سخنرانی دکتر محمود سریع القلم در سازمان مدیریت صنعتی آذربایجان شرقی

0 ۱,۳۰۲
فهم بیشتر با ذهن شکاک

محمود سریع‌القلم، فوق دکترای روابط بین الملل از دانشگاه اوهایو و استاد گروه علوم سیاسی در دانشگاه شهید بهشتی می باشد. وی پژوهشگر حوزه توسعه، علوم سیاسی و تاریخ معاصر ایران و نائب رئیس مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. در سال های اخیر بیشتر شهرت وی مرهون قلم فرسایی و سخنرانی هایی است که در باب توسعه و توسعه یافتگی و ملزومات آن ایراد کرده است. وی در بهمن ماه سال جاری به دعوت سازمان مدیریت صنعتی آذربایجان شرقی، به عنوان اولین سخنران در «سلسله بحث های موفقیت، فرهنگ و کارآمدی» در سالن همایش این سازمان به ایراد سخنرانی پرداخت. او در این سخنرانی 4ساعته از فرهنگ به عنوان کانونی ترین علت توسعه کشورها یاد کرد. بر اساس نظر ایشان، منظور از فرهنگ، نظام باورهای فلسفی و تلفیقات از زندگی از یک طرف و روش تعامل و معاشرت شهروندان یک جامعه از طرف دیگر است. اشتراکات فرهنگی میان شهروندان زمینه های افزایش همکاری آنان را فراهم می کند و در قالب یک کشور ملت به مجموعه فعالیت های آنان جهت و هدف می بخشد.از طرفی کار اقتصادی، تولیدی در چرخه تولید ثروت یک کشور نیازمند چنین مقدمات فرهنگی است.کارآمدی کانون فعالیت اقتصادی است و مهم‌ترین خروجی مثبت اشتراکات فرهنگی است. کارآمدی کانونی است که به ثبات سیاسی، حیات معقول و جایگاه قابل اعتنا در سطح بین الملل می انجامد. آنچه می خوانید متن کامل سخنان وی در این نشست است.

من کل زندگی را در عرصه های مختلف مشتمل بر صنعت ، زندگی اجتماعی ، علم ، هنر و سیاست به صورت « ورودی ها » و « خروجی ها » می بینم . ورودی ها وارد یک سیستم می شوند ،آنجا پردازش می شوند و سپس ما خروجی هایی را به دست می آوریم. بدین ترتیب چنانچه من روزی 4بسته سیگار مصرف کنم ، این مسئله به عنوان ورودی وارد سیستم بدن می شود، ، پردازش می شود و نتیجه این خواهد بود که بعد از مدتی من دچار ناراحتی ریه ، معده ، پوست و حتی سرطان می شوم . بنابراین ، آن ورودی ها و آن پردازش ها در نهایت این خروجی را به دست خواهند داد. آلودگی هوای تهران خیلی روشن ، علمی و منطقی است . واجد دلایلی است و بدون علت نیست . ورودی هایی دارد که در یک سیستم پردازش می شود و آلودگی هوای تهران را به وجود می آورد .یکی از تخصص هایی که در رشته های مهندسی وجود دارد ، مهندسی تأسیسات است .در مهندسی تأسیسات یک سیستم وجود دارد . شخصی که این رشته را دنبال می کند کل کارخانه ، تمام ورودی ها و خروجی های آن را در قالب یک سیستم طراحی می کند و از این طریق است که پاسخ می گیرد. یکی از سؤالات مهم این است که آیا من و شما توانسته ایم یک سیستم به وجود بیاوریم ؟ آیا زندگی ما یک سیستم دارد یا نه ؟ اگر من بخواهم به کسی محبت کنم ، آیا این امر سیستم دارد یا ندارد ؟ اگر انتقاد می کنم شامل یک سیستم محاسباتی است یا نه ؟ یکی از نکاتی که در مورد فرهنگ ایرانی ها همیشه برای من جالب است و جذاب بوده ، این است که ما مردمانی « واکنشی » هستیم . تقریباً برای بیشتر مردم کشور ما ، واکنش خیلی سریع صورت می گیرد ، در حالی که برخی از مردمان جهان را می بینید که ممکن است 3سال صبر کنند تا به موضوعی واکنش نشان دهند.

کی از نکات جدی این است که آیا اصلا تولید ثروت در کشور ما اهمیت دارد یا ندارد؟ من فکر می کنم برای بسیاری از مردم در کشور ما این واژه ی « ثروت» بار منفی دارد در حالی که برای انجام هر کاری به «ثروت» نیاز وجود دارد. حتی برای رشد فرهنگی کشورها نیز ثروت مورد نیاز است. پس ، باورها ، فرهنگ و رفتارهاست که معنای توسعه یافتگی است. فرهنگ، ریشه توسعه یافتگی است.

در همه مطالعات توسعه و همچنین کارهایی که طی 40سال گذشته انجام شده ، مطالعات مفصلی در کشورهای مختلف صورت گرفته و نسبت به موارد آسیایی، آفریقایی ، آمریکای لاتین و خاورمیانه ، در قالب یک سیر تکاملی، متون توسعه به یک جمع بندی روشنی رسیده است. اگر 40سال پیش متون توسعه را مورد مطالعه قرار می دادید، عمده توصیه این متون تجهیز کشورها به فناوری و تکنولوژی بود. بعدها در دهه 70هفتاد میلادی ، تمرکز متون مرتبط با توسعه بر روی سرمایه گذاری خارجی قرار گرفت. و اما تأکید متون کنونی و متأخر توسعه بر روی « فرهنگ» و نظام باورهای مردم است.
سنگاپور کشوری است که مساحت آن تقریباً برابر با مساحت تهران است . حدود 5میلیون نفر جمعیت دارد که 1/5میلیون نفر آن خارجی هستند . تولید ناخالص داخلی این کشور حدود 230میلیارد دلار است. این کشور به لحاظ ساختار ، فرهنگ کار، انضباط اجتماعی ، رعایت قانون و مقررات جزء 10کشور اول دنیاست .
بااینکه سنگاپور یک کشور دموکراتیک، به معنایی که در فرانسه و آلمان وجود دارد، نیست، اما به لحاظ محیط زیست ، فضای کسب و کار و از نظر صنعتی شدن و غلظت در زندگی اجتماعی یکی از پیشرفته ترین کشورهای دنیاست . این که گفته می شود بین « توسعه » و « عقلانیت » رابطه مستقیمی وجود دارد بدین معنی است که یک فرد به چه میزان وقت خود را صرف تفکر نموده و از قوه عقلانی خود استفاده می نماید. اخیراً در مقاله ای مطالعه می کردم که تعداد سلول هایی که در مغز انسان هست را کنار هم بچینند ، به اندازه مسافت میان فاصله بین آفریقا و نیویورک می شود. آیا من و شما از چنین قوه فکری و عقلانی استفاده می‌کنیم یا نه ؟
فرهنگ به چه معناست ؟ بدین معنا که من چه باورهایی دارم و بر اساس چه باورهایی زندگی می کنم. « توین بی » جمله بسیار مهمی دارد و می گوید: « مهم‌ترین وظیفه یک حکومت ، انتقال فرهنگ عقلانی به مردم است .« یعنی اینکه بایستی در هر ساعتی از شبانه روز پشت چراغ قرمز توقف نمود، بایستی به شهروندان آموزش داده شود. بنابراین ، نظام باورهاست که اهمیت دارد. اینجا نکته بسیار ظریفی وجود دارد و آن این است که 95درصد باورهای ما آگاهانه نیست.
به یاد دارم برای شرکت در کنفرانسی به آلمان مسافرت کرده بودم. در آغاز، دبیر کنفرانس پشت میکروفن قرار گرفت و گفت : از اینکه من کنفرانس را با 35ثانیه تأخیر شروع می‌کنم از شما پوزش می خواهم. این نشانه ای است از اینکه که چرا آلمان چنین توسعه یافته است ، چون برای آن ها زمان مهم بلکه فوق العاده مقدس است . ملت های مختلف همه با افکار و رفتارهایی که دارند ، زندگی می کنند . پول ، سرمایه گذاری، فناوری ، سیستم ، تأسیسات و … همه تابع است ، اصل قضیه « باورها » است .
مثلاً یکی از نکات جدی این است که آیا اصلاً تولید ثروت در کشور ما اهمیت دارد یا ندارد؟ من فکر می کنم برای بسیاری از مردم در کشور ما این واژه ی « ثروت» بار منفی دارد در حالی که برای انجام هر کاری به «ثروت» نیاز وجود دارد. حتی برای رشد فرهنگی کشورها نیز ثروت مورد نیاز است. پس ، باورها ، فرهنگ و رفتارهاست که معنای توسعه یافتگی است. فرهنگ، ریشه توسعه یافتگی است . فرهنگ مشتقات بسیاری دارد اما آنچه در رابطه با توسعه به کار ما می آید « فرهنگ کار جمعی « است؛ یعنی زمانی که عده ای دور هم جمع شده اند، آیا توانایی تعریف یک هدف مشترک و مبنا قرار دادن آن را دارند؟ آیا هرکسی توانایی ایفای سهم خود و پیشبرد هدف تعیین شده را دارد؟ یکی‌ازنکات جالب در کشور ما «تعداد جلسات» است . به نظر من معاشرت های فکری ضعیف ما، دلیل تعدد بالای جلسات در کشوراست.

کارآمدی
کارآمدی مقدس ترین واژه در حوزه توسعه اقتصادی و اجتماعی است . اولین مسئله، « زمان حساس بودن « است . هم اکنون درکشورهای پیشرفته- بزرگترین پروژه ها حداکثر 3سال طول می کشد چون نه بانک ها اجازه می دهند بیش از این طول بکشد و نه اقتصاد کلان کشور این اجازه را می دهد . این نشان دهنده اهمیت زمان است. آیا برای من و شما نیز چنین است؟ چند نفر از ما برای 20 سال آینده خود برنامه ریزی کرده ایم ؟
و اما در اینجا بایستی بحثی مطرح گردد تحت عنوان : «مدیریت معکوس .» زمانی که یک نفر به سن 80سالگی می رسد، بایستی از خود بپرسد آیا کارهایی که در نظر داشته ام در طول حیات خود انجام دهم، با موفقیت به انجام رسیده است؟ و اینکه فرد بداند چنانچه قرار است در ۶0سالگی به اهداف معنی داری دست یابد، چه کارهایی را بایستی در 30سالگی انجام دهد ؟
این ها مواردی هستند که مستلزم فکر کردن اند. کودکی که ۶سال دارد متوجه نیست که باید در ۶سالگی شنا یاد بگیرد . مسئله، پدر و مادرند که او را مدیریت می کنند .کودک 7ساله نمی تواند درک کند که در سن مناسب یادگیری زبان خارجی قرار دارد. برنامه ریزی و فکر است که کارها را به پیش می راند وگرنه کودک ۶ یا 7ساله نمی داند باید چنین مهارت هایی را در زندگی به دست بیاورد. مسئله تقسیم زمان، حساس بودن به آینده و برنامه ریزی از اهم مواردی است که کشورها ، دولت ها و سازمان ها می توانند به سامان برسانند.
مسئله بعدی « روش حساس بودن » است. اینکه ما چقدر در قبال روش هایی که به کار می گیریم حساس هستیم؟ بدین ترتیب که اگر نوجوان 15 ساله ای درخواست دریافت مبلغی پول از والدین خود داشته باشد، چگونه بایستی این خواسته را مطرح نماید؟ آیا بایستی پدر خود را در جریان امر قرار دهد یا مادر خود را؟آیا بایستی آنها را از طریق پیامک در جریان خواسته خود قرار دهد؟ آیا بایستی خواسته خود در صبحگاه مطرح کند یا شامگاه؟ آیا بایستی هنگام صرف شام مطلب خود را با والدین خود در میان بگذارد یا حین قدم زدن در پارک؟
به نظر من نسبت به روش خیلی حساس نیستیم. بین «روش » و « کارآمدی» ارتباط فراوانی وجود دارد .اتفاقاً در آئین دینی ما مسئله « روش» بسیار موضوعیت دارد. اینکه شما چگونه کاری را انجام می دهید، چگونه قضاوت می کنید و چقدر موضوع خویشتن داری برای شما واجد اهمیت است؟

این که گفته می شود بین « توسعه » و « عقلانیت » رابطه مستقیمی وجود دارد بدین معنی است که یک فرد به چه میزان وقت خود را صرف تفکر نموده و از قوه عقلانی خود استفاده می نماید.

تمامی این ها بخشی از مبحث کارآمدی است . اگر مدیری در محیط کار می خواهد نکته ای را به کسی تذکر دهد ، روش خوب آن چیست ؟ اگر پدر مادری می خواهد به فرزند خود نکته ای را منتقل کند در چه قالبی و با چه روشی می تواند این کار را انجام دهد تا نتیجه مثبت بگیرد ؟ ما خیلی کم به این مسائل فکر می کنیم .کارآمدی ارتباط مستقیمی با روش و متدولوژی دارد. مسئله بعدی «علاقه به یادگیری » است. گاهی در محافل بین المللی، افراد بسیار صاحب نامی همچون« بیل گیتس» را دیده ام که سؤال طرح می کنند و از نکات مبهم موضوع مدنظر می پرسند. متأسفانه حسی در ما وجود دارد که تصور می کنیم مسائل را خیلی خوب می دانیم و این باعث می شود که کارآمد نباشیم. حس و علاقه به یادگیری بسیار مهم است . ذهن شکاک باعث فهم بیشتر مسائل می شود.
مسئله بعدی «توجه به علم و روش علمی» است. یعنی استفاده کردن از علم ، متون علمی و افراد این حوزه تا چه اندازه ای برای ما واجد اهمیت است. مسئله بعدی « تعهد به سازمان » است. یعنی فرد خود را در قالب سازمان تعریف نماید، این باعث افزایش کارآمدی می شود.
مسئله بعدی « تعهد به اهداف و دستور کار جدی » است. ما ایرانیان به خاطر ّ تاریخ بسیار طولانی استبدادی خود، انسان های با درصد تفرد بالا بار آمده ایم. یعنی من کمتر علاقه ای به تعریف خود به عنوان جزئی از یک کل و جمع دارم و بیشتر خود را « فردی» تعریف می کنم و دستور کار فردی دارم تا جمعی ، و این ها همه ضد توسعه است.
مسئله توسعه الان مسئله بسیار روشنی است. اینکه چرا کشوری پیشرفت می کند و کشور دیگری نه . مثل این می ماند که بگوییم چرا این شخص سالم است و دیگری نه. پس کارآمدی به اصولی بر می گردد که بایستی آن ها را رعایت کرد. 5درصدی شدن نرخ رشد اقتصادی، یک رقمی شدن نرخ تورم، افزایش درصد صادرات، همه در نتیجه یک ساختار فرهنگی و عملیاتی جواب می دهد .
می گویند در آلمان ، مقدس ترین واژه، واژه «ثبات » است. شما چه کسانی را بیشتر دوست دارید؟ به طور حتم ، کسانی که قابل پیش بینی هستند . چون هرکس قابل پیش بینی است با او می توان تجارت ، دوستی و رفاقت کرد اما اگر من قابل پیش بینی نباشم مثلاً 10صبح یک حرفی بزنم و 2بعدازظهر حرفی دیگر و 10شب سخنی دیگر، خب با این وضع نمی شود یک سیستم ساخت. متأسفانه در جامعه ما استعدادی وجود دارد که من می توانم روزی 4 بار جهان بینی خود را عوض کنم. با این تغییر نمی شود سیستم ساخت. ما استعداد عجیبی داریم که دائماً همه چیز را تغییر بدهیم. ثبات فکری و رفتاری باعث پیشرفت می شود. در نتیجه باید یک نگاه سیستمی موجود باشد و کل برنامه و رهیافت ما بر اساس اصول معینی صورت بگیرد.

دایره محدود اعتماد
به دلایل بسیار پیچیده تاریخی و روانشناسی اجتماعی، ما فکر می کنیم باید طوری رفتار کنیم که درک ما برای دیگران دشوار گردد در حالی که چنین چیزی برای پیشرفت یک ّ جامعه ، مضر است. شما اگر نصف روز یعنی پنج ساعت با یک ژاپنی یا آلمانی معاشرت کنید می توانید به افکار او پی ببرید، به اینکه چه رنگی، چه میوه ای و چه غذایی را بیشتر دوست دارد. در حالی که اگر با یک فرد ایرانی متوسط الحال ، هرچه بیشتر معاشرت بکنید، بیشتر سردرگم می شوید.
برای همین است که امروزه بحث « فرهنگ » به مقوله ای بااهمیت تبدیل شده است. من قصد ورود به بحث های سیاسی را ندارم ولی یکی از بنیان هایی که دنیا در سیاست خارجی با ما مشکل دارد همین عدم پیش بینی پذیری ماست . شاید بدین دلیل است که آن ها حصول توافقات با ما را مدام به عقب می اندازند، محکم کاری می کنند و می گویند زمان باید طولانی باشد تا ما همه چیز را مورد آزمون قرار دهیم. توانایی جلب اعتماد دیگران یک هنر است اینکه سبک زندگی من به گونه ای باشد که اعتماد دیگران را برانگیزد. این امر از نظر انسانی و اجتماعی بسیار مهم است. نبایستی تصور کرد که رفتار های دوگانه و عدم پیش بینی پذیری به معنای زیرکی است. با این روحیه نمی توان به اصلاح جامعه فکر کرد. بعضی افعال هستند که اگر آدمی از آن ها استفاده نکند، حق مطلب به درستی ادا نمی شود. به نظر می آید گیج کردن دیگران برای ما خیلی اهمیت دارد به گونه ای که آن ها نفهمند ما داریم چه می کنیم ، البته منظور من همه نیست ، تعمیم نمی دهم بلکه دارم روند ها را می گویم وگرنه استثنا هم وجود دارد . یک مسئله تاریخی و ریشه دار ما ایرانی ها اینجاست که به دلایل اجتماعی و روانی علاقه فراوانی به خود نمایی داریم و این خود را در مدیریت به صورت «ریاست » نشان می دهد . حتی ما به طور نا خودآگاه در تعامل با دیگران بسیار علاقه داریم دیگران مثل ما فکر کنند و همه را به افکار خود دعوت کنیم . من تلویحاً و غیرمستقیم و با ادبیات ملایم درکتاب آخر خود تحت عنوان « اقتدار گرایی» گفته ام این مسئله بسیار ریشه داری است که جنبه ژنتیک به خودش گرفته یعنی خودخواهی و خود را محور قرار دادن. وقتی افراد این خصلت را دارند و مدیر جایی می شوند، به طور طبیعی مسئله ریاست مطرح می شود اما همه این ها قابل اصلاح است. ما در رابطه با مسائل ایران هنوز به این نتیجه نرسیده ایم که مشکل نخست ایران چیست؟ حداقل اینکه بگوییم سه مشکل کلیدی ما چیست؟ هر سازمانی از منظر بخشی و سازمانی خود، مسئله را می بیند و آن را با اهمیت تلقی می کند. اتاق فکر ما در این کشور کجاست؟ اتاق فکری که همه عوامل و متغیر ها را روی کاغذ می آورد و بعد آن ها را رتبه بندی می نماید؟ ما بایستی در پی حل مسائل خود باشیم ولی این کار را نکرده ایم. اگر ما تشخیص دهیم که خود خواهی، خود محوری، ریاست طلبی معضلی فرهنگی است، در پی آن قادر خواهیم بود تا از طریق نظام آموزش و رسانه ها این معضلات را برطرف نماییم.
متأسفانه ما به صورت ملی و کلان به معضلات فرهنگی توجه لازم را نکرده ایم. به نظر من در کشور ما اساساً «زندگی» خیلی جدی نیست. تعریف ما از زندگی ،بسیار «مادی» است. در آمریکا سه کانال تلویزیونی مسلط وجود دارد اما 5هزار کانال دیگر هم مشغول فعالیت هستندو مخاطب می تواند بسته به اولویت ها و سلایق خود، هر کدام را انتخاب نماید. در آن جا به هر کتابفروشی که بروید می بینید یک قسمتی مربوط به کتاب های « نوام چامسکی» وجود دارد، متونی که مملو از تفکرات ضد سرمایه داری است. من فکر می کنم آن ها سیستمی درست کرده اند که اکثریت مردم از فرصت هایی که برایشان وجود دارد، راضی اند و چون رضایت دارند دولتمردان این توانایی را دارند تا با دو حزب، کشور را مدیریت کند.

متاسفانه من، بین ایرانی ها خیلی کم دیده ام که تفاوت های فکری یکدیگر را قبول کنند. یعنی یک نفر به خود بگوید که این شخص حق دارد متفاوت از من فکر کند برای اینکه فرایند زندگی اش متفاوت است. برخی اوقات در رسانه ها دیده می شود که نقد می کنند چرا شخص این گونه فکر می کنند . معنای چنین اظهارنظرهایی این است که ما یک فکر صواب داریم، هرکس آن را قبول کند فرد مطلوبی است ، و چنانچه آن را قبول نداشته باشد، منحرف است.

مسئله بعدی این است که آیا زندگی جدی هست یا نه؟ بالاخره قرن ها به ما گفته اند: « دم را غنیمت شمار» . این طرز تفکر به درد توسعه نمی خورد. توسعه، آینده محور و زمان محور بوده و مقدس است. باید برای 30-40سال آینده فکر داشت و برنامه ریزی کرد.
قدرت خارق العاده در انطباق با هر شرایطی ما به سادگی خود را با شرایط متفاوت وفق می دهیم و این بسیار ضد توسعه است. من متوجه نیستم زمانی که زرنگی کرده و برای دو هفته آینده چیزی را به دست می آورم اما برای ۶ماه آینده بسیاری چیزها را از دست داده ام . این تفاوت بین زرنگی های کوتاه مدت و دستاوردهای دراز مدت است . به هم زدن توافق ها و وارونه جلوه دادن واقعیت ها از مسائل دیگر در این زمینه است. تغییر روش و مرام به تناسب شرایط و فرصت ها ، از جمله رفتار ها و گرایش هایی هستند که به درد توسعه یافتگی نمی خورد.
مسئله بعدی این است که در دنیایی که در آن زندگی می کنیم مسئله سازمان و چارچوب مهم است. دیگر فرد مهم نیست . باید از ابهت فرد به طرف جمع و به سمت توانایی های فردی برویم از شوکت فرد بایستی به طرف ظرفیت های فکری فرد حرکت کنیم. خودنمایی فردی را کنار بگذاریم و به مهارت ها نزدیک شویم. در کشورهایی مثل کره یا سنگاپور با کسی که یک پست سیاسی دارد خیلی عادی برخورد می شود اما در ایران با فردی که مقام سیاسی دارد، بسیار رفتار متفاوتی صورت می گیرد. از طرفی فرد در ایران ضعیف هم هست، چون انسان به میزانی که روی خود کار کرده باشد برای خود شان و احترام قائل می گردد و تحت تاثیر این مسائل قرار نمی گیرد. ما بایستی به شوکت فرد کمتر توجه کنیم و بیشتر بر روی ظرفیت ها ، توانایی ها و مهارت ها ی فرد تمرکز نماییم. تبعیت از فرد خیلی اهمیت ندارد . آن چه مهم است تبعیت از قانون و مقررات می باشد . تا زمانی که در یک کشور وفاداری به فرد وجود دارد نمی توان رشد کرد.
به نظر من میان پزشکی ، مهندسی و توسعه اقتصادی از جهت منطق تفاوتی وجود ندارد . همچنان که من بایستی برای سلامت خودم، مسائلی را مراعات نمایم، توسعه اقتصادی در کشور نیز اصولی دارد که بایستی آن ها را رعایت کرد. در نتیجه ما باید از غریزه به طرف «فکر » برویم. غریزه یعنی احساسات؛ مثل کینه، حسد، دشمنی و غیره. اگرچه ما همه انسان هستیم و نمی توانیم بگوییم این ها را در وجود خود به صفر رسانده ایم اما بسیار مهم است که میزان کینه در فردی 80درصد باشد و در دیگری 5درصد.
من معتقدم هر فردی باید در هفته 2نیم روز برای خود وقت بگذارد و کاملا به خود اختصاص دهد. ما تا برای خود وقت نگذاریم، رشد نمی کنیم. من باید درون خودم را کشف کنم و باید ضعف های خود را بشناسم. خیلی خوب است دفترچه ای داشته باشم و ضعف های خود را یادداشت کرده و یکی یکی روی آن ها کار کنم.
مسئله بعدی « قائل شدن به تفاوت های فکری» است. متأسفانه من، بین ایرانی ها خیلی کم دیده ام که تفاوت های فکری یکدیگر را قبول کنند. یعنی یک نفر به خود بگوید که این شخص حق دارد متفاوت از من فکر کند برای اینکه فرایند زندگی اش متفاوت است. برخی اوقات در رسانه ها دیده می شود که نقد می کنند چرا شخص این گونه فکر می کنند . معنای چنین اظهارنظرهایی این است که ما یک فکر درست و صواب داریم، هرکس آن را قبول کند فرد مطلوبی است ، و چنانچه آن را قبول نداشته باشد، منحرف است. ٌ برای جامعه با این تاریخ و پیشینه فلسفی و قدمت، این رفتار واقعا ناپسند است. این که فکر کنیم یک مطلوبیت غائی وجود دارد و بعد همه را با آن مطلوبیت بسنجیم و بگوییم این شخص باید خود را با آن وفق دهد، پس استنباط و فکر انسان چه معنایی می تواند پیدا کند ؟

ایجاد وتوجه به فرایند های اجماع سازی:
یعنی ما تا چه میزان می توانیم کنار هم جمع شویم ، بحث کنیم و جمع بندی شده یا کوتاه سخن بگوییم و به آن جمع بندی نیز پایبند باشیم. اجماع سازی هنر بزرگ مدیریت یک سازمان یا یک کشور است به گونه ای که بتوانید به اصولی پایبند باشید و آن ها را قبول نموده و عمل نمائید، ساختن فرهنگ مشترک از طریق شبکه سازی و مجموعه سازی میسر است و این در شرایطی محقق می گردد که فرهنگ کاری افراد یکی باشد.

پشت سر گذاشتن مشکل نقد و انتقاد پذیری :
ما بایستی با دیگران طوری رفتار نمائیم که افراد در طرح نظرهایشان احساس راحتی کنند و اگر در معرض انتقاد فردی قرار گرفتیم، از خود رفتارهای واکنشی و ناپسند نشان ندهیم.

آزمون و زیر مجموعه آن ها
یعنی فرد در شرایط اضطراری چگونه تصمیم می گیرد. هم اکنون در دنیا به شاخصی بسیار یا اهمیت تر از تبدیل شده است. یعنی وقتی با فردی به منظور جذب و استخدام در سازمان های بزرگ دنیا مصاحبه کنند ، مسئله مهم تر از دانشگاهی است که فرد مورد نظر از آن فارغ التحصیل شده یا معدل تحصیلی اوست.
واژه ای در زبان انگلیسی هست به نام یعنی غیر قاعده مندی. یعنی قاعده مندی که از می آید. نکته جالبی در روانشناسی کار وجود دارد و آن اینکه افراد جالب کسانی هستند که در شرایط سخت ، خوب عمل می کنند . چینی ها اصطلاحی دارند با این مضمون که کسانی که در جاده های سخت راه رفته اند ، افراد جالب تری هستند. پس پذیرفتن تغییر در شرایط سخت بسیار اهمیت دارد و اینکه چگونه خود را با آن وفق بدهیم .
آخرین نکته سخنان من، گوشه هایی از کتاب «عقلانیت و توسعه یافتگی ایران» نوشته خودم می باشد که در ابتدای کتاب، تقدیمی دارد و من پنج خط آن را اینجا بازگو می کنم:
کسانی که برای تحمل آرای دیگران، تمرین می کنند،
کسانی که برای هر سؤال، چندین پاسخ متفاوت دارند،
کسانی که در رفتار قابل پیش بینی هستند،
کسانی که عصبانیت خود را به تأخیر می اندازند،
کسانی که فرق بین 8و 8/1دقیقه را می دانند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.