معیار شهر خوب شهروندان خوب‌اند

0 ۳۱۸
گفتگوی اختصاصی با دکتر بابائی اقدم عضو شورای شهر تبریز

ساعت شش عصر است. وارد عمارت شهرداری تبریز می شوم. ساختمان آن قدر خالی است که صدای قدم هایم در آن می پیچد. ناگهان فردی را می بینم، پشت سرش با گام هایی بلند حرکت می کنم تا آدرس دفتر آقای بابایی اقدم را از وی سوال نمایم. به سمت اتاق های اعضای شورا می رود، تا به وی می رسم کلیدی از جیبش درمی آورد و درب اتاقی را باز می کند که روی تابلواش « دکتر بابائی اقدم » نوشته شده است. به جای سوال، خودم را معرفی می کنم و داخل دفتر می رویم تا صحبتی گرم آغاز شود. می گوید: «از حضور در شورا واقعاً لذت می برد.» وقتی می فهمم تدریس و تحقیق در دانشگاه تبریز و حضور در شورای شهر را به طور همزمان تجربه می کند از این همه انرژی اش که در ساعت شش عصر در چهره و صدایش نمایان است، متعجب می شوم. آنچه در ذیل می خوانید ماحصل گفتگویی است که با ایشان انجام داده ایم. گفتگویی که به تناسب سوابق دانشگاهی شان در برخی موارد، بیشتر رنگ و بویی تئوریک به خود می گیرد.

کارایی :آقای دکتر لطفاً بفرمایید که کیفیت زیست مکان زندگی همچون شهر تبریز به چه عواملی بستگی دارد؟
بابائی اقدم :این امر مطلب بسیار مهمی است و البته گسترده و دارای ابعاد گوناگون. واقعیت این است که ما به عنوان شهروندان تبریز، و به عنوان کسانی که تحصیلات و مطالعات آکادمیک در زمینه‌ی برنامه ریزی شهری داریم و نیز در جایگاه عضو شورای شهر تبریز و نماینده‌ی مردم در پارلمان محلی، نسبت به یکی از مهمترین مباحث شهری که کم و کیف رضایت شهروندان از زندگی در این شهر است، مسئولیت داریم. در کشورهای پیشرفته معمولاً سی و نه شاخص برای پاسخ به سوال شما مورد استفاده قرار می گیرد که مسائل اجتماعی شهر، مسائل فرهنگی شهر، مسائل کالبدی شهر، مسائل زیست‌محیطی شهر، مسائل اقتصادی شهر، و سایر مجموعه مسائلی که در نهایت دریک شاخص اصلی خلاصه می‌شوند تحت عنوان کیفیت زندگی در شهر، از این دسته اند. درواقع این کیفیت زندگی متغیری وابسته نسبت به مسائل و شاخص‌هایی است که نام بردیم. البته خود آن شاخص‌ها نیز از زیرشاخص های خاص دیگری تشکیل شده‌اند. مثلا شاخص کالبدی از زیرشاخص هایی مثل کیفیت ابنیه، مصالح ساختمانی مورد استفاده، چگونگی دسترسی‌ها، تراکم ساختمانی و سایر آیتم‌ها تشکیل می‌شود. در نهایت بر اساس این شاخص‌هاست که ما می‌توانیم نمره‌ای بر اساس استانداردهای گوناگون برای رضایت مندی شهروندان از زندگی در شهر به دست آوریم. برخی از این شاخص ها نیز توسط قانون‌گذاران مورد توجه قرارگرفته است. برای مثال اصل پنجاهم قانون اساسی کشورمان به مسئله‌ی محیط زیست تاکید دارد و به این ترتیب نهادهایی عهده‌دار حفاظت از آن شده‌اند.
همانگونه که عرض کردم شهر از ابعاد مختلفی تشکیل شده است. تنها یکی از این ابعاد جسم شهر است. تبریز هم شهری است که بیست و پنج هزار هکتار وسعت دارد. شهری است که دارای بیشترین میزان تراکم ساختمانی است.
شهری است که دارای بیش از سی نوع کاربری مختلف است. شهری است دارای یک نظام دسترسی با مشخصات معین. تمام این ها مشخصاتی است که جسم شهر را نشان می‌دهند. در کنار این مسائل روح شهر قرار دارد که شامل فعالیت‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شهر است. در واقع ما می‌توانیم همزمان شادابی و طراوت را هم در جسم و هم در روح شهر ببینیم و هم برعکس ممکن است که به طور همزمان بیماری را هم در جسم شهر ببینیم و هم در روح آن. به عنوان مثال می‌توان از حاشیه نشینی و بافت فرسوده به عنوان بیماری‌های جسم شهرمان یاد کرد که اصلاً صورت خوشی هم ندارد. به تناسب همین امر ممکن است مشکلاتی هم در بعد روحی شهرمان وجود داشته باشد که ما مجموعاً با در نظر گرفتن تمامی این عوامل می‌توانیم به این نتیجه برسیم که آیا شهرمان جایی برای زندگی است یا اینکه خدای ناکرده زندگی در آن با چالش‌های جدی‌ای روبروست.

کارایی :همان طور که فرمودید این شاخص‌ها جهانی هستند. با توجه به این شاخص‌ها وضعیت شهر تبریز در مقایسه با سایر شهرهای منطقه و جهان چگونه است؟
بابائی اقدم :با بررسی شهرهای موفق جهان، می بینیم که این شهرها توانسته‌اند کیفیت زندگی را ارتقاء داده و در نتیجه میزان رضایت شهروندانشان را از زندگی در آن شهر افزایش دهند. البته ما کشوری درحال توسعه هستیم و شهرمان هم شهری درحال توسعه است. ما هرگز نمی‌توانیم تبریز را با شهرهای آمریکای شمالی و یا اروپای غربی مقایسه کنیم. این یک قیاس مع الفارغ است. چرا که ماهیت شهرنشینی در آن کشورها با کشور ما کاملا متفاوت است. شهرنشینی در آن شهرها در یک بازه‌ی زمانی صد و پنجاه تا دویست ساله به این مرحله رسیده است، در حالی که ما همان مراحل را در سه یا چهار دهه گذرانده ایم. به عنوان مثال عرض کنم که جمعیت شهری انگلستان در حدود سال‌های هزار و نهصد و بیست از جمعیت شهری امروز ما بیشتر بوده است. پس ما نمی‌توانیم در این زمینه مقایسه‌ی درستی انجام دهیم. اما می‌توانیم کشور و شهرمان را با کشورهای درحال‌توسعه‌ی دیگر مقایسه کنیم. لطف می‌کنید یک مثال عینی در این زمینه بیاورید.
مثلا می‌توانیم وضعیت خودمان را با برزیل مقایسه کنیم که البته باز هم در شروع شهرنشینی کشورهای آمریکای لاتین نسبت به ما تقدم داشته‌اند و البته این کاملا طبیعی است، چراکه آمریکای لاتین به نوعی فرزند اروپاست.
یعنی کشورهای آمریکای لاتین نسبت به هر کشور درحال‌توسعه‌ی دیگر وضعیتی متفاوت دارد، ولی با این حال می‌شود به عنوان یک کشور در حال توسعه کشورمان را با برزیل مقایسه کنیم. در این کشور شهری وجود دارد به نام کوریتیبا. این شهر در آیتم های گوناگون شهر موفقی است و در جهان الگویی برای شهرهای کشورهای درحال توسعه است. یکی از مباحثی که این شهر در آن الگوست در زمینه‌ی حمل و نقل عمومی است. مبحث دیگر فضای سبز است. من سعی می‌کنم به مسائل دیگر نپردازم و تنها این دو مطلب را به خوبی توضیح بدهم. به عنوان مثال سیستم حمل و نقل عمومی بی آر تی که در کشور ما از تهران شروع شد و بعد در تبریز به شروع به کار کرد برگرفته از این شهر است. در بحث فضای سبز هم سرانه‌ی فضای سبز در محدوده‌ی منطقه‌ی شهری کوریتیبا صد و نود و چهار متر مربع و در داخل خود شهر نیز بالای پنجاه متر مربع است. اما اگر برگردیم به بحث حمل و نقل عمومی و اتفاقی را که افتاده است بررسی کنیم، در این شهر بدون اینکه به زیرساخت‌های قبلی دست زده شود زیرساخت‌های جدیدی تعریف شده است و در مسیرهای خاص سیستم‌های حمل و نقل سریع با اتوبوس، با زیرساخت‌های جدید، برقرار شده است که درنتیجه‌ی این عوامل، میزان رضایت مندی شهروندان این شهر از زندگی در کوریتیبا به بالای نود درصد رسیده است. این میزان رضایت مندی شاخصی است بسیار مهم که می‌تواند تعیین کند که برآیند مدیریت‌های شهری انجام شده در یک شهر چه بوده است و تا چه میزانی به نتیجه رسیده است.

کارایی :با تمام این احوال در حال حاضر وضعیت شهر تبریز را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
بابائی اقدم :شهر از ابعاد مختلفی تشکیل شده است. تنها یکی از این ابعاد جسم شهر است. این شهری است که بیست و پنج هزار هکتار وسعت دارد. شهری است که دارای بیشترین میزان تراکم ساختمانی است. شهری است که دارای بیش از سی نوع کاربری مختلف است. شهری است دارای یک نظام دسترسی با مشخصات معین. تمام این ها مشخصاتی است که جسم شهر را نشان می‌دهند. در کنار این مسائل روح شهر قرار دارد که شامل فعالیت‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شهر است. در واقع ما می‌توانیم همزمان شادابی و طراوت را هم در جسم و هم در روح شهر ببینیم و هم برعکس ممکن است که به طور همزمان بیماری را هم در جسم شهر ببینیم و هم در روح آن. به عنوان مثال می‌توان از حاشیه نشینی و بافت فرسوده به عنوان بیماری‌های جسم شهرمان یاد کرد که اصلاً صورت خوشی هم ندارد. به تناسب همین امر ممکن است مشکلاتی هم در بعد روحی شهرمان وجود داشته باشد که ما مجموعاً با در نظر گرفتن تمامی این عوامل می‌توانیم به این نتیجه برسیم که آیا شهرمان جایی برای زندگی است یا اینکه خدای ناکرده زندگی در آن با چالش‌های جدی‌ای روبروست.

کارایی :برخی از کارشناسان مطرح می سازند که ایجاد تعادل و تناسب بین توسعه شهر و حفظ هویت بومی و فرهنگی تبریز، آن گونه که باید مورد توجه قرار نگرفته است. نظر شما در این خصوص چیست؟
بابائی اقدم :بالاخره شهر در یک بستر تاریخی ساخته شده است. شهر برای پیاده، ساخته شده است. شهر بر اساس سنت ساخته شده است. اما مسئله در این جاست که شهر امروز ما، شهر ماشینی است. امروزه در شهر تبریز پارهای از تأسیسات زیربنایی ساخته شده است که در تبریز دیروز نبود. در تبریز دیروز شبکه‌ی فیبر نوری نبود.
شبکه‌ی مخابرات نبود. شبکه‌ی گاز و برق نبود. در واقع هیچگونه تأسیسات زیربنایی نبود. وسیله‌ی نقلیه‌ی دیروز و امروز و مقتضیات هریک کاملا باهم متفاوت است. امروز اگر ما بخواهیم شهرمان را معاصرسازی کنیم، باید فضاهای دیروز را برحسب نیازهای مردم امروز اصلاح کنیم. نمی‌شود که به مردمی که در دنیای امروز زندگی می‌کنند، گفت که در شهر زندگی کنند ولی برق و اینترنت و تلفن و گاز و ماشین نداشته باشند. وقتی که این نیازها جزء الزامات زندگی شهری امروز هستند باید کالبد شهر هم هماهنگ با این نیازها تطابق داده شود.

معیار شهر خوب حضور شهروند خوب در آن است. شهروند خوب هم فردی است مسئولیت پذیر. به این معنی که این شهروند بلافاصله که با یک ناملایمتی در شهرش برخورد می کند در ذهنش این سوال ایجاد می شود که چرا چنین امری ایجاد شده است؟ من به این امر اعتقاد ندارم که برای هریک از مسائل مختلف شهری باید سازمانی دایر شود.

اگر زمانی شاخص ما برای عرض معابرمان، گذر شتر با بارش بود، امروزه از معابر شصت متری شروع می‌کنیم و به معابر دوازده متری می‌رسیم و میگوییم که متناسب با شبکه‌ی دسترسی شهری در شهرمان معبری با عرض کمتر از این را نخواهیم پذیرفت. بالاخره مردم انتظاراتی از شهرداری دارند و شهرداری نیز برای اجابت انتظار آن ها باید امکاناتی داشته باشد. مثلا اگر مردم فاضلاب می‌خواهند، باید فضا برای پارک و حفاری بیل مکانیکی شهرداری و سازمان ذیربط وجود داشته باشد و این خواه‌ناخواه یعنی بازتر کردن معابر. اگر برق هم بخواهند باز هم نیاز خواهد بود که تیرها و تجهیزات برق با وسایل مناسب حمل و نقل به داخل معابر برده و کار گذاشته شوند. حتی در سطح بسیار ساده‌تر برای دفع آب‌های سطحی که نیاز به جدول کشی است، بالاخره نیاز به کار بیل مکانیکی است. در واقع شهرداری ناچار است در راستای انجام ساده‌ترین و بدیهی‌ترین وظایف اش که در ماده‌ی پنجاه و پنج قانون شهرداری‌ها آمده است، معاصرسازی فضاهای شهری را انجام دهد. یعنی هرجایی از شهر را که متناسب با زندگی امروزی نباشد علامت سوالی ایجاد کند که برای معاصرسازی چه می‌توان کرد. همین که علامت سوال را ایجاد کرد باید بلافاصله پروژه‌ای برای حل مسئله تعریف کند و ضمن توضیح وضع موجود وضع مطلوب را تعریف کرده و به سمت آن حرکت کند. هدف از تمام این حرکات هم این است که اول از همه آرامش و آسایش و سلامت شهروندان تامین شود و در مراحل بعدی فضای زیبایی برای زندگی در تبریز ایجاد شود.
اما بخش دوم داستان که همان میراث فرهنگی است. روند کرونولوژیکی یا سیر تحول و تطور تاریخی شهر تبریز است که بیشتر حاصل روند شهرنشینی در قرن بیستم است. در بعضی از موارد به نظر می آید که دقیقا پا جای پای اروپائیان گذاشته‌ایم. اما وقتی دقیق تر می شویم، فکر می‌کنم که این گونه نیست. شاید امروزه در طراحی و معماری فضاهای داخلی مان آن قدر شبیه اروپائیان عمل کرده باشیم که در عمل فرق چندانی بین فضای داخلی یک آپارتمان اروپایی امروزی و یک آپارتمان ایرانی امروزی نتوان یافت، اما در طراحی بافت‌های شهری و به ویژه بافت‌های تاریخی، می‌بینیم که آن ها در شهرهایشان متفاوت عمل کرده‌اند و تصمیمات دیگری گرفته‌اند و همین امر است که توسعه‌ی شهرنشینی آن ها را با ما متفاوت می‌کند. یعنی ما امروزه برای بافت‌های فرسوده‌ی شهرمان سه شاخص تعریف کرده‌ایم. ریزدانه باشند، نفوذناپذیر باشند، و ناپایدار باشند. ریزدانه به این معنی است که قطعات مان زیر دویست متر مربع باشند. نفوذناپذیر به این مفهوم که عرض کوچه‌ها در این مناطق کمتر از شش متر باشد. ناپایدار هم به این معنی است که با مصالح غیر مقاوم ساخته شده باشند. اگر این شاخص‌ها در یک منطقه دیده شوند میگوییم که در این مناطق بافت فرسوده وجود دارد. حالا ما که می‌خواهیم با بافت فرسوده مبارزه کنیم میگوییم که این قطعات ریزدانه را باهم تجمیع خواهیم کرد. مثلا ده قطعه‌ی پنجاه متری را یکی می‌کنیم و به یک قطعه‌ی بزرگ تبدیل می‌کنیم. در منطقه‌ای که نفوذناپذیر است مسیرگشایی انجام می‌دهیم و مسیرهای هجده و بیست و چهارمتری باز خواهیم کرد. در جاهایی که ابنیه‌ی ناپایدار وجود دارد ساختمان‌ها را از نو خواهیم ساخت. اما وقتی از زاویه‌ی میراث فرهنگی به موضوع نگاه می‌کنیم میگوییم که به دلیل پارهای ملاحظات قانونی از پارهای از این تغییرات صرف نظر می‌کنیم. در این موارد برای استحکام بخشی و ریزدانگی اقداماتی انجام می‌دهیم اما در زمینه‌ی نفوذناپذیری اقدامی نمی‌کنیم. در این گونه موارد ما صرفاً از این جنبه که دسترسی به بافت فرسوده‌ی مرکز شهر را افزایش دهیم، کاری انجام نمی‌دهیم.

کارایی :روش‌هایی که در کشورهای پیشرفته برای کنترل ساخت و سازها در بافت‌های تاریخی وجود دارد چیست؟ سیاست‌هایی که در حال حاضر در شهر تبریز اعمال می‌شود چگونه است؟
بابائی اقدم :اگر به ساختار شهرهای اروپایی نگاه کنیم متوجه می‌شویم که در این شهرها بافت هایی قدیمی وجود دارند که بدون هیچ گونه تغییری در شکلشان حفظ شده‌اند. سوالی که پیش می‌آید این است که این شهرها با توجه به افزایش انتظارات مردم از آن ها از جنبه‌ی امکانات زیربنایی چطور توانسته‌اند این ابنیه و ساختار قدیمی را که به عنوان میراث فرهنگی شناخته می‌شوند حفظ کنند؟! این جاست که بحث سیاست‌های مالی شهرداری‌ها به میان می‌آید و در واقع شهرداری‌ها با تعریف عوارض و مالیات‌هایی خاص، صرفه‌ی ساخت و سازهای بی‌رویه را برای مردم ساکن در مرکز شهر از بین می‌برند. به این ترتیب بافت‌های قدیمی ارزشمند حفظ می‌شوند و از این به بعد است که شهرداری‌ها سعی می‌کنند راه‌های جدیدی برای تامین زیرساخت‌های این مناطق پیدا کنند.
این در حالی است که در شهر ما مقررات مالی برای ساخت و سازها در مناطق مختلف شهرداری برابر است. به عبارت دیگر مقررات مربوط به ساخت و سازها در مناطقی که موقعیت خاص فرهنگی و تاریخی دارند با مناطقی که کاملا نوسازند یکی است و عملاً سیاست‌گذاری نمی‌شود. در صورتی که ما باید با سیاست گذاری‌های مالی کاری کنیم که ساخت و ساز در مناطق تاریخی و فرهنگی به صرفه نباشد و میراث گذشتگان برای آیندگان باقی بماند. اجازه بدهید برای ادامه‌ی موضوع از پاریس مثالی بزنم. شما وقتی وارد بافت مرکزی تاریخی فرهنگی این شهر می‌شوید که شامل برج ایفل، طاق نصرت و خیابان شانزه لیزه است به طور محسوسی تفاوت در فضا را حس می‌کنید. وقتی وسیله‌ی نقلیه‌ای به منطقه‌ای سنگفرش آن می‌رسد، به طور ناخودآگاه سرعتش کاهش می‌یابد. برندهایی که در این مناطق مستقر شده‌اند آن هایی هستند که از یبشترین قیمت‌ها برخوردار هستند چرا که باید بتوانند هزینه‌ی داشتن فروشگاه در این مناطق را تامین کنند. کسانی هم که برای خرید به این مناطق مراجعه می‌کنند، افراد مشخصی هستند که به دفعات معینی به این مکان‌ها برای خرید مراجعه می‌کنند و طوری نیست که از نظر اقتصادی کسی، هر روز بخواهد و یا بتواند به این مناطق رفت و آمد کند. با این نوع فکر مدیریتی است که توانسته‌اند در مناطق خاصی بافت‌های قدیمی و میراث فرهنگی‌شان را حفظ کنند.

کارایی :با در نظر گرفتن این مسائل فکر می‌کنید که چرا ما نتوانسته‌ایم کارها را درست مدیریت کنیم؟
بابائی اقدم :مشکل در اینجاست که ما مدیریت یکپارچه‌ی شهری نداریم. به عنوان مثال اگر در شهرداری معاونت‌های شهری و میراث فرهنگی داشتیم بسیاری از مسائل به خودی خودبین معاونت‌ها حل می‌شد. نه اینکه ما به عنوان مجموعه‌ی شهرداری و شورای شهر پس از سالها همت کنیم تا یک فضای شهری با عنوان میدان ساعت ترتیب دهیم تا به هویت شهری تبریز افزوده شود.

معیار شهر خوب

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.