توفیق و بی توفیقی ایرانیان در بسط صنعت

0 ۱,۰۹۹

متن سخنرانی منتشر نشده علی رضاقلی

 
در میان پژوهش گران علوم اجتماعی ، علی رضاقلی ، نویسنده کتاب هم چنان پرفروش « جامعه شناسی نخبه کشی » جایگاه ویژه ای دارد. تسلط بر تاریخ ایران ، مطالعات آکادمیک جامعه شناسی و آشنایی عمیق با متدلوژی های اقتصاد ، سبب شده است که نظریه اش درباره اقتصاد ایران قابلیت توضیح تقریبا کامل چرایی وضعیت کنونی را داشته باشد. رضاقلی اقتصاد ایران را با متدلوژی نهادگرایی صورت بندی می کند و توضیح می دهد که نهادهای شکل گرفته در یک ساخت اقتصادی « غارتی- قبیله ای » چگونه مانع نوآوری ، شکوفایی و کارآمدی کنش گران اقتصادی می شود.
آن چه که از نظر می گذرانید ، متن سخنرانی رضاقلی در جمع تولیدکنندگان اتاق مشهد است که با اجازه و تحت نظر ایشان تنقیح و تصحیح شد و برای نخستین بار در « کارایی » انتشار عمومی می یابد.

برای بحث درباره دلایل مشکلات موجود در صنعت ، ابتدا باید نگاهی به سابقه تاریخی آن در ایران بیاندازیم چرا که تا ندانیم کجا بوده ایم ، نخواهیم فهمید امروز کجا ایستاده ایم و فردا کجا خواهیم بود. به عبارت دیگر ما باید نهادها و سازمان های شکل گرفته در طول تاریخ مان را شناسایی کنیم و بر اساس این شناخت ، مسیر را بشناسیم و برای اصلاح آن تلاش کنیم ، با این قید که اصلاح در کشوری با خصوصیات ایران دفعتا ممکن نیست و حرکت ذره و ذره اما مستمر می طلبد.
برای آن که چشم اندازی از ریشه های صنعت در ایران به دست آوریم ، باید برگردیم به میانه های قرن پیش ؛ هنگامی که سماور به عنوان یک محصول صنعتی از روسیه وارد ایران می شد. میرزاتقی خان امیرکبیر تصمیم گرفت ساخت سماور در داخل ایران انجام شود. به همین منظور ، او نامه ای نوشت به چراغ علی خان زنگنه، حاکم اصفهان ، و از خواست بهترین صنعتگر اصفهان را به تهران اعزام کند. چراغعلی خان کسی را انتخاب کرد و به تهران فرستاد. امیرکبیر این صنعتگر اصفهانی را به حضور پذیرفت و یک سماور روسی را مقابلش گذاشت و پرسید شما می توانید این را بسازید؟ صنعتگر اصفهانی گفت بله ، از این بهتر می سازم. قرار شد برود در بازار تهران تا همه ملزومات و احتیاجاتش را تهیه کند و سماور را بسازد. چندی بعد این صنعتگر ، با سماور ساخته شده اش ، نزد میرزا تقی خان آمد. امیرکبیر خیلی خوشحال شد که یک ایرانی می تواند محصول صنعتی بسازد. از هزینه های سماور سوال کرد و صنعتگر پاسخ داد هجده ریال هزینه ساخت سماور شده است. میرزا همان جا نوشت انحصار ساخت سماور متعلق به این آقاست و قیمت هر سماور را هم ۲۵ ریال تعیین کرد. صنعتگر اصفهانی می گوید من پولی ندارم که ساخت سماور را آغاز کنم. امیر یک نامه خطاب به حاکم اصفهان می نویسد و در نهایت چراغ علی خان زنگنه ۷۰ تومان به صنعتگر وام می دهد با این شرط که بعد از رسیدن به تولید ، بدهی خود را بپردازد. خلاصه کنم ؛ کارگاهی برپا و کار آغاز شد اما نخستین سماورها که به بازار آمد، خبر رسید میرزا تقی خان برکنار شده است و چند روز بعد شایع شد که او را کشته اند. چراغ علی خان هم برکنار شد و آقاخان نوری حاکم جدیدی برای اصفهان فرستاد. این حاکم سماورساز اصفهانی را صدا کرد و گفت 70 تومان به دارالحکومه بدهکاری. صنعتگر توضیح داد که این رقم به دستور رییس الوزرا برای ایجاد کارخانه سماورسازی هزینه شده اما فایده نکرد و حاکم گفت باید پول را پس بدهی. صنعتگر هم کارخانه را حراج کرد ، خانه اش را فروخت و از هر کسی می توانست قرض گرفت تا بدهی دارالحکومه را بپردازد اما همه پولی که جمع شد ، کمتر از رقم بدهی بود. حاکم اصفهان دستور داد که صنعتگر را ببرند در بازار و در مقابل دوستان و آشنایانش آن قدر بزنند و شکنجه کنند تا آنان بقیه رقم را بپردازند و بدهی را تسویه کنند. همین اتفاق افتاد و صنعتگر اصفهانی را در بازار گرداندند و آن قدر زدند کور شد و البته باقی مبلغ وام تسویه شد.
سماورسازی دیگر در ایران شکل نگرفت تا دوره دکتر مصدق که مرحوم عالی نسب به تشویق و پشتیبانی نخست وزیر و به منظور ایجاد تقاضا برای نفت در داخل ، کارخانه سماورسازی تاسیس کرد. نقل است که به دستور مصدق دو سماور ساخت عالی نسب را مقابل کاخ گلستان گذاشتند و یکی را هم در اتاق خود گذاشت و از آن برای میهمانانش چای می ریخت.
حالا باید پرسید چرا صنعت در ایران چنین سرنوشتی پیدا می کند؟ چرا وقتی با این همه مشقت و سختی ، صنعتی شکل می گیرد ، دوام ندارد و پایدار نمی ماند؟ چرا صنایع ملی به نفع صنایع غیرملی یا وارداتی عرصه را می بازند و یا با مشکلات عدیده مواجه می شوند؟ همین که همه ما شنیده ایم و دیده ایم و می دانیم صنعتگری در ایران بدون مشکل و حاشیه و دردسر ممکن نیست ، یعنی یک باور ملی در مورد امتناع صنعت در ایران وجود دارد. این را باید واکاوی و ریشه یابی کرد. متون تاریخی ما نشان می دهد که بسیاری از حکومتگران و کارگزاران کشور ، کنه مطلب را می دانسته اند اما به هر دلیل نمی توانسته اند بر مشکلات غلبه کنند. برای مثال ناصرالدین شاه می گوید « اطمینان عامه حاصل نمی شود مگر به امنیت » یعنی ناصرالدین شاه می دانسته که وظیفه اصلی دولت ، کنترل خشونت و تامین امنیت است و تا از عهده این وظیفه اصلی برنیاید ، نمی تواند به سایر کارها و وظایفش برسد. همو می گوید : « امنیت فرع قانون است و قانون ، لازمه اش اجرا .» یعنی تا قانون نباشد ، نمی توان امنیت را برقرار کرد. حالا ممکن است قانون وجود داشته باشد اما به اشکال مختلف اجرا شود. همین اجراهای متفاوت روی ساختارهای انگیزشی کارآفرین ها تاثیر می گذارد. این اجرای قانون و امنیت حقوق مالکیت است که به من می گوید پس اندازم را در تولید صرف کنم یا بگذارم در بانک و سودش را بگیرم. در این جا منظور از امنیت ، مفهوم گسترده آن است و نه فقط این که کسی در خیابان به کس دیگری تعرض نکند. وقتی گفته می شود یک صنعتگر به امنیت احتایج دارد ، یعنی باید مطمئن باشد قانون پشت اوست ، یعنی قیمت ارز یک شبه چند برابر نمی شود ، یعنی قانون و مقررات هم ثابت است و هم ضمانت اجرایی دارد. نمی شود یک نفر با هزاران مشقت صنعتی را پایه گذاری کند و بعد که به ثمر رسید ، همان محصول با نصف قیمت یا کمتر از خارج وارد شود.
حقوق مالکیت کارآمد یعنی کم هزینه در اجرا ، اولین شرط شکل گیری صنعت است. امکان ندارد که در فضای آکنده از نااطمینانی صنعتگری رواج یابد. می توان پا را فراتر هم گذاشت و گفت در فضای آکنده از بی اعتمادی ، عدم قطعیت و نااطمینانی بازار هم شکل نمی گیرد چه برسد به صنعت . نمی توان کالا یا خدمتی را عرضه کرد اما مطمئن نبود که چک دریافتی بابت آن به اصطلاح پاس می شود. به بیان دیگر ، اگر حکومت نتواند از شما به نحوی پشتیبانی کند که نسبت به احقاق حق خود مطمئن باشید ، انگیزه فعالیت صنعتی نخواهید داشت و به سمت کارها سهل تر می روید.
شاردن در زمان شاه عباس صفوی به ایران آمد. در خاطرات او می خوانیم که ایرانیان به دلالی علاقه زیادی دارند و از تولید و کار کردن بیشتر می پسندند. چرا چنین است؟ جواب این پرسش را در خاطرات سردار اسعد بختیاری می خوانیم. می گوید به املاکم سرکشی می کردم، در جایی دیدم هم آب هست، هم زمین آماده است و هم باقی ابزار محیاست اما کسی کار نمی کند و نشسته اند کنار دیوار. پرسیدم چرا کشاورزی نمی کنید؟ کسی جواب نداد. چند باری می پرسد تا عاقبت یک پیرمرد دل را می زند به دریا و جوابش را می دهد. آن پیرمرد می گوید به محض این که شروع کنیم به کار ، سروکله نماینده دولت پیدا می شود ، جواب او را می دهیم ، مباشر تو از راه می رسد و مزاحم ما می شود و… ترجیح می دهم بنشینم و چپقم را بکشم اما خودم را به دردسر نیندازم.
بنابراین تاکید می کنم که حقوق مالکیت کارآمد اولین شرط بسط صنعت در هر جامعه ای است و در عرصه ناامنی، تولید پا نمی گیرد. در عرصه ناامنی ، کسی که اموال و دارایی هایش را به زمین پیچ و مهره کند ، ممکن است تنبیه شود. برای نمونه سرمایه خانواده لاجوردی به زمین پیچ شده بود ؛ ببینید آنان چه سرنوشتی داشتند، کسانی که سرمایه شان در جیب شان بود چه سرنوشتی داشتند؟
کل تاریخ بشر دو انقلاب صنعتی را به خود دیده است ؛ انقلاب نخست مربوط تغییر الگوی زیست انسان از شکار و جمع آوری به کشاورزی بود و انقلاب صنعتی دوم هم سیصد و چند سال قبل رخ داد که ما هنوز در معرض تحولات ناشی از آن هستیم. می گویند هر دو انقلاب محصول تغییر در ساختار حقوق مالکیت و تضمین دارایی افراد در اجرا بود. نوبلیست های اقتصاد در بررسی تحولات ناشی از این دو انقلاب می گویند وقتی حقوق افراد به رسمیت شناخته شد ، هم بهره وری انسان افزایش پیدا کرد ، هم بهره وری منابع اعم از آب و خاک و… افزایش پیدا کرد و هم بهره وری ابزار زیاد شد ، ضمنا خلاقیت انسان هم به شکل عجیبی شکوفا شد چون می دانست حالا هر کوششی که کند، بهره اش را می برد. همین تئوری را در انقلاب صنعتی بسط دادند. این بار مالکیت معنوی به رسمیت شناخته شد و برای حفظ حقوق مالکیت معنوی افراد ، ضمانت های اجرایی به وجود آمد. در نتیجه خلاقیت ها فوران کرد. عجیب است که نزدیک به ۲۰۰ سال پیش ، ناصرالدین شاه حرف های مشابهی می زند و می گوید : « امنیت فرع قانون است و قانون ، لازمه اش اجرا . چون چنین شود ، قلوب عامه از هر جهت اطمینان حاصل خواهد کرد و آن وقت طبیعت مخلوع و طبیعت آب و خاک ، آن چه در خود مکتوم و مخفی دارد روز به روز در معرض ظهور و بروز خواهند رساند. »
بحث این است که پیش نیاز خلاقیت ، احساس امنیت است به طوری که نهادگراها می گویند ساختار حقوق مالکیت ، ساختار انگیزشی افراد را تعیین می کند. یعنی حقوق مالکیت است که به جامعه علامت می دهد چگونه رفتار کند ، برود سمت تولید و انباشت ثروت یا دلالی و رانت جویی؟ اصلاحات باید در حقوق مالکیت و نحوه شناسایی و حمایت از آن اتفاق بیفتد. وقتی امنیت حاصل شد ، خلاقیت فوران می کند و دیگر کسی هم نمی تواند مانعش شود. به قول ناصرالدین شاه : « صنایع ترقی می کند و معادن استخراج می شود و پول های مردم از زیر خاک بیرون می آید… باید مردم بدانند اگر آبی جای می کنند یا اختراعی بکنند ، منافع آن حق اوست .» این ها را شاه ایران می گوید که واقعا به لحاظ تئوریک کامل و پرمغز است. اما در عمل چه اتفاقی می افتد؟ پاسخ را با یک مثال تاریخی دیگر می دهم.
حاج سیاح کتابی دارد به نام « دوران وحشت » که در واقع خاطراتش است. او نزد والی پشت کوه می رود و می بیند او دارد اتاقی می سازد. می نویسد : « آبادی و عمارت مثل جنگل ها نیست که خود رو باشد یا مثل حبوبات نیست که آن را بپاشند ، بلکه همین که امن و راحت و عدل و اطمینان شد، مردم جمع شده خود بنا می کنند. » این بیان دیگر همان حرف های ناصرالدین شاه است ؛ امنیت ، آسایش ، عدالت و قانون لازم است تا عمارتی ساخته شود. حاج سیاح ادامه می دهد : « کم کم یکی از دیگری بهتر می سازد و اسباب و اثاثیه و تجملات پیدا می شود تا به مرتبه کمال می رسد .» حاکم پشت کوه جواب داد : « صحیح است. من این عمارت را شروع کردم ، مردم این اطراف مردم مرا دیوانه نامیدند و می گفتند مال تو باید پادار و منقول باشد ، نه ثابت .» یعنی مال خودت را نباید مثل لاجوردی و خیامی به زمین پیچ کنی تا وقتی صدای ناامنی بلند شد ، بتوانی آن را برداری و بروی . حاکم می گوید : « می گفتند مال تو باید پادار و منقول باشد ، نه ثابت ، زیرا فردا اگر یکی از دولتیان به غرض خود تو را متهم کرد و یاغی نامید ، تحقیق که در کار نیست ، می بینی دچار مخمصه شده ای. باید بتوانی اموال و [ اثهال؟ ] خود را به سهولت به طرف امن ببری. آیا تو به عهد و قول دولتیان اطمینان داری؟ درحالی که با کسانی که عهد و قول داده ، قرآن مهر کرده فرستادند بعد فریب دادند تیرباران کردند و همان قران در بغل ایشان سوراخ و غرق خون گشت. »
این الگوی برخورد با سرمایه را تا دوره اسطوره ای ایران می توان ردگیری کرد. به عبارت دیگر در هر دوره ای که این کشور شکوفا شده ، ارائه کالای عمومی امنیت به خوبی انجام می شده است. در دوره انوشیروان چنان امنیت فراگیر و تولید شکوفا شد که از همه جهان برای خرید به ایران می آمدند و مردم برای این که بتوانند با تجار خارجی ارتباط بگیرند ، زبان های خارجی می آموختند یا در دوره بهرام گور ، اگر مال کسی به سرقت می رفت و دولت نمی توانست دزد را پیدا کند ، فرد دزدزده را تامین می کرد. مورخین می نویسند ثروت مردم در این دوره به حدی رسید که همه مردم می توانستند هر روز تاج گل بگیرند و به خانه ببرند. توضیح هم می دهند که قیمت هر شاخه گل چقدر بود و چقدر خریداری می شد و… همین توصیف برای نشان دادن سطح فراگیری امنیت و دادگستری کافی است و نشان می دهد مردم به چه سطحی از مکنت رسیده بودند که می توانستند گل بخرند و به خانه ببرند. در واقع سطح امنیت بالا رفت که کشور ثروتمند شد.
تولید ثروت در ایران غیر از امنیت یک مانع جدی دیگر هم داشته و دارد و آن ، کم یابی منبع مهم آب است. ساکنان فلات ایران برای دست یابی به منابع آبی ، 33 هزار رشته قنات حفر کرده اند و از این ۳۳ هزار قنات ، 2 هزار متر مکعب آب استحصال شده است. دبی آب ولگا در ثانیه 33 هزار متر مکعب و دبی دانوب و می سی سی پی حدود ۱۳ هزار متر مکعب است. پس نمی توان نهادها و سازمان هایی که در این فلات شکل گرفته را با نهادها و سازمان های شکل گرفته در کنار رودخانه سند یا نیل یا دانوب و راین و می سی سی پی مقایسه کرد. یا وضعیت باربری در رودخانه هووانگ هه چین با 6200 کیلومتر طول را مقایسه کنید با کشوری که در محاصره کویر و شن زار است و برای انتقال بار مثلا از بندرعباس به تبریز باید از شتر استفاده کند. همان طور که ذکر شد وضعیت طبیعت نیز در شکل دادن به نهادها موثر بوده است. در واقع ره اورد کمبود آب ، یک حس ناامنی همیشگی برای مردم و حکومت های این سرزمین بوده است. حس ناامنی همیشگی ، هزینه تامین امنیت را بالا می برد و به عبارت دیگر دولت نمی توانسته کالای امنیت را با صرفه های ناشی از مقیاس تامین کند. همین امروز هم ما در وضعیت تهدید منابع آبی به سر می بریم و هر از گاه ، خبرهایی از تنش بر سر آب به گوش می رسد.
با همه این اوصاف نباید ناامید بود و هنوز هم می شود با اصلاحات نهادی ، به شکل گیری صنعت بومی در ایران و بسط و گسترش آن امیدوار بود. به بیان دیگر ، برای گذر از این شرایط و ورود به دورانی که صنعت وظایف خود را انجام دهد یعنی صنعتگر و کارگر و مردم و در نهایت کشور را ثروتمند کند ، باید ۴ اقدام اساسی صورت بگیرد.
1- تغییر در باورها : با وجود انحطاط اخلاقی و عدم وجود باور به توانایی تولید ، شبکه های لازم برای برپایی صنعت شکل نمی گیرد. غازان خان ، پادشاه هفتم سلسله مغول ها در ایران در کتاب خواندنی اش می نویسد مردم می توانند به عادات ناپسند خو بگیرند و کاهل و تنبل و متجاوز و خائن و… شوند. می گوید اگر دولت می خواهد مردم « خو باز کنند » باید یک مدت با فشار آن ها را به کار و کوشش و خلاقیت وادار کند.
2- سازمان های مناسب برای صنعت : برای شکل گیری و بسط صنعت به سازمان هایی نیاز داریم که هم خود بهره ور باشند و هم بهره وری صنایع را مداوم پایش کنند. نمایندگان این سازمان باید در هر عرصه ای که به صنعت ربط می یابد حضور داشته باشند تا بتوانند از منافع صنعت دفاع و از تصمیمات مضر جلوگیری کنند.
3- نهادهای متناسب با هنجارهای جدید : قوانین غیررسمی ، باورها و هنجارها باید متناسب با صنعت شکل بگیرد. نمی شود کارگران یک کارخانه با عدم رضایت و ناراحتی کار کنند و دائم متر بگیرند که صاحب کارخانه چقدر سود کرده و چقدر مال و مکنت دارد. همه باید باور کنند که دارایی های یک صنعتگر و کارآفرین محترم و محفوظ است. تنها در صورت شکل دادن به این نهادها امکان بسط صنعت وجود دارد. در خاطرات موسس کارخانجات ناسیونال ژاپن می خوانیم بعد از جنگ جهانی دوم که کارخانه اش تقریبا نابود شده بود ، کارگران را جمع می کند و از آنان می خواهد دوباره کارخانه را راه بیاندازند. کارگرها معترضند و همراهی نمی کنند. این جاست که می گوید « شما تا به حال خون عرق کرده اید؟ » این تعبیر را که به کار می برد همه با او همراه می شوند و کارخانه را باز می سازند و به جایی می رسند که می گوید اگر خانه ای را یافتید که یکی از محصولات ما را نداشت ، جایزه می گیرید.
4- کنترل خشونت : اگر در جامعه خشونت کنترل نشود ، امکان گذار به توسعه صنعتی وجود ندارد. کنترل خشونت به این معناست که اگر مردم یک کشور و نمایندگانشان به هر دلیل خواستند ساختار حقوق مالکیت را اصلاح کنند تا هزینه مبادله را کاهش دهند ، کسانی که از شرایط گذشته منتفع می شوند حق اعمال خشونت را ندارند. این اعمال خشونت هم انواع و وجوه گوناگونی دارد که باز کردن آن موقعیت دیگری می طلبد اما همگی ما کمابیش با آن آشنا هستیم. به هر حال اگر حافظان شرایط موجود بتوانند با خشونت ساختارهای حقوق مالکیت را حفظ کنند، امکان گذار به توسعه صنعتی وجود نخواهد داشت.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.