برای توسعه نباید منتظر دولت ماند، باید خودمان گفت وگو را شروع کنیم

0 ۳۷۹
سخنرانی منتشر نشده دکتر محسن رنانی

دکتر محسن رنانی استاد گروه اقتصاد دانشگاه اصفهان و از صاحب‌نظران اقتصاد کشور است. وی تاکنون بیش از ١۵ عنوان کتاب به‌طور مستقل یا مشترک تألیف و ترجمه و بیش از یکصد مقاله علمی به چاپ رسانده است. همچنین دو کتاب ایشان به‌عنوان کتاب سال دانشگاهی برگزیده شده است. معروف‌ترین اثر او « بازار یا نابازار» است و کتاب مهم دیگر او با نام «چرخه های افول اخلاق و اقتصاد» پس از دوسال انتظار برای مجوز چاپ در بهار ١٣٩٠ روانه بازار شد. این کتاب در زمان انتشار مورد استقبال قرار گرفت و در مطبوعات به‌طور گسترده معرفی شد.

ماهنامه کارایی پیشتر هم در زمینه کتاب «اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران: درآمدی بر عبور تمدن‌ها» که به‌طور گسترده در فضای مجازی مورد توجه قرار گرفته بود، مصاحبه اختصاصی و مفصلی با این استاد برجسته اقتصاد کشور ایشان داده بود اما این بار، دکتر رنانی، متن یکی از سخنرانی های منتشر نشده خود در باب توسعه، پیش شرط ها و الزامات آن را در اختیار این ماهنامه قرار داده است. در این سخنرانی به‌ویژه بر روی گفت و گوی محلی برای دست یافتن به توسعه منطقه ای تأکید شده است.

خدایا می خواهیم که با حفظ ادب کلام، ادب علم و ادب حضور سخن را آغاز کنیم و با حفظ این آداب سخن را به پایان ببریم و در پایان، چیدمان انگاره های ذهنی ما تغییر محسوس کرده باشد. بسیار خرسندم که در باب یکی از کلیدی ترین مسائل نیم قرن اخیر کشور، یعنی مسئله توسعه، گفت و گو می کنیم.

اجازه می خواهم سخنم را با این سؤال شروع کنم که توسعه چیست؟ این سؤالی است که در پنجاه سال اخیر یعنی از سال ١٣۴٢ که اصلاحات ارضی به منزله نخستین اقدام بزرگ برای زمینه سازی توسعه در ایران شکل گرفت، همچنان بی پاسخ مانده است. توسعه چیست؟
من گمانم بر این است که هنوز که هنوز است پاسخ این سؤال حتی در دولت یازدهم هم داده نشده است. ظاهراٌ توسعه یک مفهوم پیش فرض است که همه آن را پذیرفته اند، به این معنی که مفهومی است روشن، اینکه ما باید جاده بزنیم، کارخانه بسازیم، فرودگاه احداث کنیم و قس علی هذا. این می شود توسعه. در چنین رویکردی مفروض انگاشته شده که توسعه یعنی خرج کردن پول در زیرساخت ها و سرمایه‌گذاری در کارخانه ها. با این رویکرد، اساساً طرح این سؤال که توسعه چیست، سؤال زایدی است.

اینکه توسعه چیست، گرچه سؤال سهل و ممتنعی است و در آغاز سؤال ساده ای به نظر می رسد، اما با اندکی کاویدن، می بینیم که سؤال دشواری است و پاسخ روشنی برای آن نداریم و یا هنوز پاسخ روشنی به آن داده نشده است؛ اما در پاسخ به کسانی که می گویند این سؤال، سؤال بی جایی است و روشن است که باید تلاش کنیم، سرمایه‌گذاری کنیم، کارخانه راه‌اندازی کنیم، راه احداث کنیم، بایستی گفت که در ربع قرن اخیر بعد از جنگ تحمیلی، ما ذخایر نفت و گاز و آب خود را تقریباً تخلیه کرده ایم. اگر قرار بود توسعه با چنین تهمیداتی بیاید، می بایست تا به حال آمده باشد. این نشان می‌دهد که یک جایی از کار اشکال دارد. کشورهایی داریم که بدون این ذخایر یه توسعه رسیده اند پس به نظر می رسد که ما بایستی قبل از ادامه راه، در باب توسعه گفت و گوی جدی بکنیم. شاید اصلاً ما توسعه نمی خواهیم. شاید اصلاً ما توسعه به معنایی که سایر جوامع براساس قواعد و ضوابط مشخصی به آن دست یافته اند را نمی خواهیم. بدین ترتیب بسیار اهمیت دارد که در بدو امر توسعه را تعریف کنیم و بگوییم منظور ما از توسعه‌یافتگی چیست؟

علی ایحال ممکن است برخی از مقامات، هنوز در مورد مطلوب بودن مفهوم توسعه به جمع بندی نرسیده باشند و اعتقاد داشته باشند که اگر توسعه راهی است که غرب رفته، دبی رفته، مالزی رفته، ترکیه رفته، ما طالب آن نیستیم. ای کاش می گفتند، ای کاش به صراحت اعلام می کردند و تکلیف همه روشن می شد. تکلیف قانون گذار، تکلیف سیاست گذار، تکلیف اساتید، تکلیف نویسندگان و همچنین تحلیل گران.

اما آیا توسعه به راستی ساختن کارخانه است؟ ما اگر انرژی هسته ای را غنی سازی کنیم و در این موضوع به کفایت یرسیم، بدین معنی است که موضوع توسعه یافته ایم؟ اگر موشک به فضا بفرستیم، آیا بدین معناست که توسعه یافته ایم؟ اگر خودروی ملی بسازیم، به معنای توسعه‌یافتگی است؟ یا نه چنانچه هواپیما بسازیم، توسعه یافته ایم؟ این سؤالی جدی است. چه تمهیداتی لازم است که ما را کشوری توسعه یافته قلمداد نمایند؟

اینکه توسعه چیست، گرچه سؤال سهل و ممتنعی است و در آغاز سؤال ساده ای به نظر می رسد، اما با اندکی کاویدن، می بینیم که سؤال دشواری است و پاسخ روشنی برای آن نداریم و یا هنوز پاسخ روشنی به آن داده نشده است.

در یک جمله توسعه تحولی است که در اندیشه رخ می‌دهد. تا این تحول در اندیشه رخ ندهد، آنچه که روی زمین به اسم توسعه رخ می‌دهد، ابزار قتل ما می شود. باید در وجود ما، فکر ما، رفتار ما، اندیشه ما یک تحول رخ دهد تا بعد و با آمدن اتومبیل، موبایل و پتروشیمی ما منتفع شویم. اگر این تحولات رخ نداده باشد، تکنولوژی ها ابزاری می شود به ضرر ما. اتومبیل می آید اما مبدل به ابزار قتل ما می شود. آلمان پنج برابر ما ماشین دارد و در سال پانصد کشته در تصادفات دارد. ما یک‌پنجم آلمانی ماشین داریم و در سال بیست هزار کشته می دهیم؛ یعنی اتومبیل در آلمان پنج برابر کشور ماست اما کشته های ما در تصادفات چهل برابر آلمان است. این یعنی اگر تعداد اتومبیل ها در آلمان ها به اندازه ما بود، یک دویستم ما کشته می دادند. معنی این آمارها این است که اگر بهترین اتومبیل ها را با آخرین فن آوری ها وارد کنیم، بدون رخ دادن تحول در اندیشه، هیچ اتفاق جدیدی نخواهد افتاد. تمام ابزارهای روز تبدیل به وسیله هایی شیک خواهند شدکه نه تنها دردی از ما دوا نمی‌کنند بلکه به ابزار قتل ما تبدیل می شوند. به‌عنوان مثال موبایل را بر می داریم و شلیک می کنیم به شخصیت یکدیگر. آبرو می بریم و برای یکدیگر جوک می سازیم. شایعه پراکنی می کنیم و اخلاق جامعه خود را مورد اصابت قرار می دهیم. در نتیجه به‌جای اینکه موبایل ابزاری شود برای اطلاع رسانی و کمک به توسعه، وسیله ای می شود برای آسیب زدن به یکدیگر.

قبل از انقلاب جمعیت ایران سی و پنج میلیون نفر بود و تعداد سدها نوزده، امروز جمعیت ما دو برابر شده اما سدهای ما سی برابر شده است. ششصد و سی و پنج سد داریم؛ اما همچنان راضی نیستیم. اگر سدهای در حال ساخت را هم حساب کنیم، هزار و سیصد و سه سد خواهیم داشت. اگر پنج هزار سد دیگر هم بسازیم، باز هم چیزی عوض نخواهد شد. امروز آنقدر فرودگاه ساخته ایم که بسیاری از فرودگاه های حتی یک پرواز هم ندارند. بسیاری از فرودگاه ها هم که پرواز دارند به مراکز استان ها پرواز ندارند. به‌عنوان مثال، از اصفهان تنها به ده مرکز استان پرواز وجود دارد و به بیست مرکز استان دیگر از اصفهان پرواز وجود ندارد؛ یعنی معلوم نیست وقتی تقاضا وجود ندارد، ما این‌همه فرودگاه را برای چه ساخته ایم؟

چون سؤال اول جواب داده نشده است؛ اینکه توسعه چیست؟ یک بار برای همیشه باید جمع شویم و به این سؤال پاسخ دهیم. به این نتیجه برسیم که توسعه یعنی آنقدر قدرتمند می شویم که بتوانیم یک سانتی متر کمتر روی پدال گاز ماشین فشار دهیم. بایستی توسعه یافته باشید که بتوانید در یک ماشین پیشرفته بنیشینید و توان داشته باشید که یک سانتی متر کمتر روی پدال گاز فشار دهید. این که به‌جای صد و چهل کیلومتر صد کیلومتر سرعت بگیریم، این قدرتی می خواهد که ما نداریم؛ بنابراین خیلی از خرج هایی که به اسم توسعه می کنیم، نه مخارج توسعه که مخارج توسعه نیافتگی است؛ یعنی اگر ما می توانستیم یک سانتی متر کمتر روی پدال گاز فشار دهیم دیگر لازم نبود خیابان های ما سرعت گیر داشته باشد. نرده نیاز نبود. خط کشی و چراغ راهنمایی نمی خواست و ما لازم نبود برای تمامی این ها به شهرداری پول پرداخت کنیم. هر کدام از این سرعت گیرها هزینه سالانه ی تعمیرات و نگهداری دارد، همچنین هزینه تعمیراتی که بایستی برای خسارات حاصل از این سرعت گیرها بر روی اتومبیل هایمان خرج کنیم. تمام این ها، هزینه های توسعه نیافتگی ماست. اگر تحول در اندیشه ما رخ دهد دیگر لزومی به این هزینه ها نیست. هزینه ترمیم خط کشی های اصفهان سالانه چهارمیلیارد تومان است. با چهار میلیارد تومان چند مدرسه می شد ساخت. به چند معلم می شد حقوق داد. این‌ها هزینه های توسعه نیست. این‌ها هزینه های توسعه نیافتگی است. توسعه باید در اندیشه رخ دهد که رخ نداده است. توسعه را در بیرون، در خاک، در سیمان و در صنعت نباید جستجو کنیم. اگر تحول در اندیشه رخ دهد، پتروشیمی ارزان وارد می شود. فرودگاه ارزان می آید. ولی وقتی این توسعه رخ نمی‌دهد تمام این‌ها می آیند اما گران، ما چون نفت داریم توانستیم این همه سد و این‌همه فرودگاه بسازیم. اگر نفت نداشتیم نمی توانستیم این کار را بکنیم.

خلاصه کنم توسعه دو بعد دارد. بعد مادی و اقتصادی که ملموس است و می بینیم، ماشین آلات، کارخانه ها، جاده ها، نورپردازی، پارک ها و … بعدی که لازم است و با فن آوری و سرمایه‌گذاری رخ می‌دهد. حاصل این بعد مادی رفاه است، اما رضایتی در پی ندارد. بعد مادی توسعه، آسایش می آورد اما آرامش نمی‌آورد؛ یعنی شما ممکن است با هواپیما رفت و آمد کنید، اما اعتصابتان بابت آمد و رفت و بلیت گرفتن خرد باشد. اتومبیل خوب سوار شوید اما اعصابتان به خاطر رانندگی همشهری ها ناراحت باشد. از رفتار شرکایتان دلگیرباشید. شش ماه برای وصول یک چک در دادگستری درگیر باشید. دوستان تان به قول خود وفا نمی‌کنند. چک کسانی که با آن ها معامله می کنید، برگشت می خورد. مواد اولیه ای که برای کارخانه ی خود می خرید، ضایعات زیادی دارد و استاندارد نیست. ظاهراً رفاه دارید ولی رضایت ندارید. دروغ، بی وفائی و بی اخلاقی در جامعه زیاد است. پس رفاه کفایت نمی کند. توسعه رفاه هست اما همراه با رضایت. توسعه آسایش است همراه با آرامش. آن بعد اقتصادی و مادی توسعه که در تجهیزات و سرمایه‌گذاری و … ظاهر می شود رفاه می آورد اما رضایت نه. رضایت زمانی می آید که ما توسعه در اندیشه و رفتارها و عادات رفتارها و الگوهای زندگی را تحقق بخشیم، نه در وسایلی که استفاده می کنیم. این سؤالی است که نه در رژیم گذشته کسی به آن پاسخ داده است و نه کسی امروز به آن پاسخ مناسب می‌دهد. هنوز در بر همان پاشنه می چرخد. الان قرار است که برنامه ششم نوشته شود. این برنامه را نگاه کنید و با برنامه اول توسعه مقایسه کنید. ببینید آیا هدف گذاری ها و برنامه ها تفاوتی کرده است؟ در برنامه چهارم توسعه در سال ٨٢ ما کلی تلاش کردیم و ماده ای را گنجاندیم که وزارت کشور موظف باشد سالیانه سرمایه اجتماعی را در کل کشور رصد کند و گزارش دهد. من چند بار برای پرس و جو در این مورد که برای اجرای این ماده قانون کدام محل، دفتر، مسئول و مدیریتی وجود دارد؟ به وزارت کشور رفتم. پس از یافتن فرد مسئول، از او سؤال کردم سرمایه اجتماعی یعنی چه؟ قانونی ده سال است که تصویب و برای اجرا ابلاغ شده است و مسئول مربوطه هنوز نمی دانست که سرمایه اجتماعی که موضوع آن قانون است، به چه معنی است یعنی وقتی صحبت از سرمایه‌گذاری ملموس فیزیکی است همه بیلان می دهند و افتخار می کنند اما صحبت از سرمایه های فرهنگی که می شود کسی دقیقاً نمی داند سرمایه اجتماعی چیست؟ اعتبار و اعتماد چیست؟ اخلاق و هنجار چیست؟ همه سکوت می کنند و کسی چیزی نمی داند. سرمایه اجتماعی همان چیزی است که در اندیشه رخ می‌دهد. رعایت هنجارهای اجتماعی، رعایت قوانین راهنمایی، راست گوئی، اعتماد و وفای به عهد، همیاری، مشارکت، فعالیت نهادهای مدنی، همدلی در مسائل اجتماعی، این‌ها همگی سرمایه اجتماعی را تشکیل می دهند.

جهت مطالعه ی ادامه این مقاله ، لطفا به صفحات 33 الی 36 ماهنامه مراجعه نمایید.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.