داشت. حذف و بدتر از آن دولتی کردن این ساختارها مصداق عبارتی است از دکتر شریعتی که میگفت «تو بگو از کجا میخوری تا من بگویم چگونه فکر میکنی». نهادهائی که دولتها آنرا تغذیه کنند بجای حسابرسی مجیز گوی آن خواهند بود. متأسفانه درون اقتصادهای دولتی و رانتیر امکان رشد نهادهای مدنی چون انجمنهای کارفرمائی و کارگری وجود ندارد و در نظام اجتماعی فاقد نهادهای مدنی، تصمیم گیران اقتصادی و سیاسی پاسخگو نخواهند بود.
چه زیبا در روانشناسیِ ویگوتسگی – روانشناس به نام روس- میبینیم که برای کشف علل رفتاریِ بشر توصیه میکند تا در ازنای تاریخ باید سرک کشید. کشف اسرار رفتاری انسان با کشف ارتباط آن با نهادهای مختلف در گذر زمان امکان پذیر است. تعامل مؤلفه هائی چون جغرافیا، فرهنگ، سیاست و اقتصاد در طول تاریخ چرخه های شیطانی را بوجود آوردهاند که به صورت سایبرنتیکی، برای بقای خود رفتارهائی چون فرار از پاسخ گوئی را خلق کرده است. در طول زمان تولید و باز تولید رفتارهائی چون پاسخ گریزی موجب نهادینه شدن این رفتار در ضمیر ناخودآگاه شدهاند که در موقعیتهای مختلف ظهور و بروز مییابد. گویا باید پذیرفت که برای تغییر رفتارهای اجتماعی همچون پاسخ گریزی میبایست ارتباط بین نهادهای اجتماعی باز تعریف شود. و گوئی باید پذیرفت که تغییر رفتار یک شبه اتفاق نمیافتد. باید صبر کرد و تلاش، تلاش کرد و صبر. آرام و بدون عجله.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.