ارتباط توسعه با پدیده‌های مدرن و سنتی

0 ۸۷۷
دکتر محمدباقر بهشتی، استاد اقتصاد دانشگاه
رئیس مرکز ارزیابی و تحلیل صنعت و اقتصاد سازمان مدیریت صنعتی آذربایجان شرقی

در شماره قبل گفتیم از نظر لوئیس توسعه عبارت است از گسترش تدریجی بخش مدرن و کاهش تدریجی بخش سنتی. می‌توان گفت تعبیر لوئیس از توسعه در کشورهای توسعه‌یافته اروپایی درست است اما سؤال این است آیا می‌توان با استفاده از تجربه این کشورها، دیگر کشورها هم می‌توانند به توسعه برسند؟
باید گفت یک تفاوت ماهوی بین کشورهای توسعه‌یافته و کشورهای توسعه‌نیافته از نظر منشأ و کاربرد پدیده‌های مدرن وجود دارد. کشورهای توسعه‌یافته پدیده‌های مدرن را خود ایجاد کرده‌اند به عبارت دیگر در این کشورها پدیده‌های مدرن پدیده درون زاست اما کشورهای توسعه‌نیافته اقدام به واردکردن پدیده‌های مدرن از کشورهای توسعه‌یافته کرده‌اند. یعنی در این کشورها پدیده‌های مدرن پدیده‌های برون زا است. مفهوم درون‌زایی پدیده بدین معنی است که ماهیت و معنی این پدیده برای کشورهای توسعه‌یافته کاملاً شناخته شده است و در نتیجه هر پدیده مدرن در موردی که تعریف شده به کار می‌رود.
از طرف دیگر، پدیده‌های مدرن در کشورهای توسعه‌نیافته همان کاربردهای کشورهای توسعه‌یافته را همواره ندارند. به نظر می‌رسد پدیده‌های مدرن در کشورهای توسعه‌نیافته را می‌توان به سه گروه تفکیک کرد.
اولین کاربرد پدیده‌های مدرن همان کاربرد در کشورهای توسعه‌یافته است که این کاربرد را پدیده نو می‌نامیم مانند کاربرد بسیاری پدیده‌های مدرن همچون خودکار، ماشین‌حساب، هواپیما و اجاق‌گاز و غیره. پس اگر پدیده مدرن در همان موردی استفاده شود که در کشورهای توسعه‌یافته مورد استفاده قرار می‌گیرد آن را پدیده نو می‌نامیم.
اما پدیده‌های مدرن در کشورهای توسعه‌نیافته، کاربردهای دیگری هم دارد. برخی از آن‌ها گاهی مثل پدیده‌های نو مورد استفاده قرار می‌گیرند و گاهی به عنوان پدیده سنتی. مثلاً تلفن به عنوان پدیده مدرن، وسیله‌ای است برای پیام‌رسانی (کوتاه) این پدیده، گاهی در کشورهای توسعه‌نیافته به همین شیوه مورد استفاده قرار می‌گیرد که نقش پدیده نو محسوب می‌شود ولی می‌دانیم علاوه بر آن، از ابزار تلفن برای صحبت‌های بسیار طولانی و بیان قصه‌ها و غیره استفاده می‌شود که کاربرد اخیر کاربرد سنتی است و بنابراین تلفن در این کشورها به عنوان پدیده نیمه نو-نیمه سنتی تلقی می‌گردد. کاربرد اتومبیل، دانشگاه، دموکراسی و غیره در بسیاری از کشورهای توسعه‌نیافته جنبه نیمه نو-نیمه سنتی دارد.
در کشورهای توسعه‌نیافته، برخی پدیده‌های مدرن جنبه سنتی دارد که در کشورهای توسعه‌یافته چنین کاربردی برای آن پدیده بعید است. مانند مسافرکشی با وانت یا استفاده از تریلی تراکتور برای حمل مردم جهت شرکت در مراسم گوناگون.
از سوی دیگر، همان طوری که اشاره شد پدیده‌های سنتی در کشورهای اروپایی توسعه‌یافته مانع توسعه و منفی بودند اما در کشورهای توسعه‌نیافته‌ای نظیر ایران همه پدیده‌های سنتی را نمی‌توان منفی و یکسان تلقی نمود. به نظر می‌رسد پدیده‌های سنتی را هم می‌توان به سه گروه تقسیم نمود.

گروه اول سنتی شامل پدیده‌هایی می‌شود که هیچ ناسازگاری با توسعه ندارند و بنابراین حفظ همین پدیده‌ها می‌تواند برای توسعه جامعه مفید باشد. مانند حفظ مراسم بزرگداشت نوروز، چرا که مراسم بزرگداشت نوروز در ایران حداقل دارای جنبه‌های مثبت زیر است:
-نوروز اولین روز سال جدید است. سال جدید ایرانیان همزمان است با تغییر ماه، تغییر فصل و تغییر سال به طوری که اولین روز سال با آغاز نو شدن طبیعت همراه است.
– همه خانواده‌های ایرانی از حدود یک ماه مانده به تحویل سال با تمیز کردن محیط زندگی، خود را برای سال نو آماده می‌کنند که این نظافت و پاکیزگی کل کشور را دربرمی‌گیرد و جلا و صفای خاص در محیط ایجاد می‌کند.
– مراسم نوروزی با قرائت قرآن و دعای تحویل (در بین مسلمانان) آغاز می‌شود و طی آن مردم از خداوند دگرگون‌کننده دل‌ها و دیده‌ها، اداره‌کننده شب و روز، دگرگون‌کننده حال و احوال می‌خواهند در سال جدید حال آن‌ها را به بهترین حال متحوّل کند. یعنی آغاز سال با دعای توسعه شروع می‌شود.
– در مراسم نوروزی مردم به دیدن همدیگر می‌شتابند که این دید و بازدیدها اعضای فامیل را به هم نزدیک تر می‌کند.
– با شروع سال، افراد فامیل و دوستان به دیدن کسانی می‌روند که عزیزانشان را در سال قبل از دست داده و عزادار می‌باشند.
– در محتوای فولکلور نوروز موارد متعدد مثبت هست که نشان از سازگاری آن با توسعه دارد.
پس برای رسیدن به توسعه هیچ دلیلی برای حذف سنت‌هایی نظیر سنت نوروزی نیست.

نوع دوم سنت شامل سنت‌هایی می‌شود که در گذشته بسیار مثبت و مفید بودند ولی کارکرد آن‌ها در حال حاضر با توسعه سازگار نیست. روشن کردن شمع در مساجد در تاسوعا از این سنت‌ها است. سده‌ها قبل که شمع وسیله روشنایی محسوب می‌شد مردم در قالب مراسم تاسوعا به مساجد می‌رفتند و با اهدای شمع، نیاز سالانه وسیله روشنایی مساجد را تأمین می‌کردند. امروزه شمع نه فقط وسیله روشنایی محسوب نمی‌شود بلکه آلاینده هوا و محیط‌زیست است بنابراین تأمین وسیله روشنایی اماکن دینی باید باز تعریف شود که اگر چنین شود شمع به لامپ تبدیل می‌شود. به عبارت دیگر، سنت تأمین وسیله روشنایی مساجد اگر احیاء شود با توسعه سازگار می‌گردد.
مورد دیگری از سنت‌های قابل احیاء در ایران، مشارکت افراد فامیل در تأمین وسایل زندگی دختر و پسری بود که ازدواج می‌کردند. بدین ترتیب، با مشارکت خویشاوندان، مشکل تأمین نیازهای شروع زندگی دختر و پسری که ازدواج می‌کردند برطرف می‌شد و در نتیجه عوارض منفی در به تأخیر افتادن ازدواج جوانان هم پیش نمی‌آمد. همین سنت حسنه را می‌توان احیاء کرد تا جوانان بعد از پایان تحصیلات و در سنین مطلوب بتوانند زندگی مشترک خود را آغاز کنند. در واقع می‌توان گفت تأمین نیازهای زندگی تازه ازدواج کنندگان مشارکت تعاونی افراد فامیل است که همه فامیل در طول زمان از آن استفاده می‌کنند ضمن این که این سنت به انسجام فامیل هم کمک می‌کند.
از سنت‌های قابل احیاء می‌توان سنت ساخت مسجد، احیاء و نگهداری قنوات و مراتع و سرمایه‌گذاری مشترک مانند احداث آسیاب نام برد.

سنت نوع سوم سنت‌های منفی و ضد توسعه است که باید از بین روند. سنتی مانند خرافات دینی نظیر قمه زنی، زنجیرزنی با زنجیرهای تیغ‌دار، سنجاق زنی و قفل زنی و غیره که با تمسک به دین انجام می‌شوند درحالی‌که هیچ جایگاهی در دین ندارند. لازم به توضیح است احیاء یا حذف سنت‌ها در زمان کوتاه امکان‌پذیر نیست و مستلزم صرف زمان است.

بنابراین اگر بخواهیم تعریف توسعه لوئیس را در کشورهای توسعه‌نیافته به کاربریم آن را به صورت زیر می‌توانیم تغییر دهیم.
توسعه یعنی گسترش تدریجی پدیده‌های نو و درونی کردن و نوسازی پدیده‌های نیمه نو و سنتی و تقویت پدیده‌های سنتی مثبت، احیای سنت‌های مثبت گذشته و حذف سنت‌های منفی.
چنری (Hollis Chenery) اقتصاددان دیگری است که او را می‌توان جزو صاحب‌نظران تغییر ساختاری به شمار آورد. از نظر چنری، توسعه به مثابه مجموعه تغییرات مرتبط به هم در ساختار اقتصادی است که جهت رشد مداوم لازم است (Chenery 1979, p. xvi)
یعنی او می‌گوید ساختارها در جامعه طوری تغییر یابد که همواره اقتصاد رشد یابد. می‌دانیم مفهوم رشد اقتصادی به این معنی است که تولید ناخالص داخلی (واقعی) یا تولید ناخالص ملی (واقعی) یا درآمد ملی هر سال افزایش پیدا کند. به همین دلیل است رشد تولید ناخالص داخلی یا رشد تولید ناخالص ملی یا رشد درآمد ملی را به عنوان رشد اقتصادی در نظر می‌گیرند. اما اگر منظور از رشد اقتصادی به معنی افزایش رفاه مردم باشد معنی دقیق رشد اقتصادی را باید رشد درآمد سرانه (واقعی) در نظر گرفت. چرا که در رشد درآمد سرانه، رشد جمعیت هم ملحوظ شده و افزایش آن به معنی ارتقای سطح زندگی مردم است.
گفته می‌شود رشد اقتصادی جنبه کمی دارد و توسعه اقتصادی جنبه کیفی.
برای روشن شدن موضوع باید گفت رشد اقتصادی به معنی افزایش کمیت درآمد سرانه یا GDP سرانه یا GNP سرانه است. اما نباید فراموش کرد که بدون تغییر کیفیات، تداوم رشد اقتصادی نمی‌تواند امکان‌پذیر باشد. توضیح زیر برای روش شدن مسئله می‌تواند مفید باشد.
اگر در جامعه ظرفیت‌های خالی وجود داشته باشد مثلاً در کشاورزی میزان اراضی قابل کشت بیش از میزان زیر کشت باشد. در این صورت برای افزایش تولید می‌توان اراضی بیشتری را زیر کشت برد ولی اگر تمام اراضی به زیر کشت رود و بخواهیم باز تولید را بیفزاییم در این صورت باید به فکر ارتقاء کیفیات باشیم یعنی باید به دنبال روش‌هایی باشیم که از طریق اصلاح نهاده‌های تولید یا تکنولوژی یا نیروی انسانی و مدیریت بتوانیم افزایش تولید را تداوم بخشیم. ملاحظه می‌شود رشد اقتصادی که خود کمیت است نمی‌تواند مستمر باشد مگر این که کیفیات تغییر یابد. شاید به این دلیل است که می‌گویند در کشورهای توسعه‌یافته، رشد و توسعه یکی هستند یعنی رشد به معنی توسعه است. معنی آن این است که در این کشورها رشد کمی با تغییر کیفی همراه است.
زنده‌یاد دکتر حسین عظیمی ، اقتصاددانی که دغدغه توسعه کشور را داشت، توسعه را به معنی تغییر روش تولید از سنتی به علمی معنی می‌کند. او توسعه را به درختی تشبیه می‌کند که فرهنگ، ریشه آن است و آموزش مناسب و سرمایه‌گذاری در فعالیت‌های توسعه، غذای درخت را تأمین می‌کند، تنه و شاخ و برگ درخت را نظام اقتصادی و حفظ ثبات نظام تشکیل می‌دهد و میوه این درخت عبارت است از برطرف شدن فقر و محرومیت، حفظ استقلال و خوداتکایی و تأمین اقتصادی و اجتماعی برای مردم (عظیمی 1371، صص 173-188).
بنابراین می‌توان گفت دکتر عظیمی تعریف توسعه لوئیس را به‌کاربرده و سعی کرده است آن را با شرایط جامعه ایران سازگار کند.

1-2-2 تعریف توسعه از دید اندیشمندانی که توسعه را فراتر از اقتصاد می‌دانند
برخی از صاحب‌نظران معتقدند که توسعه، فقط در اقتصاد خلاصه نمی‌شود بلکه ابعاد فراتر از آن را در برمی‌گیرد. سیرز (Seers 1969, pp. 2-3)، مایر (Meier 1984, p. 6) و باتاچاریا (Bhattacharya 1989, p. 10) از جمله آنان می‌باشند.
سیرز می‌گوید اگر یک یا دو عامل اساسی: فقر، بیکاری و نابرابری و به ویژه هرسه بدتر شود ولو این که درآمد سرانه دو برابر هم شده باشد تلقی کردن نتیجه به عنوان توسعه عجیب خواهد بود. به عبارت دیگر، علاوه بر رشد اقتصادی باید سه شاخص مهم دیگر یعنی وضعیت فقر، بیکاری و نابرابری را هم در نظر گرفت که حتی اگر رشد اقتصادی 100 درصد هم باشد ولی وضع یکی از این سه شاخص و مخصوصاً هر سه آن‌ها بدتر شده باشد دیگر نمی‌توان گفت توسعه حاصل شده است. بنابراین، در توسعه نباید فقط به یک شاخص رشد اقتصادی توجه داشت.
مایر معتقد است توسعه اقتصادی فرایندی است که طی آن درآمد سرانه حقیقی یک کشور در یک دوره زمانی بلندمدت افزایش یابد به شرطی که طی این فرایند تعداد افراد زیر خط فقر مطلق افزایش نیابد و توزیع درآمد بد تر نشود. به بیان دیگر، مایر رشد اقتصادی در فرایند بلندمدت را به معنی توسعه اقتصادی می‌داند لکن آن را مشروط به این می‌کند که در جریان رشد اقتصادی تعداد افرادی که زیر خط فقر مطلق زندگی می‌کنند افزایش نیابد یعنی اگر مثلاً 5 میلیون نفر از جمعیت کشور زیر خط فقر مطلق باشند در جریان رشد اقتصادی این تعداد افزایش پیدا نکند. علاوه بر این، مایر می‌گوید در فرایند رشد اقتصادی نباید وضعیت توزیع درآمد بدتر شود. یعنی اگر در جامعه ای 20 درصد مردم نصف درآمد را به دست می‌آورند و 80 درصد هم نصف دیگر را, در فرایند توسعه اقتصادی، وضعیت از این حالت بدتر نشود.
از نظر باتاچاریا توسعه اقتصادی علاوه بر رشد اقتصادی باید توسعه اجتماعی و توسعه فرهنگی را هم در برگیرد. او معتقد است توسعه یک مفهوم ارزشی است و حداقل شامل: رفاه، فرصت‌های شغلی، کاهش نابرابری در توزیع درآمد و مصرف و همچنین سازگاری کشور با اختراع و توفیق آن در خوداتکایی است.

ملاحظه می‌شود در تعریف باتاچاریا چند نکته مورد توجه قرار گرفته است:
– توجه به جنبه‌های اجتماعی و فرهنگی مضاف بر جنبه اقتصادی آن
– ارزشی بودن مفهوم توسعه
– مشابهت نظر او با نظر سیرز به این معنی که او هم به رشد اقتصادی (رفاه) توجه می‌کند، هم فرصت‌های شغلی (مفهوم مخالف بیکاری)، و هم توزیع درآمد و همین طور توزیع مصرف (که نگاه دیگری به فقر است).
– توجه به مدیریت علمی از طریق طرح سازگاری کشور با اختراع
– تأکید بر خوداتکایی (نه خودکفایی).

1-2-3 تعریف توسعه توسط کسانی که انسان را محور توسعه می‌دانند
عده‌ای از صاحب‌نظران مانند شوماخر، ساندروم و گریفین انسان را محور توسعه می‌دانند.
به باور شوماخر، توسعه با کالا آغاز نمی‌شود بلکه با مردم، آموزش و پرورش، سازمان‌دهی و انضباط آغاز می‌شود (Schumacher 1973, p.157). مفهوم توسعه از نظر شوماخر این است که به جای آن که اقتصاد نقش اصلی در توسعه داشته باشد، مردم نقش اساسی در آن دارند. البته از نظر شوماخر (که کتاب کوچک زیبای او از معروف‌ترین کتاب دهه 1970 جهان محسوب می‌شد) اهمیت اقتصاد نفی نمی‌شود بلکه او اهمیت فراوانی به نقش آموزش و پرورش و سازمان‌دهی و انضباط اجتماعی قائل است و آن‌ها را نقطه شروع توسعه می‌داند.
ساندروم اهمیت فراوانی به فراگیری رفتار اقتصادی پیشرفته و توانایی مردم در جذب فناوری پیشرفته، مبتنی بر آموزش، زیربنا و نهادها می‌دهد (Sundrum 1983, p.78) یعنی از نظر او در توسعه آنچه بسیار مهم است این است که مردم علم باور شوند و رفتارهای اقتصادی پیشرفته داشته باشند.
گریفین و نایت در تعریف خود از توسعه به مفهوم توسعه انسانی می‌پردازند و می‌گویند رشد اقتصادی باید به منزله راهی برای ارتقای توانایی‌های مردم باشد (Griffin & Knight 1992, pp. 576-568).
این دو صاحب‌نظر در تعریف خود از توسعه، به تعریف توسعه انسانی می‌پردازند که معنی آن گسترش دامنه انتخاب‌های مردم است. در توسعه انسانی که از سال 1990 توسط سازمان ملل متحد مطرح شده است، هدف اصلی ارتقای توانایی مردم است و رشد اقتصادی وسیله‌ای است برای رسیدن به این هدف.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.