برای توسعه، باید بین المللی شویم
سخنرانی دکتر محمود سریعالقلم در درس سمینار فراگیران دوره DBA سازمان مدیریت صنعتی آذربایجان شرقی
محمود سریعالقلم، فوق دکترای روابط بین الملل از دانشگاه اوهایو و استاد گروه علوم سیاسی در دانشگاه شهید بهشتی می باشد. وی پژوهشگر حوزه توسعه، علوم سیاسی و تاریخ معاصر ایران و نائب رئیس مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. در سال های اخیر بیشتر شهرت وی مرهون قلم فرسایی و سخنرانی هایی است که در باب توسعه و توسعه یافتگی و ملزومات آن ایراد نموده است. وی در اواخر سال گذشته به عنوان استاد درس سمینار دوره DBA در سازمان مدیریت صنعتی آذربایجان شرقی با محوریت توسعه ایران به ایراد سخنرانی پرداخته است که در آن حیات معقول و جایگاه قابل اعتنا در سطح بین الملل را ضرورتی برای توسعه می داند. آنچه در این بخش می خوانید متن کامل سخنان وی در این درس است:
بحث امروز ما تحت عنوان نظریهای برای توسعهی ایران است که آن را به همراه جزئیاتی ارائه میکنم و خیلی خوشحال میشوم که سؤالات و نظرات شما را هم بشنوم. به خصوص که بعضی از شما در کارهای اجرایی هستید که نظرات شما مهم بوده و اهمیت اجرایی دارد. من اول موضوع توسعه یافتگی را تعریف میکنم.
شما میدانید که در علوم انسانی، اولین مسئلهای که در بحث و گفتار و گفتوگو وجود دارد، مسئلهی تعریف است. یعنی ما زمانی میتوانیم دیدگاههای مان را به یکدیگر نزدیک کنیم که تعاریف مان را به یکدیگر نزدیک کنیم.
من اطمینان دارم که شما متون تاریخی ایران را مطالعه کردهاید و با مباحث تاریخی ایران آشنایی دارید. مستحضرید که یکی از واژههایی که ما ایرانیان هنوز به تعریف روشنی از آن نرسیدهایم و این باعث شده است که همچنان نزاعهای فکری و فلسفی بین ما وجود داشته باشد، واژهی عدالت و واژهی پیشرفت است. هر کسی به تناسب جهانبینی که دارد و یا متونی که خوانده است، تعریفی از این دو مفهوم بسیار کلیدی ارائه میدهد و تا زمانی که ما به تعاریف مشترکی نرسیم، طبیعی است که از یک دوره به دورهی دیگر یا از یک دولت به دولت دیگر، و از شرایطی به شرایط دیگر، همچنان نوسان خواهیم داشت.
در یک کشوری مانند مالزی حدود 30سال است که تعریف شان از پیشرفت، به یک چارچوب رسیده است، مهم نیست که چه دولتی سر کار میآید و چه شخصیتهایی سمتهای دولتی را به دست میگیرند. اینان برای پیشرفت، برای توسعه و برای عدالت اجتماعی به یک تعاریف روشنی رسیدهاند.
حتی در مورد زندگی هم میتوان گفت که این گونه است. شما چه تعریفی از زندگی دارید؟ اگر هر دوستی به من زنگ بزند و بگوید که امروز را باهم گپ بزنیم و یا روزی 5ساعت با دوستان بیرون برویم و باهم گپ بزنیم، این رفتار دوست من حتماً نتیجه تعریفی است که پیش خود دارد.حال اگر من در هفته 2ساعت را برای گپ زدن صرف کنم و از اکثر اوقاتم به نحو احسن استفاده کنم، تعریف من از زندگی فرق خواهد کرد. اگر در ساعت 5/30قرار ملاقات داشته باشم و ساعت 5:45به قرار بروم، باز هم تعریفی از زندگی برای خود دارم و آن این است ک ً ه اصلا برای من مهم نیست که کی سر قرار باشم. همهی ما با تعاریف زندگی میکنیم. حتی اگر من سوبله پارک کنم و بروم کار خودم را در سوپرمارکت انجام بدهم و برگردم، ناشی از تعریفی است که پشت آن قرار دارد یعنی این که کار من مهم است و برای مردم هیچ احترامی قائل نیستم و اگر ترافیکی به وجود بیاید، اصلا اهمیتی ندارد و این یعنی من، برای واژگان حقوق ِمدنی مردم هیچ احترامی نمیگذارم.
تصور کنید وقتی را که کسی در هواپیما و یا در اتوبوس کوله پشتیاش را بسته است و دارد حرکت میکند و همین طور که حرکت میکند آن را به سر و صورت مردم میزند و میرود، این رفتار هم یک تعریفی در پشت خودش دارد. اگر کسی برای مردم ارزش قائل باشد، این کولهپشتی را در دست خود میگیرد.
در کل منظور این است که تمام کارهایی که ما انجام میدهیم، تمام و کمال معنی و مفهومی دارد. شما یک دایره در نظر بگیرید، که به دو قسمت 5درصد و 95درصد تقسیم میشود، روانشناسان گفتهاند که ما به 95درصد کارهایی که انجام میدهیم، آگاهی نداریم و فقط به 5درصد آگاهی داریم. اگر در خیابان تصادفی انجام بدهیم و اگر پرخاشی کنیم واقعیت آن است که ما فکر نمیکنیم که چرا پرخاش میکنیم، بلکه ما عادت کردهایم که این کارها را انجام دهیم یا ً مثلاً فرض کنیم که دو اتومبیل باهم تصادف کنند و هر دو فامیل یکدیگر باشند؛ در آن صورت پرخاشگری و یا دعوایی رخ نمیدهد و منطقی باهم حرف میزنند و الفاظ ناپسند استفاده نمیکنند، چون فامیلاند و به صورت درازمدت باهم خواهند بود. این مسئله نشان از یک واقعیت دارد. انسان هرچه را که در درازمدت داشته باشد بیشتر به آن فکر میکند. چرا در زندگی مشترک، زن و مردها کوتاه میآیند و اصرار زیادی در کارهایشان انجام نمیدهند؟ چون درازمدت در کنار یکدیگر زندگی خواهند کرد و نمیشود که هر روز دعوایی به وجود آید. میخواهم یک نتیجهگیری از این مقدمه داشته باشم. در زندگی، در مدیریت، در نحوهی برخورد با مسائل اجتماعی و کلان ملی، هرچقدر دورهی زمانی یک پدیده طولانی باشد، انسان رفتارش سنجیدهتر خواهد شد. شما وقتی با همسایه نزاع پیدا میکنید، سعی میکنید منطقی درگیری را کنترل کنید و به نحوی موضوع را مدیریت کنید.
اما در بعد بینالمللی هم در دنیا این بحث وجود دارد که کشور ما باید با همسایگان خود، روابط خوبی داشته باشد، و اگر زمانی هم با آن ها درگیری پیش بیاید، سعی کنند که با خویشتنداری آن را حل نمایند. توینبی فیلسوف بزرگ میگوید که مهمترین کاری که یک حکومت باید برای مردمش انجام دهد، این است که رفتار مردم را به صورت عادات عقلایی درآورد. یعنی اگر من یک کار خوبی را انجام میدهم، لزومی ندارد که فکر کنم و آن را انجام دهم، بلکه باید عادت کرده باشم که کار خوب را انجام دهم. مثل اینکه ساعت 3نصف شب به یک چراغ قرمز برسم و هیچ ماشینی در خیابانها نباشد و هیچ دوربینی هم وجود نداشته باشد، اما من میایستم تا چراغ سبز بشود و بعد از آن حرکت میکنم. چرا؟ چون عادت کردهام؛ و اگر کسی این کار را انجام نمیدهد او هم به کار خلاف خود، عادت کرده است.
موضوع توسعه یافتگی، یک انتخاب است و همچنین یک تصمیم مهم یک ملت، حکومت و یا حاکمیت تصمیم میگیرد که پیشرفت کند. وقتی تصمیم میگیرد، این تصمیم حتماً پیامدهایی هم دارد. به عنوان مثال شما تصمیم میگیرید کارمند دولت نباشید و برای خودتان شرکت خصوصی داشته باشید. طبیعی است نگرانی شما در بخش خصوصی بیشتر میشود. شما باید به همت، خلاقیت، فکر، تلاش، ارتباطات و شبکههایی که به وجود میآورید متکی باشید، و با یک کارمندی که آخر ماه حقوقش را به حسابش میریزند، حتماً تفاوت داشته باشید.
اما پیشرفت و توسعه یافتگی، اصولی دارد که میتوان به جنبههای ریاضی و فرمولی بودن آن ، قابلیت گوگل شدن، تصمیمگیری در سطح نخبگان ابزاری، و امری جهان شمول اشاره کرد. ما باید تعریفاتی دقیق از این اصول داشته باشیم. یک پزشک در اول معایناتش یک سری تستها و آزمایشات را انجام داده و بعد از آن تصمیم به درمان میگیرد. کشورهایی نظیر افغانستان، آفریقای جنوبی و قطر که دنبال توسعه یافتگی هستند نیز چنین نگاهی دارند. اگر نگاهی دقیقتر به تاریخ اروپا بی اندازیم هم میبینیم که مردم در اروپا به صورت خودجوش توسعه پیدا کردند و زحمت کشیدند؛ تجارت کردند؛ درآمد کسب کردند؛ تولید کردند؛ صادرات کردند؛ و بعد به حاکمیت گفتند که شما باید سیاست تان را تغییر دهید. آن ها را عبور کردند و دولت نیز تصمیم گرفت که با بخش خصوصی شریک شود.
تمامی این تغییرات بزرگ به قرن 17و 18در اروپا بازمیگردد. اروپائیان وقتی از وابستگی به دولت رهایی یافتند، دیگر از هیچ جنبهای به ویژه از لحاظ معاش، نیازی به دولت و حکومت نداشتند.
پدربزرگ من که در بخش خصوصی بود، همیشه به من توصیه میکرد که هیچ وقت کار دولتی انجام ندهید چون اگر شما در بخش خصوصی باشید هم میتوانید دین خود را بهتر حفظ کنید و هم آزادی خود را. این صحبتها هیچ ارتباطی به غربیها ندارد، چون این صحبتها حرفهای بشری است و حتی به هیچ جغرافیایی ربط ندارد. اصول توسعهیافتگی مبتنی بر تجربه بشری بوده و جنبهی بینالمللی دارد. از جمله این موارد در اصول توسعهیافتگی حائز اهمیت هستند: صنعتی شدن، بوروکراسی کارآمدی، شایسته سالاری، هماهنگی میان سه قوه، توزیع عادلانهی امکانات، دانشگاههای حل المسائلی، محوریت تولید و فناوری، و تصمیمگیری اقتصادی غیرسیاسی.
به عنوان یک مثال ساده در این زمینه میتوان به سنگاپور اشاره کرد. در سنگاپور برای صادرات 6مرحله وجود دارد که فردی بتواند یک کالا را صادر کند و وقتی که برای آن صرف میشود 3 الی 4ساعت است. بالاخره نهاد دولت یا مشوق توسعه است یا مانع توسعه. اگر پروسهی اداری 3ساعت است، این به نفع دولت نیز هست یا اگر تصمیم گیریهای قدرت اقتصادی با قدرت سیاسی تجمیع شود، برای یک جامعه ضرر دارد. به عبارتی کسانی که قدرت سیاسی دارند، نباید وارد مسائل اقتصادی شوند اما الگوهای توسعه یافتگی بر مبنای تولید ثروت و مزیت نسبی شامل فناوری اطلاعات، پتروشیمی، خدمات، صنایع پیشرفته، کشاورزی و صنایع سبک هستند. جامعه باید براساس استعدادهایی که در بین مردم وجود دارد آن ها را در این زمینهها پرورش دهد. اگر ما بخواهیم در کشور، ثروت ایجاد کنیم چه کارهایی باید انجام دهیم؟ آیا کشاورزی، خدمات ITو یا صنایع ما باید بیشتر به کار گرفته شوند؟ پتروشیمی و فناوری اطلاعات میتوانند گزینههای مناسب ما باشند. کشور ما به ژاپن نفت میفروشد و آن ها نفت ما را به 150نوع روغن تبدیل میکند و به دنیا میفروشند! چرا نباید این کار را خودمان انجام دهیم؟ رتبهی ایران در پتروشیمی 81است و رتبه عربستان .8عربستان به دلیل اینکه با دنیا ارتباط دارد به این رتبه دست یافته است و متأسفانه ما این ارتباطات جهانی را نداریم.
پس الگوی توسعه یافتگی یعنی روش تولید ثروت و نحوهی استخراج مزیت نسبی در کشور. مثلاً میتوان گفت که در برزیل کفش، در چین خودرو و در آمریکا ITمزیت نسبی تعریفشدهای دارند. مشکل اصلی کشور ما در این مورد این است که میخواهیم در همهی حوزهها ورود پیدا کنیم. برای حل این قضیه توصیهی من به دوستان این است که بیوگرافی بخوانید. کسانی که در زندگی موفق بودهاند، تمرکز داشتهاند. انسانی که تمرکز نداشته باشد، نمیتواند موفق شود. امروزه در کشور ما کسانی وجود دارند که 18تا حکم دارند. ما میخواهیم در کشاورزی، خدمات، صنعت سبک و سنگین در خاورمیانه، در آفریقا، در آسیا، در آمریکای مرکزی و در همه جای دنیا نفوذ داشته باشیم. این نمیشود و جواب نمیدهد. من به عنوان یک ایرانی آرزو دارم که جواب بدهد؛ همه موافقیم که ایران در جهان نفوذ داشته باشد؛ اما شما نمیتوانید این کار را به این شیوه انجام بدهید؛ باید تمرکز داشته باشید. اگر در همین خاورمیانه ما از لحاظ اقتصادی اول باشیم، به مزیت نسبی خوبی دست پیدا کردهایم. ما ایرانیان ذهن پخشی داریم و متمرکز نیستیم.
متدولوژی بعدی ما بنیانهای فکری مورد اجماع و بنیانهای جهان شمول سیاستگذاری است. ما بعد از جنگ، 4دولت داشتیم که هر کدام یک جهانبینی برای خودش است که میتوان از دریچهی هریک نگاه متفاوتی به مسائل جهانی، اقتصادی و … داشت. این در حالی است که حکومت مثل دوی امدادی است. من 100متر میدوم و در صد متری دوم چوب را به نفر بعدی میدهم که او هم همین طور ادامه میدهد. نمیشود که من چوب را به او بدهم و او هم برگردد به من چوب را بدهد و یا جای دیگری برود. در سیاست خارجی، ما هر 4سال یکبار فلش آن را به سمت دیگری هدایت میکنیم. ما نباید هر چند سال یک بار تعاریف جدید قطبی به خصوص در این گونه زمینههای حیاتی داشته باشیم. در فرانسه دولتی ِ سر کار میآید و با دولت قبل 5درصد تفاوت تعاریف فکری دارد و آن هم اختلافها در تعیین نرخ مالیات است. اما در ایران هر چند سال یک بار همه چیز را عوض میکنیم. نزدیک 170سال است که کشور ما گرفتار چنین مسائلی است و به قول یکی از دوستان روانشناس من، ما بحران و هرج و مرج را دوست داریم. بحرانهای فکری مورد اجماع ما شامل موارد قفل شدن به کشورهای دیگر، بینالمللی شدن، فعالیت متمرکز و تخصصی، تفکیک قدرت اقتصادی از قدرت سیاسی، تبادل با بازارهای کار و سرمایه و فناوری، پشتیبانی طبقهی متوسط و اقتصاد حرفهای جامعه است. امروزه کشور لهستان در اروپای شرقی پیشرفت چشمگیری داشته و دلیل اصلی آن قفل شدن لهستان به کشور آلمان است. تمامی شاخصها در لهستان بالا است. فناوری، صنعت، جادهسازی، اتومبیلسازی، نحوهی تعامل بین احزاب، و خلاصه که خیلی چیزها ک ً املا به آلمان شباهت دارد. چرا؟ چون آلمان بالاتر از لهستان است. لهستان هم مرز مشترک با آلمان دارد و هم میتواند یاد بگیرد. یادگیری، مهمترین مسئله است. برای تولید هواپیمای ایرباس، 35کشور با یکدیگر همکاری میکنند و فرانسه نمیتواند خودش به تنهایی این کار را انجام دهد. مثلاً ایتالیا فقط در طراحی و بخشهای الکتریکی همکاری میکند. موتور برای انگلیس میباشد. بال هواپیما را هم آلمان تولید میکند. من همیشه به خودم میگویم که اگر با دنیا کار میکردیم و روابط عادی با دنیا داشتیم چقدر در این کشور مهندس باسواد وجود داشت و میتوانستیم 2درصد از تولید ایرباس را هم ما داشته باشیم، با آن ها کار کنیم و یاد بگیریم و سهمی داشته باشی ً م. مثلاً ایرباس در آتلانتای آمریکا یک کارخانهای احداث کرده است و میگوید که در اینجا مهندسان آمریکایی خیلی خوبی وجود دارد و من میخواهم از آن ها استفاده کنم؛ ولی نمیگوید که من فرانسوی و اروپایی هستم و پس چرا به آمریکا آمدهام! دیدش این است که هر جا که مزیت وجود داشته باشد، من از آن استفاده میکنم. هیچ کشوری، از مراکش گرفته تا پاکستان، پیدا نمیشود که در هر صنعتی و یا هر هنری 50 نفر آدم تراز اول وجود داشته باشد، ولی ما داریم. صنعت خودروسازی کره 10 الی 15سال بعد از ایران شروع به کار کرده است، ولی الان آن ها خیلی از ما پیشرفته تر هستند. مثلاً در ترکیه 200دانشگاه وجود دارد که 80دانشگاه آن خصوصی است و در این دانشگاهها استادهایی از نقاط مختلف دنیا وجود دارد که میتواند عامل تحرک کشور باشد. در همین سازمان مدیریت صنعتی از 50 استاد، اگر 20استاد خارجی بودند، شما مجبور بودید زبان انگلیسی را یاد بگیرید. در هر صورت برای توسعه، باید بینالمللی شویم.
ما باید توجه کنیم در محیط بین الملل چه اتفاقاتی می افتد و چگونه رفتار می شود. شرکت فیسبوک، برنامهی Whatsappرا به مبلغ 21/8میلیارد دلار خریداری کرده است. در صنعت نفت و گاز 1.000میلیارد دلار در ،5 6پروژه تعریف شده است. 3شرکت مهم و بزرگ نشر و چاپ کتاب دنیا به اسمهای هارپرکالینز، سایمون و شوستر و رندوم هوس 5/5میلیارد دلار سودآوری داشتهاند. و یا ناشرین کل آمریکا 8/7میلیارد دلار کتاب الکترونیکی فروختهاند. در دنیا توسعه ثروت دیجیتالی میشود. کشور اندونزی 13446عدد جزیره دارد که 6000جزیره قابل سکونت است و 254میلیون نفر جمعیت دارد. در سال 2000خط فقر 24درصد بوده و در سال 2012به 12درصد رسیده است. نرخ رشد اقتصادی جهانی 3/8درصد است که در چین 6/8درصد، آمریکا 2/1درصد، انگلیس3/2درصد و اروپا و ژاپن حدود 1درصد است. در طی یک سال اخیر نرخ رشد بیکاری در آمریکا از 7به 5/6درصد رسیده است. نرخ بیکاری در آلمان 3و در فرانسه 10درصد میباشد. در 6 ماههی دوم 2014 شرکت خودروسازی BMWتعداد 18.000اتومبیل در چین فروخته است که 40درصد افزایش نشان میدهد. 1درصد مردم آمریکا 46درصد کل مالیات آن کشور را پرداخت میکنند که معادل جمعیت 3.200.000 نفره ی آمریکا است و همچنین 1درصد مردم انگلستان 28درصد مالیات آن کشور را پرداخت میکنند. طی یک تحقیقاتی که در سال 2001انجام شده،در آینده 1درصد جمعیت جهان در اروپا و آمریکا خواهند بود و 80درصد در آسیا و آفریقا.
از چالشهای حکومتی در سطح واقعی بینالملل میتوان به رهبری ،)رشد توام باIncome Equality(،)برابری درآمدLeadership( اشتغال(،)Growth with Employmentرقابت جغرافیای سیاسی( ،)آلودگیWater stress(،)بحران کمبود آبGeopolitical Competion فزاینده ( ) Risin Pollutionاشاره کرد. در موضوع Leadershipبینش جهانی، داشتن ظرفیت برای رسیدن به اجماع، ارتباطات، هماهنگی، و الهام آور بودن مهم ترین عناصر تشکیل دهنده هستند و باید وجود داشته باشند.
در اینجا این سوال مطرح میشود که آیا کانونیترین هدف و اولویت کشور ما توسعه است؟! به نظر میرسد که جواب منفی است. در اهداف ما، اولویتها مساوی و موازی هستند. حال سوال دیگر این است که آیا میپذیریم که مدیریت کشور ما، به شدت بخشی است؟ و آیا میپذیریم که تعریف میانگین ما از نظام بینالملل با مقتضیات توسعه یافتگی در تضاد است؟ اگر جواب مثبت است، وضعیت فعلی عمومی ما طبیعی است چون در انبوه تناقضات نمیتوان در انتظار کارآمدی نشست.
کافی است فرودگاه بینالمللی استانبول و دبی را با فرودگاه بینالمللی تهران مقایسه کنیم. افرادی از 70ملیت در فرودگاههای دبی و استانبول رفت و آمد دارند.با یک بررسی کلی عوامل موفقیت و شکست آشکار میشوند. اتاق فکر متمرکز طراحی اولویتهای کشور، کجاست؟ نمیتوان در مدارهای حمکرانی، چندین مکتب داشت اما می توان رهیافتهای مختلف سیاستگذاری داشت. مکاتب مختلف فلسفی و فکری در دانشگاه بسیار مفید هستند ولی نه در حکمرانی. تمامی جریانها، نهادها و دستگاه های اجرایی الزاماً باید به مشترکاتی در اولویت بندیها و جهت گیریها دست یابند. در صورتی که هدف، توسعه و کارآمدی است، وزارت خارجهی یک کشور مهمترین وظیفهاش مسائل اقتصادی است. نقشهی شناختی کشورهای همسایه به ما نشان میدهد که کشورهای اردن، مصر و لبنان در حاشیه هستند. افغانستان، عراق، سوریه، مناطق فلسطینی و پاکستان، بیثبات با چالشهای جدی هستند. عربستان، قطر، امارات، کویت، و جمهوری آذربایجان نسبتاً باثبات و ثروتمند هستند و ترکیه باثبات و در حال شکوفایی است. در داووس سوئیس که مسائل اقتصادی مطرح میشود، در یکی از دعوتها میهمان کشور جمهوری آذربایجان بودم. آقای علیاف رئیس جمهور با آمار و ارقام به من گفت که ما به کجا پیش میرویم و با تکیه بر چه مسائلی میخواهیم توسعه پیدا کنیم و همچنین دیگر وزرا نی ِ ز گزارش مربوط به حوزهی خود را توضیح دادند. حال ببینیم چالشهای فکری و فلسفی ایران چه بحثهایی است؟
الف) -1داشتن تعاریف مشترک از نظام بینالملل، -2تمرکز در اهداف و اولویت بندی ها، -3تفاهم فکری و انضباط سازمانی در مدیریت کشور که پیش نیازهای یک توسعهی پایدارند.
ب) تغییرات در ساختارسازی که باید توجه ما را به خود جلب کنند شامل:
-1اولویت سیستم بر خواستهها، منافع و سلیقههای فردی -2حرکت از مدیریتهای فردی به مدیریتهای ساختاری -3حرکت از ابهت فرد به مهارتهای فرد -4 اجازه ی بروز و ظهور استعدادهای شهروندان
ج) پتانسیل پیشرفت شامل:
-1امکانات، سرمایه و درآمد، -2مدیریت کارآمد و تخصصی شدن تصمیم گیریها، -3کار و تعامل بینالملل، -4به کارگیری اقشار مختلف اجتماعی.
د)سیاست خارجی مطلوب
-1ضرورت حرکت سیاست خارجی در ریل الزامات رشد و توسعهی اقتصادی، -2کشورهای دیگر از رشد و پیشرفت ایران، هراسی نداشته باشند. -3محیط بینالمللی: فرصت، یادگیری، اثرگذاری و اثرپذیری، -4معاشرت نظامیان با نظامیان کشورهای مختلف در سطح جهان، -5مناظره در سطح دانشگاهها، رسانهها و مؤسسات تحقیقاتی پیرامون در مسائل کلیدی، -6عبور از چالشهای امنیتی با همسایگان، -7تفکیک بین تحلیل در دستگاه دیپلماسی کشور، -8تعطیلی هیجان، احساسات و عصبانیت در ادبیات و رفتار سیاست خارجی، -9پرهیز از استفاده از واژگانی مانند حتماً، یقیناً، 100درصد، و بیتردید در سیاست خارجی -10تحلیل تحولات منطقهای و بینالمللی براساس واقعیت و .FACT
اما تمامی این اتفاقات در سیاست خارجی کشورهایی چون نیجریه، کره جنوبی، اندونزی، چین، ترکیه و شیلی چگونه رخ داد؟ به جرات می توان گفت این کشورها وقتی توانستند پیشرفت کنند که دیدگاه نظامیان و جناح راست آن کشور تغییر پیدا کرد. حالا با این رویه به عنوان مثال تولید ناخالص داخلی برزیل از روسیه و انگلیس بالاتر است.
اصول نهایی نظریهای برای توسعهی ایران:
-1حاکمیت در مقام میانجی میان جریانها، -2حاکمیت علاقمند به کشور و آینده شهروندان آن، -3اختلاف فقط در سطح سیاست گذاریها، -4فهم دقیق محیط بینالمللی، -5مدیریت کارآمد و تخصصی شدن حکمرانی.
در پایان سخنرانی پرسش هایی توسط فراگیران طرح گردید که متن این پرسش ها به همراه پاسخ آقای دکتر سریع القلم ذیلا می آید:
آیا در غرب نیز اشتباه در تعابیر وجود دارد؟ عواقب چنین اشتباهاتی چیست؟
بله. وجود دارد و اگر یک خبرنگار و یا نویسنده و یا رئیس دولت این کار را انجام دهد، پیامدهای حقوقی مختلفی وجود دارد.
در آمریکا و غرب نیز تعامل بینالمللی وجود دارد؟
به نظر میرسد آنها هم وقتی پای منافعشان به میان میآید چندان به قواعد تعامل بینالمللی پایبند نمیمانند! آن ها هم بعضی اوقات به این روابط پایبند نیستند، چون متأسفانه در سیاست خارجه چیزی به اسم اخلاق و صداقت وجود ندارد. حتی با این که هیچ کشوری به اندازهی آمریکا و انگلیس در طول تاریخ به هم نزدیک نیستند، با این حال آن ها هم هریک به فکر منافع کشور خود هستند.
تعامل در جامعه چگونه بر توسعه تأثیر میگذارد؟
در جامعهای که ما میتوانیم پیوند بین افراد ایجاد کنیم و روی حرف شان حساب کنیم، شما میتوانید توسعه پیدا کنید. ما چه بسا که در تعاریف مشکلی نداریم و خود بزرگ بینی و مال دوستی باعث مشکلات است؟ ما چشم انداز 20 ساله و توسعه 5ساله داریم ولی کشور توسعه پیدا نمیکند؟ چون وقتی دولتی به این چشم انداز اعتقاد ندارد چه انتظاری از دیگران میتوان داشت.
نظرتان راجع به آیندهی مذاکرات هستهای چیست؟
مذاکرات بیشتر دربارهی مسائل سیاسی است تا مسئلهی هستهای. نسبت به آیندهی مذاکرات هم خوشبین هستم.
فلسفهی به وجود آمدن داعش چیست؟
داعش یکی از مشتقات القاعده است. بعد از انقلابهای عربی، 33گروه در سوریه باهم مشکل پیدا کردند که گروههای تندرو از اینان جدا شدند و این گروه تشکیل شد. برای تحلیل درست باید دید برداشته شدن داعش و محو شدن آن به نفع کدام کشورها است و به ضرر کدام کشورها؟
چه راهکاری را برای جلوگیری از فساد اداری پیشنهاد میکنید؟
برای جلوگیری از فساد مسئلهی تفکیک قوا بسیار لازم و اساسی است.
مهمترین چالشهای صنعتی ایران امروز چیست؟
مسئله در اینجاست که صنعت در ایران رقابتی نیست و هنوز نتوانسته است از اقتصاد دولتی رهایی یابد.