تاریخ به مثابه فرهنگ و توسعه

0 ۳۶۱
گفتگوی اختصاصی با دکتر سلماسی زاده
استادیار و پژوهشگر تاریخ توسعه در دانشگاه تبریز

کارایی : نگاه شما به‌عنوان یک متخصص تاریخ به پدیده ی توسعه چگونه است؟
سلماسی زاده : توسعه یک پدیده‌ی تاریخی است. رواج واژه‌ی توسعه به‌عنوان development پس از جنگ جهانی دوم بوده است. اما اگر توسعه را به معنای پیشرفت، ترقی و بهبود بگیریم، که البته این مفاهیم با هم متفاوت هستند، ریشه های آن تاریخِ قدیمی‌تر هم دارد. از منظر اقتصادی تغییرات بهبود آمیزی که همراه با ترقیات اقتصادی بزرگ بود از قرن های شانزدهم و هفدهم در اروپای غربی آغاز شد. میدانیم که در اثر تغییر نوع معیشت اقتصادی در کنار عوامل کلان دیگری مانند اصلاحات دینی، اکتشافات جغرافیائی و مهم‌تر از همه تغییر طرز فکر و نگرش انسان به جهان، تمدن جدید پایه‌گذاری شده است. بنده در کتابی که در این مورد نوشته‌ام «تاریخ به مثابه فرهنگ و توسعه» در سه فصل اول این مسئله را دقیق‌تر مورد بررسی قرار داده‌ام که برای اختصار شما را به آنجا ارجاع می‌دهم. اما چیزی که در اینجا می‌توان گفت این است که تغییر فکر و نگرش انسان نسبت به خود، جامعه و هستی باعث ایجاد تمدن جدید شده است که یک بعد آن اقتصادی است. این تغییر اندیشه در سه حوزه‌ی پیش‌گفته از دو منظر صورت گرفته است. هم از منظر بینش (اپیستیمولوژی) و هم از منظر روش (متدولوژی). خیلی خلاصه می‌توان گفت که در حوزه‌ی بینش، انسان عقلانی شد، و در حوزه‌ی روش، متدولوژی چهره ای تجربی به خود گرفت و این تغییرات کلان در نهایت به ایجاد تمدن جدید منتهی شد.

کارایی : این توسعه در اقتصاد چه جلوه‌هایی یافت؟
سلماسی زاده : آنچه که مرتبط با حوزه‌ی اقتصاد می‌توانیم در موردش صحبت کنیم این است که عقلانیتی که پیشتر در حوزه‌ی بینش به آن اشاره کردیم، در ذیل خود، در کنار سایر بخش‌هایش، شامل عقلانیت اقتصادی نیز می‌شود. عقلانیت اقتصادی را هم می‌توانیم هم در حوزه‌ی اقتصاد و هم در حوزه‌ی علوم اجتماعی تعریف کنیم. بنده هم نسبت به تمرکز مطالعاتم در سال‌های اخیر که تاریخ توسعه بوده است جمع بندی‌ای کرده‌ام که خدمتتان عرض می‌کنم.آن چیزی که از کتاب‌های مرجع علوم اجتماعی مانند «فرهنگ علوم اجتماعی – ریمون بودن و آلن بریکو» یا فرهنگ علوم اجتماعی «آلن بیرو» حاصل می‌شود این است که عقلانیت اقتصادی یعنی به حداکثر رساندن سود و به حداقل رساندن زیان. در این نوع نگرش اساس فعالیت های اقتصادی را سود شکل می‌دهد. یعنی هر انسانی و هر کنشگر اقتصادی‌ای چون به دنبال سود است دست به فعالیت اقتصادی میزند. این همان نکته‌ای است که پدر لیبرالیسم اقتصادی «آدام اسمیت» در مهم‌ترین اثرش «ثروت ملل» بر آن تأکید دارد. در این نوع نگرش به اقتصاد کار و تلاش و تولید، ثروت واقعی ملت‌هاست. در آن زمان فیزیوکراتها، معتقد به اصالت زمین به‌عنوان محور ثروت بودند و مرکانتیلیستها معتقد به اصالت نقدینگی و طلا به‌عنوان منشأ ثروت بودند. اما آدام اسمیت در برابر این نظریات معتقد بود که کار و تولید منشأ ثروت واقعی است و کار و تولید هم سود محور است. در نتیجه دولت نباید در عرصه‌ی اقتصاد دخالت کند. در واقع آشفتگی ظاهری بازار در نهایت تبدیل به مکانیزم عرضه و تقاضا می‌شود که به تعیین قیمت‌ها و کمک به تولید خواهد شد. اگر دولت بخواهد بهانه‌ی تعیین قیمت‌ها در اقتصاد دخالت کند، منجر به پرداخت بهای بیشتری از سوی مردم می‌شود. چون رانت های دولتی در عرصه‌ی اقتصاد و وارد کردن کالاها بهانه‌ی تنظیم قیمت ها، موجب کناره‌گیری تولیدکننده‌ی داخلی از تولید خواهد شد چراکه توان رقابت با کارفرمای بزرگ، یعنی دولت را نخواهد داشت. پس در واقع این نگرش جدید یک بعد اقتصادی و یک بعد تاریخی و اجتماعی دارد.

کارایی : منظور از بعد اجتماعی توسعه چیست؟ نگرش تاریخی به توسعه در این نوع تبیین از توسعه چه جایگاهی دارد؟
سلماسی زاده : «ماکس وبر» از جامعه شناسانی است که با گذشت بیش از صد سال از وفاتش هنوز هم نظریاتش از بنیان علمی کافی برخوردار بوده و قابل استناد است. ایشان در مهم‌ترین اثرش «روح سرمایه‌داری و اخلاق پروتستانی» بر همین نکته تأکید دارد که روح تمدن جدید، سرمایه‌داری است. سرمایه‌داری متأثر از اخلاق پروتستانی است که خود متأثر از آثار «کالوین» و «پیورتین» ها، چنین فرهنگی را ساخت که تنها ملاک آمرزش و تعالی روح انسان کار زیاد و سخت و پس انداز سود حاصل از آن است. این‌گونه بود که این زمینه‌ی فرهنگی بستر انقلاب فرهنگی را فراهم آورد. مفهوم این امر این است که وقتی قرار است من به سختی کار بکنم و تولید و در نتیجه ثروت ایجاد کنم، و قرار نیست که آن ثروت را هزینه بکنم، در نتیجه پس‌اندازی به وجود می‌آید که از آن به‌عنوان انباشت ثروت یاد می‌کنیم.

بنا بر نظر مورخانی که در حوزه‌ی انقلاب صنعتی کار می‌کنند انقلاب صنعتی دو زمینه‌ی عمده داشته است. انباشت ثروت و انباشت دانش. پس در واقع چنین رویکرد فرهنگی‌ای، یعنی کار سخت و زیاد و پس‌انداز کردن، زمینه‌ی بزرگ‌ترین تحول اقتصادی قرون جدید شده است که همان انقلاب صنعتی است، که یکی از ارکان تمدن جدید را شکل داده است.
در حوزه‌ی تاریخ ایران هم بنده معتقدم که اگر ما می‌خواهیم مطالعات مان کاربردی، با فایده و دارای اهمیت باشد باید چنین رویکردهای کلانی را پیگیری کنیم. برای نمونه ببینیم چرا در یک دوره‌ی تاریخی به کار به‌عنوان یک ارزش تأکید می‌شود و در دوره‌ی دیگری چنین نیست. از نظر بنده یکی از علومی که با متدولوژی علمی می‌تواند به تبیین این مسئله کمک کند و در عین حال به گسترش فرهنگ کار منتهی شود تاریخ است.

تاریخ به مثابه فرهنگ و توسعه

کارایی : جایگاه فرهنگ در نگرش به توسعه در کجاست؟
سلماسی زاده : همان‌طور که میدانید فرهنگ مفهومی است پیچیده که به عبارتی برابر با تمدن انگاشته می‌شود. حتی تعاریف پیشینی از تمدن بیشتر بر فرهنگ استوار بود. این فرهنگ به یکباره و خلق‌الساعه ایجاد نمی‌شود و حاصل زندگی اجتماعی است. زندگی اجتماعی در کنار آموزه هایی که یا منشأ وحیانی دارند، یا منشأ عرفی و اجتماعی دارند، در گذر سال ها و ایام و روزگاران فرهنگ را پدید می‌آورند.

اما در حوزه‌ی اقتصاد نکته‌ای که به نظر من از آن غفلت شده است و باید تأکید ویژه‌ای بر آن داشته باشیم، این است که ببینیم فرهنگ اقتصادی ما چه بوده و چگونه بوده است. برای دریافت این مسئله و تبیین فرهنگ اقتصادی ما باید از تاریخ کمک بگیریم و میدانیم که تاریخ علمی، حکم کلی صادر نمی‌کند. به مانند آموزه های پست مدرنیته یک فرا روایت کلان از هر چیز وجود ندارد، بلکه در هر دورهای و در هر عصری، مطالعه‌ی دقیق تاریخ آن عصر می‌تواند بگوید که چطور شد که فرهنگ اقتصادی از کار و تلاش و تولید و پس‌انداز، به سمت قناعت، پنهان کردن دارائی های اقتصادی، عدم استفاده از دارائی ها در تولید، و به عبارت دقیق تر بلوکه کردن ثروت پیش رفت. این‌ها معلول شرایط تاریخی‌ای هستند که فرهنگ را ساخته اند.

اگر بخواهیم مثالی در این زمینه بزنیم می‌توانیم به این مسئله اشاره کنیم که به استناد یافته های تاریخی ما در عصر «ناصرالدین شاه» قاجار «حاج حسین امین الضرب» از تعداد زیادی از ثروتمندان اروپا ثروتمندتر بود؛ اما چرا نمی‌توانست ثروتش را در مسیر تولید به کار بگیرد؟ برای اینکه شرایط تاریخی ناامنی‌ای را به وجود آورده بود، که مهم‌ترین انگیزه‌ی کنشگر اقتصادی یعنی سود را تهدید می‌کرد. در عصر مورد اشاره، یعنی نیمه‌ی دوم سده‌ی نوزدهم، متأسفانه ناامنی هایی که در اثر عوامل گسترده تشدید شده بود امکان فعالیت اقتصادی آزاد سود محور را نمی‌داد. این بود که بسیاری از کسانی که دارای ثروت بودند ترجیح می‌دادند آن را پنهان کنند.

چرا در ایران این همه گنجینه و دفینه پیدا می‌شود؟ چرا در نزد محافظه‌کاران اقتصادی ما حتی همین امروز، چنین آموزه‌ای وجود دارد که بهترین ثروت زمین است؟ چرا بخش زیادی از جامعه‌ی ما نقدینگی های خودشان را به‌جای اینکه ببرند در سازمان هایی مانند بورس و یا تولید تولیدات اقتصادی سرمایه‌گذاری کنند ترجیح می‌دهند آن را تبدیل به طلا بکنند؟
به این ترتیب نه تنها امروز که در دوره‌ی تاریخی‌ای که عرض کردم اساس بر این بوده است که ثروت بلوکه بشود، تبدیل به طلا بشود و در نهایت آن طلا خاک شود. چون امنیتی نبوده است که «حاج امین الضرب» از ثروتش استفاده‌ی بهتری بکند. البته درست است که او با استفاده از ارتباطات گسترده‌ای که داشت توانست اولین کارخانه‌ی برق را در تهران تأسیس کند، اما این کار به نسبت توان اقتصادی او بسیار محدود بوده است.

اما اگر از یک منظر دیگر وارد بحث فرهنگ اقتصادی بشویم، باز هم می‌توانیم مقایسه‌ای بین غرب و شرق و یا به طور ملموس‌تر بین اروپا و ایران انجام دهیم. حالا باید ببینیم که اگر ما آموزه های «وبر» در «ثروت ملل» را ملاکی نسبی قرار دهیم، آیا در دوره های تاریخی گوناگون در فرهنگ ما، کار زیاد و سخت ارزش است یا نیست؟ آیا فرهنگ کار کردن وجود دارد یا ندارد؟ آیا ما صرفاً در اقتصاد معیشتی روزمره ماندگار شده‌ایم یا اینکه توانسته‌ایم از آن عبور کنیم؟ فکر می‌کنم در این بحث باید از آموزه های فرهنگی، ادبیات تعلیمی، و از مطالعات تاریخی بهره بگیریم، و هم از یافته‌های علم اقتصاد.

کارایی : آیا این فرهنگ اقتصادی در تاریخ ما مستند است؟ چه کارهایی در این زمینه انجام شده است؟
سلماسی زاده : بله. در یک دورهای در ادبیات تعلیمی ما دیدگاه غالب این بوده است که «ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند/ تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری». این اقتصاد، اقتصاد سنتی‌ای است که معنای آن میانه‌روی در هزینه است. کلمه‌ی اقتصاد نیز کلمه ای است عربی از باب افتعال از قصد، که معنای میانه‌روی دارد. چنین اقتصادی را اقتصاد بازدارنده و محدود کننده می‌نامیم. یعنی اساساً هدف از فعالیت اقتصادی به دست آوردن تکه نانی است که آن هم نباید به غفلت خورده شود و ای بسا تلقی بسیاری از اندیشمندان ما این بوده است که اگر آن تکه نان بشود دو – سه تکه نان، موجب غفلت انسان‌ها خواهد شد و به این ترتیب تولید انبوه در فرهنگ ما جایی پیدا نمی‌کند.

اتفاقاً چنین تلقی‌ای در میان کاتولیک های اروپایی هم وجود داشت که فعالیت های اقتصادی و سود و پول انسان را از خدا دور می‌کند، چراکه باعث هوس‌بازی می‌شود. در قرون وسطی در اروپا چنین وضعیتی بود و آرای پاپ و کلیسای پاپی بر این مسئله تأکید داشت که رفتن به سمت فعالیت اقتصادی روی کردن به دنیاست و روی آوردن به دنیا روی گردانی از آخرت است. در حالی که آن انقلابی که «کالوین» ایجاد کرد این بود که شما به فعالیت اقتصادی بپردازید اما حق ندارید سود به دست آمده را صرف هوا و هوس و تشریفات و تجمل کنید، بلکه آن را باید پس‌انداز کنید و دوباره در تولید به کار بگیرید.

یکی از کارهایی که بنده در این سال‌های اخیر انجام داده ام این بوده است که به استناد برخی از منابع دست اول تاریخی، و به صورت خاص سفرنامه های اروپائیانِ دیدار کننده از ایران، چنین مسئله‌ای را بررسی کرده ام. در این تحقیق، به استناد پنجاه سفرنامه، بررسی شده است که آیا در نیمه‌ی اول سده‌ی نوزدهم آیا ما فرهنگ کار داشته‌ایم و یا نداشته‌ایم؟ یافته های به دست آمده در این تحقیق، به روش تحلیل محتوا، یک وضعیت پارادوکسیکالی را نشان می‌دهد. از سویی تعدادی از این سفرنامه نویسها، مثل «سر جان مالکم» که در ابتدای سده‌ی نوزدهم سه بار به ایران آمد و کتاب مشهور و مهمی را به نام «تاریخ ایران» نوشت، تأکید دارند که ایرانی ها بسیار سخت کوشند. یا فرستاده‌ی آلمانیالاصل امپراتور روسیه «کوتسه بود‌ه» تأکید دارد که بر خلاف آنچه که ما تصور میکردیم ایرانیان مردم زحمتکشی هستند. یا فرستاده‌ی هیات مدیره‌ی انقلاب فرانسه «اولیویه» که در سال‌های پایانی سده‌ی هجدهم به ایران آمد معتقد است که مردم ایران با توجه به اقلیم سختی که در آن زندگی می‌کنند، بسیار انسان‌های پرتلاشی هستند که در چنین تنگناهای محیطی قادرند آب به دست آورده و با اقتصاد کشاورزی ادامه‌ی حیات دهند. به قول «مالکوم» همین که مردم ایران هستند و گدا کم است و عدانی ناس (طبقات پائین جامعه) می‌توانند زندگی کنند نشانه‌ای است از تلاشگری ایرانیان. از کسان دیگری مثل «ژوبر»، «لایارد» و دیگران هم نقل قول‌هایی در سخت‌کوشی ایرانیان وجود دارد.
اما در تعداد دیگری از این سفرنامه‌ها، به نتبلی و بیکاری ایرانیان اشاره می‌شود. به‌عنوان مثال در آثار «موریه» و «فریزر» که در آن‌ها گفته می‌شود در شهرها مردم بیکاره و تنبل و عیاشی وجود دارند که فقط مزاحمت ایجاد می‌کنند.

کارایی : دلایل این پارادوکس چیست؟
سلماسی زاده : با کمی دقت می‌توانیم این پارادوکس را توضیح دهیم. در واقع در زمان مورد بررسی یک فرهنگ واحد در ایران وجود نداشته است. تعدد اقوام در حیطه‌ی جغرافیائی ایران، باعث ایجاد خرده فرهنگ های متفاوتی می‌شده است. آنچه که از سیمای کلی این سفرنامه ها بر می‌آید این است که اگر بیکاری و تنبلی وجود دارد اختصاص به بخشی از مردمان شهری دارد، و در آن زمان تنها حداکثر بیست درصد جمعیت ایران در شهر ها زندگی می‌کنند. بیش از پنجاه درصد در روستا ها و حدود سی درصد در ایلات و عشایر زندگی می‌کنند. تمامی این سفرنامه ها تأکید دارند که مردمان روستا ها و ایلات و عشایر مردم سخت‌کوشی هستند؛ و نکته‌ی جالب این است که بر خلاف تصور اولیه، بسیاری خانم ها و زنان در تولید، نقشی هم پایه‌ی مردان دارند، که متأسفانه کمتر به این مسئله پرداخته شده است.
حال باید با تحدید مسائل به بررسی تک تک موضوعات مربوط به این حوزه پرداخت. به‌عنوان مثال می‌توان فرهنگ کار، تولید و پس‌انداز، و میل به پیشرفت و ترقی را ، در ایلات و عشایر، روستائیان و شهرنشینان بررسی کرد که در این مسئله در نهایت به روشن شدن بنیان‌های توسعه‌یافتگی و یا توسعه نیافتگی در ایران خواهد انجامید.

کارایی : تفاوت غرب با ما چه بود که راهی چنین متفاوت را پیمودیم؟
سلماسی زاده : بینش غربی ها در قرون جدید نسبت به ذات جهان و گوهر هستی تغییر کرد و دیگر برخلاف گذشتگان شان آن را امری ثابت ندانستند و به متغیر و سیال بودن آن متمایل شدند. این تغییر نگرش، هم زمانی بود و هم مکانی. درنتیجه تسلط بر طبیعت و زمان و مکان از لوازم و نتایج این نگرش است. در همین راستا بود که غربی ها روی به دانش تجربی و محاسبات ریاضی و اختراعات فنی آوردند و درنتیجه مسئله‌ی تکنولوژی و فنآوری را به مفهوم امروزی آن به بارآورد. این تکنولوژی و فنآوری هم اسباب تسلط و برتری غربی‌ها بر دنیا را فراهم آورد.

بدیهی است که با این تفاوت بینش ها نتایج بسیار متفاوتی نیز حاصل خواهد شد. اگر بینش ما این باشد که ذات و جوهره‌ی هستی ثابت و لایتغیر است و هدف از آن رسیدن به کمال است، و این کمال نه در اثر کار علمی و نه در اثر کار اقتصادی، بلکه در اثر سیر و سلوک باطنی به دست می‌آید، در نتیجه ما در عرصه‌ی بازار و تولید اقتصاد حضوری نخواهیم داشت. آنچنان که برخی از متصوفه می‌گفتند، بست نشینی، گوشه نشینی و ذکر و اورادی که تاثیرات معنوی بر روح انسان می‌گذارد، مهم‌ترین راه و رسم زندگی و کمال است.

البته در اینجا لازم است که یادآوری کنیم که در اروپای قرون وسطی نیز، متأثر از آموزه‌های کاتولیکی، انسانی که گناه اول را در کارنامه داشت، مهم‌ترین هدف زندگی‌اش آمرزش روح بود. در واقع در اروپای آن زمان نیز شباهت‌هایی به این نوع نگرش شرقی وجود داشت؛ اما تغییر این نگرش که اساس هستی بر ثبات نیست، بلکه بر تغییر است، موجب به وجود آمدن روش‌های جدیدی از شناخت شد، که این روش‌ها هم در علوم تجربی و هم در علوم ریاضی، با کمک یکدیگر موجب پدید آمدن فنآوری شدند. فنآوری نیز اسباب تسلط انسان، بر خود، جامعه و هستی شد.

جهت مطالعه ی ادامه این مقاله ، لطفا به صفحات 26 الی 29 ماهنامه مراجعه نمایید.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.