ماندلا مردی که آفریقای جنوبی را از آپارتاید نجات داد

0 ۵۳۰

چه کسی را می توان بزرگترین دولتمرد قرن بیستم نامید؟ البته که جانیانی همچون ژوزف استالین و مائو تسه تونگ را نمی توان برای کسب این عنوان انتخاب کرد، همچنین رهبران ملی گرای مقتدری همچون جمال عبدالناصر هم برای داشتن چنین عنوانی مناسب نیستند، حتی نامیدن واسلاو هاول که یک چهره ضد کمونیسم البته با دامنه نفوذ پایین بود نیز به عنوان بزرگترین دولتمرد قرن گذشته، بجا نیست. خوب واقعیت این است که اسامی کاندیداهای اعطای چنین لقبی می بایست محدود به چند نام برجسته شود افرادی چون مهاتما گاندی، وینستون چرچیل، فرانکلین روزولت، شارل دوگل، جک کندی و نلسون ماندلا. برای بسیاری از مردم در بسیاری از سرزمین های دور و نزدیک این نام آخری الهام بخش ترین است، کسی که روز پنجم دسامبر امسال در سن 95 سالگی در گذشت.

همانند بسیاری از مردان بزرگ، حتی آنهایی که در ظاهر ساده به نظر می رسند، ماندلا هم پیچیده و اغلب پرتناقض بود. او دارای اراده ای آهنین و عزمی راسخ بود، در غیر اینصورت می توانست سالها پیش با اعلام نفی استفاده از خشونت و مصالحه از زندان رها شود. با این تفاسیر و به رغم این درجه از آشتی ناپذیری، او طبیعتی سازشکار و صلح طلب داشت

مقام ماندلا به عنوان یک قهرمان، یک پدیده است. شهرت ماندلا تا قبل از برگزاری اولین دادگاه خود که به جرم خیانت به کشور برگزار و در سال 1961 به پایان رسید، تنها محدود به سرزمین مادری اش، آفریقای جنوبی بود. اگرچه او از این اتهام تبرئه شد اما تنهاکمی بیش از یکسال آزادی راتجربه کرد و در سال 1963 بار دیگر به اتهام اقدامات خرابکارانه در در دادگاه متهم شد. او محکوم به گذراندن 17 سال حبس در جزیره ای شبیه آلکاتراز شد، جزیره روبن واقع در سواحل کیپ تاون. در خلال این مدت طولانی نه کسی چیزی از او شنید و نه تصویری از او دیده شد.. از سال 1964 تازمانی که ماندلا در فوریه سال 1990 از زندان آزاد شد، هیچ عکس جدیدی از او منتشر نشده بود و برای دنیا عجیب بود که ماندلا، این نام که قرا بود بر سر زبان ها بیفتد، چه شکل و شمایلی دارد؟
او در آن زمان 71 سال داشت و به زحمت 10 سال برای انجام فعالیت های سیاسی زمان در اختیار داشت. با این وجود ماندلا، در طول این ده سال بیش از هر انسان دیگری بر روی کره خاکی برای پایان دادن به آپارتاید آن هم به گونه ای مسالمت آمیز و صلح جویانه تلاش کرد. این تلاش های او همچنین آغازی بی اندازه امیدوارکننده برای داشتن یک آفریقای جنوبی دموکراتیک بود، تنها 20 سال قبل تر، حتی خوش خیال ترین افراد نیز وقوع چنین اموری را به مخیله خود نیز راه نمی دادند.

الگویی متناقض
اینکه کسی برای چنین مدت طولانی اگرچه بالاجبار در گمنامی زیسته باشد اما به یکباره نفوذی این گونه فراگیر از خود نشان دهد، موید شخصیتی متفاوت و قابل توجه است. با این وجود، شخصیت به تنهایی نمی تواند عمق ابراز محبت هایی که در خلال سفرهای ماندلا به جای جای دنیا به او ابراز می شد را توضیح دهد. در تمام این سفرها از آفریقا گرفته تا دیدار با 75000 نفر از دوستداران در استادیوم لندن تا برادوی در نیویورک که گفته می شد تا آن زمان شاهد چنان جمعیتی نبوده است، سیل ابراز اارادات ها به سمت وی روان بود.
ماندلا مشهور شده بود اما آن چیزی که بر ارزش این اشتهار می افزود، سن بالای او بود. رسانه ها گاهاً از چهره های احمق بت می سازند، واقعیت این است که دنیا به قهرمان نیاز دارد، اما نکته تاسف انگیز این است که انتخاب این قهرمان ها همواره بر مینای عقلانیت نیست. اگرچه در خصوص آقای ماندلا، نیاز به داشتن یک قهرمان با واقعیت پیوند خورده بود.
همانند بسیاری از مردان بزرگ، حتی آنهایی که در ظاهر ساده به نظر می رسند، ماندلا هم پیچیده و اغلب پرتناقض بود. او دارای اراده ای آهنین و عزمی راسخ بود، در غیر اینصورت می توانست سالها پیش با اعلام نفی استفاده از خشونت و مصالحه از زندان رها شود. با این تفاسیر و به رغم این درجه از آشتی ناپذیری، او طبیعتی سازشکار و صلح طلب داشت. در دهه 1950، او اغلب برای دوستان و همفکران تندروتر خود از لزوم خویشتن داری سخن می گفت و در طول زندگی اش برای اینکه جنبشی که بر راس آن بود، کنگره ملی آفریقا را غیر رادیکال نگه دارد، جنگید اگرچه در مواردی شک و شبهه هایی در خصوص سرخ پوستان و شبهه های قوی تری در خصوص سفید پوست ها داشت. ماندلا زمانی که به مبارزه مسلحانه متقاعد شد، استراتژی وی نه به دست آوردن قدرت از طریق مسلحانه بلکه وادار نمودن دولت برای مذاکره بود و و زمانی که دولت در نهایت تسلیم شد، ماندلا از خود نه حس انتقام جویی نشان داد و نه تندخویی در عوض از خود ظرفیتی خارق العاده و فوق بشری برای بخشیدن و مصالحه به نمایش گذارد.
ماندلا چریک بود، فرمانده کل شاخه نظامی حزب ANC، موسوم به نیزه ملت بود . همین امر باعث می شد تا از او انتظار داشته باشند با یک شورش مسلحانه یا سازماندهی حمله از طریق دریا، دولت آپارتاید را به زانو درآورد. تعهد حزب ANC به عملیات مسلحانه یاعث شد تا مارگارت تاچر ضمن معرفی آن به عنوان یک سازمان تروریستی، اعلام کند آن را به رسمیت نمی شناسد. اما این دیدگاه بیش از اندازه ساده انگارانه بود. آلبرت لوتولی رئیس حزب ANC بین سالهای 1952 تا 1967؛ اگرچه فردی صلح طلب نبود اما به شیوه مقاومت غیرخشونت آمیز اعتقاد راسخی داشت، همانگونه که ماندلا در ابتدای راه چتین بود.

عقاید ماندلا در ارتباط با کمونیسم چندان مترقی نبود. او در دهه 1950، عکس هایی از لنین و استالین بر روی دیوار خانه اش در شهرک اورلاندو ژوهانسبورگ آویخته بود. ماندلا تحت تاثیر مارکس با حزب کمونیست آفریقای جنوبی همکاری های مشترک انجام می داد. در آن دوره، نوشته های ماندلا پر از اظهارنظرهای نه چندان قابل تاملی در خصوص مارکسیسم بود و ارادت عمیقی نسبت به افرادی چون جو اسلو، رئیس حزب کمونیست ابراز می کرد. ماندلا، وی را رفیق عزیر، برادر عزیر، و دوست عزیر خطاب می کرد در حالیکه در چشم مخالفان، جو اسلو یک افسر ک.گ.ب بود.

آقای ماندلا هم عقیده خود را از سر اضطرار تغییر داده بود، وی در ابتدا مصرانه، خرابکاری هایی که به هیچ فردی آسیب نمی رساند ( آزادی بدون خون ریزی) را به حملات مستقیم علیه مردم ترجیح می داد. دلیل روی آوردن ماندلا به جنگ های چریکی، رسیدن به این نتیجه بود که خشونت روزافزون حکومت راه دیگری برای تغییر نگذاشته است ( با دست خالی نمی توان با جانور وحشی مبارزه کرد)، دلیل دیگر این مشی ماندلا، این بود که از واگذاری میدان مبارزه به رقیبان مسلح تر حزب خود یعنی حزب منحصراً سیاه پوست کنگره پان آفریقانیست بیم داشت.
عقاید ماندلا در ارتباط با کمونیسم چندان مترقی نبود. او در دهه 1950، عکس هایی از لنین و استالین بر روی دیوار خانه اش در شهرک اورلاندو ژوهانسبورگ آویخته بود. ماندلا تحت تاثیر مارکس با حزب کمونیست آفریقای جنوبی همکاری های مشترک انجام می داد. در آن دوره، نوشته های ماندلا پر از اظهارنظرهای نه چندان قابل تاملی در خصوص مارکسیسم بود و ارادت عمیقی نسبت به افرادی چون جو اسلو، رئیس حزب کمونیست ابراز می کرد. ماندلا، وی را رفیق عزیر، برادر عزیر، و دوست عزیر خطاب می کرد در حالیکه در چشم مخالفان، جو اسلو یک افسر ک.گ.ب بود.
آقای ماندلا بر کمونیست نبودن خود اصرار می ورزید. به زعم وی آنچه حزب وی را با کمونیست ها مرتبط می ساخت، این بود که آنها تنها گروهی بودند که آفربقائی ها را با سایر افراد برابر می انگاشتند و این ارتباط را اتحادی طبیعی با دشمن دشمن شان می دانست. ماندلا علاقه ای به مدل های حکومت شوروی از خود نشان نمی داد و اغلب از نهادهای بریتانیائی با تحسین یاد می کرد .او تا آنجا پیش رفت که پارلمان بریتانیا را « دموکرات ترین نهاد روی زمین» نامید. بعلاوه، ماندلا چه در دهه 1950 که حزب هدف های خود را به بحث و بررسی گذارده بود و چه 20 سال بعد که اهداف « جنبش آزادی« در دست بررسی بود ، در یک امر ثابت قدم ایستاده بود و آن عدم گرایش و التزام بیانیه بزرگ اصول جنبش؛ منشور آزادی ، به سوسیالیزم بود. منشوری که در 1956 تدوین شد و در عوض گامی بود به سوی دموکراسی بورژوایی.
تعارض آشکارتر میان اصولی که ماندلا از آن سخن می گفت با آنچه در عمل دیده می شد، در اواخر عمر وی و در سوگیری هایی که وی در قبال کشورهایی همچون کوبا، لیبی و سوریه داشت، خود را بیش تر نشان می دهد. او سالها برای گنجاندن حقوق بشر در مرکز فلسفه سیاسی حزب خود، ANC ، کوشیده بود و در مقام رئیس جمهور هم در پی آن بود تا منافع ملی کشورش را به گونه ای تعریف نماید که در آن « شادی و رضایت خاطر دیگران» نیز ملحوظ شده باشد. ماندلا بواسطه شجاعت ذاتی خود سانی آباچا ، دیکتاتوربی رحم و فاسد نیجریه در دهه1990 را بدون هیچ ملاحظه ای آماج انتقاد قرار می داد. این نقض آشکار قرارداد تاسفی بار بود که بر اساس آن هیچ رئیس دولت آفریقایی نباید از رئیس دولت آفریقایی دیگر انتقاد کند. اما سوال اینجاست که آیا ماندلا حاضر بود از فیدل کاسترو و معمر قذافی نیز به همان ترتیب انتقاد نماید؟ نه، واقعیت این است که آن افراد، سال ها بود از جنبش ضد آپارتاید حمایت می کردند و برای آقای ماندلا صرف نشان قدرشناسی از دوستان وفادار، تمامی ملاحظات دیگر را تحت الشعاع قرار می داد. این چیزی بود که آمریکائی ها را می ترساند.

ماندلا

جهت مطالعه ی ادامه این مقاله ، لطفا به صفحات 45 الی 47 ماهنامه مراجعه نمایید.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.