گذشته، چراغ راه آینده
عضو هیات مدیره انجمن مدیران و کنفدراسیون صنعت ایران
چهل سال پیش سفری به اصفهان داشتم. زاینده رود پُر آب و شهر پر از هیاهوی گردشگران بود. پیش از آن هم هنگامی که در دبیرستان درس میخواندم بارها شهر را دیده و منار پر آوازه آن را جنبانده بودم. به شبستان بزرگ و خالی مسجد بزرگ سید سر زده و بارها اندیشیده بودم که چرا مسجدی به این زیبایی متروک است. اما این بار وضعیتی دیگر داشتم. دانشجو بودم و آن هم در دانشگاه صنعتی و دوره های آموزش زبان انگلیسی را در یک آموزشگاه خوب گذرانده بودم. دوست داشتم با گردشگران بیگانه گفتگو کنم. فرصتی پیش آمده بود تا آن چه را که در مورد کشورم میدانم با سرافرازی به آنها بگویم و از خیرگی تحسین آلود نگاهشان به سی و سه پل و پل خواجو قلبم لبریز شادی میشد. گویی هنگامی که آنها از دیدن جلوه های زیبایی و هنر در اصفهان به هیجان میآمدند و با دستی کشیده اشاره به گوشه ای میکردند به من اشاره میکنند و زیباییهای مرا میستایند. شیفته داشته های خود بودم و داشته های سپاهان همه از آن من بود!
در یک صبح بی غبار و درخشان، آن گونه که برای مردم شهر در آن زمان آشنا بود، در ایوان ساختمان عالیقاپو گروهی باستان شناس را دیدم که با چند ستون کمکی زیر سقفها را نگاه داشته و چند ستون چوبی را از جای خود بیرون آورده بودند. یکی از ستونها را در قطر به دو نیمه کرده و سرگرم تهی کردن میان آن بودند. سرپرست گروه که از یکی از دانشگاه های اروپایی بود، چون با نگاه پرسشگر من روبرو شد با رویی گشاده به من گفت برای آن که این بنای زیبا از گزند در امان بماند، پروژه ای برای پایدار کردن ستونها انجام میدهند و به دنبال گذاشتن لوله های فولادین در میان ستونها هستند.
روز دیگر در پردیس چهل ستون یک گروه دانشجوی ایتالیایی را دیدم که رویهی یک نقش بزرگ دیواری دوران قاجار را با نخهایی به تکههایی چهار گوش تقسیم کرده بودند و روی برخی از چهار گوشها را با پارچه پوشانیده و سرگرم زدن محلولی به پشت پارچه بودند. شور جوانی برای گفتگو با این گروه و آزمودن مهارتهایم در زبان انگلیسی، به همراه کنجکاوی شدید مرا واداشت تا با دختر جوانی که با وسواس بسیار سرگرم کار بود وارد گفتگو شوم و از او بپرسم چه کار میکند. او برایم گفت که با بررسی نوشتهها دریافتهاند که زیر این نقشهای تیره و غمناک قاجاری نگارههایی زیبا و نقشهایی با رنگهای شاد از دورهی صفوی وجود دارد. او شرح داد که عادت نادرست پاره ای شاهان پیروز آن بوده که به جای نگهداری آن چه به دست میآوردند آن چه را به پیشینیانشان پیوند داشت، یک سره از بین برده و یا بدون بهره رها میکردند. شیوهی سرسلسله شاهان قاجار نیز چنین بود که با اسب وارد کاخهای صفوی و افشاری شد و با تبر بسیاری گچ بریها را از بین برد. آن گونه که خود در مورد قالیهای حرمسرای شاه افشار هم رفتار کرده بود. پس از آن نقاشان قاجار نیز روی نقاشیهای آن دوران، پردههایی از نقش با رنگهای مورد پسند ایشان که تیره بود و کدر، کشیدند. این ویژگی در تاریخ جهان و در رفتار فاتحان به خصوص در سرزمینهای خاوری بسیار دیده شده است.
آن دانشجوی جوان با من از یک فناوری هنری که در دانشگاه خود به آن رسیده بودند سخن گفت و نمونه های کاربردی آن را نشان داد. با آن شیوه که فرآیندی زمان بر و شیمیایی بود میشد رنگهای رویین را برداشته و با پارچه به روی یک دیوار گچین برده و بر آن پایدار کنند. به این ترتیب نقشهای زیرین نمودار میشد بدون آن که نقشهای رویین از بین برود. شیوه ای بود تحسین برانگیز که اجازه میداد مردم از دیدن هر دو نقاشی لذت ببرند بی آن که دستاورد تلاش هنرمندی از میان برود. مردم هم مجال دیدن و داوری پیدا میکردند.
آن زمان به درازا کشاندن تحصیل مرامی شایسته و رایج نبود. من هم پس از پایان دوره کارشناسی در ایران، به خارج از کشور رفتم و در بازگشت توقفی در فرانسه داشتم تا از مراکز فرهنگی و گردشگری آن دیدن کنم. در اولین فرصت به دیدن موزهی لوور در پاریس رفتم. در کتابچه ای که در موزه خریدم، نوشته بود که ساختمان آن از مجموعه کاخهایی درست شده که در طی چهار دوره پادشاهی و در هشت سده ساخته شده است! هر سلسله پس از دستیابی به قدرت آثار گذشتگان را دارایی خود دانسته و برای تکمیل و بهره برداری از آنها همت گماشته است. گنجینههایی بزرگ و گران بها و نایاب در پناه اتاقها و سرسرا های لوور جلوه گری میکرد. من از روی کنجکاوی به تابلوی ژوکوند بسیار نگاه کردم اما به راستی حتی نتوانستم درک کنم که او زن است یا مرد! او راست مرا مینگریست، بدون هیچ خوش آمدی. او با آرامش و در پناهی ساده و امن و زیر لامپهایی زیبا، لبخندی کم رمق بر لب داشت و نکتهی دیگر از آن تابلو مرا به خود جلب نکرد. در لوور دو روزی گردش کردم.
برایم روشن شد که دو نگاه چیره بر قدرتمندان جهان است: یکی آن که اثبات خود را در کوچک شمردن و از بین بردن دیگران میداند و دوم آن که تلاش میکند بازمانده های گرانقدر دیگران را قدر دانسته، نگه داشته و تکمیل کرده و به بهترین شکل از آن بهره برداری کند. من نگاه دوم را دوست دارم و آن را برای توسعهی فرهنگی و اقتصادی کشور لازم میدانم.