آسیای میانه ، چالش ها و فرصت های اقتصادی در دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی

0 ۴۰۶

مقدمه

دوران پس از فروپاشی شوروی و اتمام جنگ سرد، همچون مرحله گذار برای بازآرایی مجدد کانون های قدرت و نظام جدید جهانی شناخته می شود. در این دوران، هر دولت و کشوری برای به دست آوردن سهمی در نظام جدید تلاش می کند. رشد اقتصادی و توسعه متوازن برای بازیگران نوظهور این دوران، اصلی ترین هدف می باشد و منابع محدود داخلی، کشورها را به سوی یکدیگر جذب می کند. هر کشور حوزه ای از منافع (اکثرا منافع اقتصادی) را فرا از مرزها برای خود تعریف کرده و سیاست خارجی را بر اساس اهداف، نیازها و پتانسیل داخلی تنظیم می کند. بنابرین، می توان گره خوردگی سیاست خارجی و اقتصاد را محصول این دوران خواند.

بحث
با پایان یافتن جنگ هشت ساله، جمهوری اسلامی می بایست خرابی و عقب ماندگی ناشی از جنگ و زیرساخت های تخریب شده کشور را به سرعت بازسازی می کرد و این فرآیند نیازمند سرمایه و منابع فراوانی بود که به دلیل محدودیت های داخلی بایستی از خارج تامین می شد. در سال های بعد، فروپاشی شوروی و جمهوری های تازه استقلال یافته در آسیای مرکزی و منطقه قفقاز می توانست حوزه منافع تعریف شده مناسبی برای جمهوری اسلامی باشد.
تحریم های اقتصادی ایران، گسترش فساد مالی و مدیریت فاقد کفایت در کشور در طول سال های اخیر وضعیتی را رقم زده بود که ضرورت روی کار آمدن دولتی با برنامه های اقتصادی را ایجاد می کرد. دولت یازدهم و دوازدهم با درون مایه اقتصادی سیاست های کلان خود در سطوح داخلی و خارجی به روی کار آمده است و اعلام سیاست های اقتصاد مقاومتی از سوی رهبر انقلاب، سیاست گذاران بین المللی نظام را مجاب می کند تا مولفه های سیاست خارجی با محوریت اقتصادی را برای کشور تبیین کنند و نگاه ها را به خارج از مرزها و به سوی کشورهای جهان برگردانند.
پنج کشور تازه استقلال یافته آسیای میانه یعنی قزاقستان، ازبکستان، ترکمنستان، قرقیزستان و تاجیکستان با توجه به وابستگی ها و اشتراکات فرهنگی، مذهبی، جغرافیایی، امنیتی و اقتصادی خود با کشورهای منطقه از جمله روسیه، چین، ایران و ترکیه در دوران پس از فروپاشی شوروی اهمیت روزافزون خود را پیدا کرد و این ویژگی ها برای کشورهای این منطقه خصوصیات ژئوپلیتیک متغیر و پویایی را رقم زده است. منطقه ای که محصور در خشکی بوده و دسترسی به دریاهای آزاد ندارد، به سبب قرارگیری قلب آسیا و گذرگاه مابین دو قطب ژئواستراتژیک یعنی چین و روسیه مورد توجه کشورهای منطقه و قدرت های فرامنطقه ای قرار گرفته است. اهمیت امنیتی این منطقه برای روسیه و چین، وابستگی این کشورها از نظر تامین و خطوط انتقال انرژی به یکدیگر و در نهایت وابستگی به روسیه، رقابت و اختلافات ارضی – قومی با یکدیگر، قدرت گیری حکومت های اقتدارگرا، محدودیت منابع و بن بست جغرافیایی از جمله مهم ترین دغدغه ها و مشکلات موجود در این منطقه می باشد.
استقلال و به دنبال آن قدرت گیری حکومت های اقتدارگرای ملی گرا و تلاش برای کاهش و قطع وابستگی از موسکو، برای سایر کشورها می تواند امتیازات مثبت و منفی مختلفی به دنبال داشته باشد. این شرایط در کنار هویت ژئوپلیتیک متغیر و دینامیک این منطقه بایستی در سیاست های خارجی و روابط بین المللی کشورهای علاقه مند به فعالیت در این منطقه مورد نظر باشد.
تلاش آمریکا، رژیم صهیونیستی و اتحادیه اروپا برای گسترش نفوذ در این منطقه، بخصوص از طریق گسترش مناسبات و تعاملات تجاری – اقتصادی و خطر ظهور و تقویت بنیادگرایی اسلامی در بین گروه های اسلامی از سوی عربستان صعودی می تواند برای کشورهای منطقه همچون روسیه، چین و ایران بسیار حائز اهمیت باشد.
بازی بزرگ جدید جهانی به منظور کسب پایگاه ها و حوزه های نفوذ استراتژیک، پای مدعیان و قدرت های بزرگ منطقه ای و فرامنطقه ای را به آسیای میانه کشانیده است. این بازی بزرگ جدید، منطقه با ثبات و گذرگاهی آسیای میانه را به منطقه ای با پتانسیل شکنندگی همچون خاورمیانه تبدیل کرده است.

مناسبات ایران – آسیای میانه

ایران با کشورهای آسیای میانه دارای اشتراکات فرهنگی – مذهبی – تمدنی می باشد. قرارگیری این منطقه در پیکره جهان اسلام و ارتباطات فرهنگی– تمدنی با ایران و دارا بودن مرز مشترک (وابستگی جغرافیایی) شرایط را برای همکاری های بین المللی فراهم کرده است.
احیای مجدد راه تاریخی ابریشم می تواند ایران را به عنوان راه ارتباطی آسیای میانه با غرب آسیا و اروپا اهمیت بخشد. گسترش راه آهن سراسری بین کشورهای منطقه آسیای میانه و ایران، می تواند این کشورها را از طریق ایران به آب های آزاد و بنادر مهم تجاری مرتبط سازد. همچنین کوریدور حیاتی شمال–جنوب که بخش اصلی آن را خاک ایران تشکیل می دهد و اتصال زمینی آسیای میانه به اروپا، امکان هایی هستند که برای کشورهای منطقه از جمله پنج کشور آسیای میانه بسیار ارزشمند می باشند.
انتقال انرژی نفت و گاز از کشورهای ترکمنستان و قزاقستان به اروپا می تواند از مسیر کوتاه، امن و کم هزینه ایران انجام گیرد و وابستگی این کشورها به روسیه در این زمینه کاهش یابد. همچنین دانش علمی و فنی ایران در بسیاری از زمینه ها می تواند در اختیار کشورهای این منطقه قرار گیرد.
ایران از مسیر آسیای میانه می تواند به سهولت به چین دسترسی داشته باشد و بسیاری از مبادلات خود با این کشور را از این طریق انجام دهد و به نوعی از مسیر پرتنش و پرهزینه پاکستان–هند– چین که در رقابت اقتصادی– استراتژیک به سر می برند، خلاصی یابد. همچنین آغاز مسیر توسعه در این کشورها و جمعیت مصرف کننده آن ها می تواند برای ایران بازار مناسبی را فراهم کند.
بر اساس آنچه گفته شد، به منظور همکاری های سیاسی– اقتصادی بین ایران و کشورهای آسیای میانه، جمهوری اسلامی می تواند سیاست خارجی خود را در سه بستر کلی طرح ریزی کند:
* بستر ارتباطات تمدنی– فرهنگی
** بستر مذهبی– ایدئولوژیک
*** بستر ژئوپلیتیک
بستر فرهنگی–تمدنی در ایران اغلب بر اساس اندیشه های موهوم ایرانشهری و یا ایران بزرگ استوار شده و سعی در اجرای توسعه طلبی نژادی–زبانی بر پایه تاریخ باستانی خیالینی دارد که در تضاد با هویت فرهنگی-تاریخی کشورهای آسیای میانه و سایر کشورهای همسایه می باشد. این مساله می تواند به نوعی دخالت در سیاست داخلی کشورها به حساب آمده و در سطح منطقه مناقشه برانگیز باشد. رشد و حاکمیت اندیشه ملی گرایانه در کشورهای آسیای میانه بیشتر واکنشی است بر سلطه و استعمار فرهنگی چندین ساله آنان از سوی روس ها و در جهت ابراز هویت مستقل خود بر مبنای فاکتورهای بومی می باشد و یقینا در برابر نفوذ فرهنگ دیگری مقاومت نشان خواهد داد.
در زمینه مذهبی– ایدئولوژیک، منطقه آسیای میانه یکی از مناطق مستعد برای رشد گروه های اسلامی– سُنی افراطی و ظهور اندیشه سَلَفی گری می باشد و این مساله از سوی عربستان سعودی با تبلیغ وهابی گری تقویت می شود. ظهور این نوع اندیشه ها در منطقه می تواند امنیت تمامی کشورهای همسایه را به خطر بیندازد. بدیهی می باشد که جامعه و حاکمیت ها در این منطقه در برابر نفوذ اندیشه های اسلامی شیعه محور مقاومت خواهند کرد. اما قرارگیری این منطقه در پیکره جهان اسلام بزرگ ترین فرصت برای کشورهای اسلامی خواهد بود تا بتوانند مناسبات خود در این منطقه را تقویت کنند. اسلام می تواند بزرگ ترین نقطه اشتراک و مهم ترین عامل همکاری بین کشورهای مسلمان باشد.
اما زمینه ای که بیشتر از دو بستر دیگر در سال های اخیر اهمیت یافته است، بستر ژئوپلیتیک برای تعیین سیاست های اقتصادی بین کشورهای جهان می باشد. همکاری های ژئوپلیتیک سیاستی عمل گرایانه، واقع بینانه، همگرا و معتدلی را طلب می کند که بتواند ضمن حمایت از همکاری چندجانبه، موجبات رشد اقتصادی و توسعه متوازن کشورها را با استفاده از موقعیت های جهانی فراهم آورد.
همبستگی های جغرافیایی و سیاست طرح ریزی شده بر اساس این نوع اشتراکات به دور از عوامل اختلاف زا (نژاد، مذهب، زبان و …) سود دوجانبه را فراهم می آورد. سیاست های منطقه گرایانه ضمن تقویت هویت ژئوپلیتیک کشورها، می تواند موجب شکل گیری حوزه استراتژیک جهانی گشته و نفوذ بین المللی تک تک کشورهای منطقه را تامین کند.

نتیجه گیری

جغرافیای سیاسی و سیاست های اقتصادی در جهان امروز دو فاکتور به هم گره خورده و تاثیرگذار در رشد و توسعه کشورها می باشند. ایران با قرارگیری در یکی از حساس ترین و پرتنش ترین مناطق جغرافیایی جهان بایستی بتواند ثبات و تناسبی نسبی در وضعیت داخلی و خارجی خود ایجاد کند.
آسیای میانه با ویژگی ها و شرایط خاص خود می تواند منطقه هدفی برای تامین بخشی از نیازهای اقتصادی جمهوری اسلامی باشد، اما در این مسیر اتخاذ مناسب ترین نوع سیاست حائز اهمیت می باشد. اشتراکات فرهنگی و دینی، بستر اولیه همکاری های منطقه ای را فراهم می آورد؛ اما تبدیل شدن این فاکتورها به اصل و هدف روابط، اختلاف زا خواهد بود. همکاری های منطقه ای بر اساس هویت ژئوپلیتیک و در قالب سیاسی عمل گرایانه و در برگیرنده مصالح دو جانبه می تواند در منطقه آسیای میانه برای ایران نتیجه بخش باشد.
شکل گیری سازمان های همکاری منطقه ای مخصوصا در زمینه های اقتصادی و استراتژیک با شاخصه های جغرافیایی، فرهنگی و دینی ضرورتی می باشد که منافع کشورها را در برابر سلطه فرهنگی–اقتصادی–نظامی غرب در منطقه تامین خواهد کرد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.