انتخابات آمریکا و تأثیر آن بر روابط جمهوری اسلامی ایران

0 ۲۹۶
آصف حاجی زاده

 

پنجاه و‌هشتمین انتخابات ریاست‌جمهوری ایالات متحده آمریکا قرار است سه شنبه ‎۱۸ آبان ۱۳۹۵ برابر ۸ نوامبر ۲۰۱۶ میلادی برگزار شود. رأی دهندگان ریاست‌جمهوری، رئیس‌جمهور ایالات متحده و معاون وی را انتخاب خواهند کرد.
بر اساس برنامه‌ریزی‌های انجام شده قرار است انتخابات‌های مقدماتی ریاست‌جمهوری، بین فوریه و ژوئن ۲۰۱۶ برگزار شوند.فرایند نامزد شدن طی انتخاباتی غیرمستقیم می باشد، بطوریکه در آن غالبا رأی‌دهندگان به فهرستی از نمایندگان خود در کنوانسیون‌های انتخاب کنندهٔ نامزدِ هر حزب، رأی می‌دهند که آنها نامزد، نامزد ریاست جمهوری حزب را بر می‌گزینند تا وارد مرحله ی نهایی انتخابات بشوند.
نتایج انتخابات امریکا از آن جهت برای سایر کشورها و ملّت ها اهمیت دارد که دولت آمریکا یکی از بازیگران اصلی و مهم عرصه سیاست، اقتصاد و امنیتِ بین المللی می باشد. دولت جمهوری اسلامی ایران نیز به عنوان یک بازیگر توانمند در خاورمیانه و نظام بین الملل، دارای نقش‌های حساس و مهمِ سیاسی، اقتصادی و نظامی می باشد لذا کاملاً طبیعی است که دولت و مردم جمهوری اسلامی ایران، انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را تحت نظر داشته باشد و پرسش هایی از این دست که چه کسی از کدام حزب پیروز انتخابات است؟ تأثیر پیروز انتخابات بر روی روابط آمریکا و غرب با ایران چه و چگونه خواهد بود؟ در میان افکار عمومی طرح می گردد.
پیش از تحلیل و پاسخ دادن به این پرسش ها، بایسته است توجه لازم به «رویکردهای استراتژیک آمریکا در خصوص نظام جمهوری اسلامی ایران، جهان اسلام و مناسبات آنها» شناسایی شده و نسبت تغییر این رویکردهای استراتژیک از طریق تغییر احزاب و اشخاص در موقعیت های ریاست جمهوری آمریکا مورد ارزیابی قرار گرفته آنگاه به این موضوع پرداخته شود که با روی کار آمدن فلان شخص از فلان حزب می تواند فلان تأثیرات را بر روی روابط آمریکا و غرب با روابط ایران داشته باشد وگرنه در بررسی مناسبات می بایست در سطح رویکردهای استراتژیک قرار گرفت.
رویکردهای استراتژیک آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران و جهان اسلام
پس از دوران جنگ سرد و پیش از 11 سپتامبر،‌ از دو منظر به حضور آمریکا در عرصه ی بین المللی نگریسته می شد؛ اول اینکه آمریکا نباید نقش مدیریتی نظام بین الملل را داشته باشد دوم اینکه ضرورت دارد آمریکا نقش محوری را در مناسبات بین المللی داشته باشد. اما وضعیت سیاسی کنونی آمریکا حاکی از آن است که روش هایی تحت عنوانِ مقابله با تروریسم نه تنها جایگزین برخورد با قطب کمونیستی جهان شده بلکه همچنین به روشی عامّ برای ایجاد نظم جدیدِ جهانی براساس رویکردهای استراتژیک یک جانبه گرایانه ی آمریکا تبدیل گردیده است. در واقع آمریکا برخورد با هر نوع اقدام و حرکتی را که «منافع» و «امنیت» نظام ایالات متحده را تهدید می کند را حقّانی دانسته و از هر روشی برای برخورد با آن استفاده می کند. آمریکایی ها معتقدند که دموکراسی راه حل خوبی برای مسائل جهان سوم و خصوصاً تروریسم می باشد زیرا در دموکراسی تکثر وجود دارد و در تکثر به سهولت می توان از طریق رودرویی بین نیروهای متکثر سیاسی و اجتماعی تقابل و توازن ایجاد کرد. بعضی ها از این نوع رویکرد استراتژیک تحت عنوان اقدام «بی‌ثبات کننده» نام برده اند.
با کمی دقت می توان دید که در محافل سیاسی ایالات متحده دو دیدگاه کلی نسبت به جهان اسلام وجود دارد؛
1.گروه اول، اسلام را دشمنی جدید (به جای کمونیسم) تلقی می‌کنند و فرق چندانی بین بنیادگرایی و اسلام امام خمینی(ره) قائل نیستند. آنان معتقدند که اسلام ذاتاً مغایر با دموکراسی است و کشمکش بین اسلام و غرب اساساً مبتنی بر منافع نیست، بلکه بازتاب برخورد بین تمدن‌ها و فرهنگ‌هاست. برنارد لوئیس، دانیل پایپس و ساموئل هانتیگتون در میان هواداران این جریان فکری قرار دارند. از آنان اغلب به عنوان «مقابله جویان» نیز یاد می‌شود.
2.گروه مقابل، که تمایل به سازش و مصالحه دارد، اسلام را دشمن یا خطر تلقی نمی‌کند، بلکه آن را یک چالش جدید می‌داند. برخی افراد در داخل این گروه، از این هم جلوتر می‌روند و اسلام را یک فرصت می‌دانند. آنان معتقدند که اسلام انعطاف‌پذیر است و جهان اسلام یک کل یکپارچه نیست بلکه متکثر است. آنان می‌گویند که منافع ایالات متحده به بهترین نحو از طریق همکاری با دولت‌های اسلامی می تواند تأمین ‌شود.
غالباً طرفداران گروه دوم بر این باورند که عوامل اصلی پرورش دهنده رادیکالیسم و تروریسم را می توان در سه مقوله اصلی بشرح ذیل مورد شناسایی قرار داد؛
1.دولت‌های اقتدارگرا،
2.گروه‌های مذهبی ضد مدرنیستی
3.فقر و نارضایتی در جوامع اسلامی.
با توجه به اهمیت جهان اسلام در سیاست بین‌الملل، هواداران تعامل با مسلمانان در دولت آمریکا، موارد ذیل را توصیه می نمایند؛
1.افزایش تعامل با احزاب اسلام
2.تشویق اصلاحات مذهبی، آموزش و اجتماعی
3.حمایت از مؤسسات خیریه مذهبی مستقل (با هدف خنثی کردن فعالیت‌های سازمان‌های خیریه وابسته به گروه‌های تروریستی تندرو که مردم را از طریق ارائه خدمات جذب می‌کنند)
4.اعطای امتیازات خاص به دانشگاه‌ها برای ترویج افکار و آثار مسلمانان غیر سیاسی یعنی سکولار
5.تمرکز بر دیپلماسی عمومی، اشاعه دموکراسی و توسعه برنامه‌های کمک جهت تقویت باز خیزش و اصلاح اسلامی (به گونه‌ای که ارزش‌های آمریکایی با سنت‌های اسلامی سکولار پیوند پیدا کنند).
گروه‌های متنفذ ضدِ اسلامِ سیاسی و دیدگاه های آنها را می توان بشرح ذیل جمع بندی نمود:
الف) راست مسیحی
راست مسیحی و نومحافظه‌کاران دو جریان غیر یهودی طرفدار اسرائیل در آمریکا هستند. با وجود اینکه راست مسیحی دلایل مذهبی برای حمایت از اسرائیل دارد، اما حمایت نومحافظه‌کاران از اسرائیل از زمینه‌های سیاسی و استراتژیک برخوردار است و منافع مشترک را در نظر دارد. هم راست مسیحی و هم نومحافظه‌کاران که ارکان اصلی دولت بوش را تشکیل می‌دادند، به مبارزه دائمی بین خیر و شر اعتقاد دارند. راست مسیحی در پی انجیلی کردن جهان و ترویج مسیحیت است. تندروهای پیرو صهیونیسم مسیحی دشمنان جدی اسلام هستند. بسیاری از آنها «جنگ علیه تروریسم» را مترادف با جنگ صلیبی بین مسیحیت و اسلام می‌دانند. اظهارات رهبران راست مسیحی از جمله فالون، پاتریک رابرتسون، جری واینز و غیره نشان می‌دهد که چگونه ارائه اطلاعات غلط درباره اسلام به عنصری ثابت در گفتمان سیاسی راست مذهبی از رویدادهای 11 سپتامبر به این سو بدل شده است. تندروهای جناح راست مسیحی، کثرت‌گرایی را تحت هیچ عنوانی بر نمی‌تابند و خود را حاملان حقیقت واحد فرض می‌کنند. گفته می شود دانشگاه بین‌المللی کلمبیا از جمله مراکز عمده تربیت مبلغان مذهبی برای اعزام به سرزمین‌های اسلامی جهت ترغیب مسلمانان به گرویدن به آئین مسیحیت می‌باشد. امروزه، راست مسیحی دارای یک دفتر حفاظت منافع در وزارت خارجه آمریکا تحت عنوان «دفتر آزادی مذهبی بین‌المللی» است، همچنین نهادهای دولتی دیگری نیز مانند «دفتر ابتکارات مذهبی و اجتماعی» وجود دارند که بلافاصله پس از روی کار آمدن جورج بوش تأسیس شدند.
ب ) کمیته ی امور عمومی آمریکا و اسرائیل(آیپک)
امروزه آمریکا و اسرائیل بیش از هر زمان دیگری برای از میان بردن تهدیدات مشترک که براساس ادعایشان ناشی از رادیکالیسم و تروریسم اسلامی است، با یکدیگر به همکاری می‌پردازند. تأثیر گروه ذینفوذ اسرائیل در دستگاه سیاستگذاری آمریکا به ویژه در حوزه‌های مربوط به جهان اسلام یا خاورمیانه قابل تأمل است. بنا به گفته ی یک مقام ارشد در وزارت خارجه آمریکا، «ایالات متحده تا حدود زیادی تحت تأثیر تعریفی قرار دارد که از سوی اسرائیلی‌ها در رابطه با اسلام‌گرایان ارائه شده است». لابی اسرائیل دو هدف عمده یعنی؛ 1- ممانعت از راهیابی یک رئیس‌جمهور مخالف اسرائیل به کاخ سفید 2- جلوگیری از اتخاذ تصمیمات علیه اسرائیل در کاخ سفید را تعقیب می کنند. لابی اسرائیل سعی می‌کند در آمریکا در هر دو حزب حضور داشته باشد. یعنی با هر دو حزب کار می‌کند. مجبور است که با رئیس‌جمهور حاضر کار کند. این رئیس‌جمهور می‌تواند جمهوری‌خواه یا دموکرات باشد یکی از روش‌های ایپک این است که دشمن را زیر ذره بین برده و به بزرگ نمایی در مورد آن می‌پردازد. متاسفانه ایپک موفق شده که ایران را زیر ذره بین گذاشته و در جهت ایزوله کردن ایران بکوشد.
برخی تحلیل‌گران بین‌المللی معتقدند که انگیزه اصلی آمریکا در معرفی ایران شیعه به عنوان عامل بی‌ثباتی در عراق، تحت‌الشعاع قرار دادن شکست‌ها و ضعف‌های خود در برقراری امنیت در عراق می‌باشد. به عبارت دیگر، دولت آمریکا سعی کرده است که از ایران در برابر ناکامی‌های خود در عراق به عنوان سپر بلا استفاده کند.
برخی ها نیز معتقدند در حالی که هژمونی آمریکا در خاورمیانه در حال فرسایش است، این کشور نمی‌تواند افزایش نفوذ ایران در عراق را تحمل کند، به رغم وجود این واقعیت که ایران و آمریکا منافع مشترکی در آن کشور دارند. البته عراق تنها بخشی از رقابت ژئوپلیتیک بزرگ‌تر میان ایران و ایالات متحده است.
در راستای این استراتژی، سیاست آمریکا در قبال ایران به عنوان یک قدرت رقیب شکل گرفته است. آمریکا با اشاره به قدرت در حال ظهور ایران و با به تصویر کشیدن آن به عنوان منبعی برای تهدید و بی‌ثباتی در منطقه، سعی دارد کشورهای دیگر را از ایران بترساند. هدف این سیاست‌ها عمدتاً خنثی کردن قدرت نرم قابل ملاحظه ایران و به طور کلی جلوگیری از رشد شیعه در منطقه است. این سیاست با واقعیات موجود درباره ایران در تضاد است. نظر سناتور آمریکایی، چاک هاگل، در این زمینه جالب توجه است. او استدلال می‌کند که «در خاورمیانه قرن 21، ایران یک مرکز ثقل و یک قدرت منطقه‌ای مهم به حساب می‌آید. آمریکا نمی‌تواند این واقعیت را تغییر دهد. سیاست استراتژیک آمریکا باید نقش ایران را امروزه و طی 25 سال آتی به رسمیت بشناسد.» او می‌افزاید که «برخورد نظامی آمریکا با ایران خاورمیانه و جمعیت مسلمان، جهان را شعله‌ور خواهد ساخت و به امنیت آمریکا و نیز منافع سیاسی، اقتصادی و استراتژیک آمریکا در سراسر جهان لطمه شدیدی وارد خواهد ساخت.»
هنگامی که آمریکا تصمیم گرفت خاورمیانه بزرگ را به حیاط خلوت آتی خود تبدیل کند، یعنی منطقه‌ای که از پاکستان تا مراکش امتداد دارد، تصور می‌کرد می‌تواند منطقه را مطابق میل خود سامان دهد، اما نتیجه این کار فاجعه‌آمیز بود. در طول دوره نخست ریاست جمهوری بوش، نومحافظه‌کاران دکترین «بی‌ثباتی سازنده» را در خاورمیانه تدوین کردند. با شکست این سیاست، اتخاذ رویکرد جدیدی در رابطه با واقعیت این منطقه یِ مهم، ضروری به نظر می‌رسد.
آمریکا با آگاهی از این واقعیت که نقش ایران در منطقه در حال افزایش است، در چارچوب سیاست چند وجهی خود در مواجهه با ایران تلاش می‌کند با استفاده از نفوذ بین‌المللی خود در برابر برنامه هسته‌ای ایران اجماع به وجود آورده فشارهای تدریجی و تخریبی خود را تزریق نماید. در مجموع، استراتژی آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران و جهان شیعه پس از سقوط رژیم صدام در عراق را می‌توان به صورت زیر خلاصه کرد؛
1.ایجاد موازنه مهار میان شیعیان، کردها و سنی‌ها
2.تقویت و بهره‌برداری از اختلافات میان جناح‌های درون شیعه، وشکاف بین شیعیان و سنی‌ها
3.تقویت و بهره‌برداری از اختلافات میان اعراب و ایرانیان و دیگر کشورها
4.معرفی ایران به عنوان تهدیدی برای اعراب و منطقه
5.جلوگیری از گسترش نفوذ و قدرت ایران در خاورمیانه و جهان
6.ایجاد اتحاد بین ایالات متحده، حکومت‌های محافظه‌کار عرب و دولتِ اسرائیل.
ناصر هادیان استاد روابط بین‌الملل دانشگاه تهران در این رابطه بر این باور است که؛ آمریکا به عنوان قدرت جهانی موجود، چون درگیر دو جنگ بود و نیروهایش خسته و منابعش محدود بودند، دست از سیاست هژمونیک خود برداشته و به سمت سیاست «موازنه از راه دور» حرکت کرده است.
همچنین دکتر ابراهیم متقی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در خصوصِ «استراتژی ایالات متحده آمریکا در قبال ایران پس از برجام»، فضای آمریکا را در قالب «وضعیت برنامه‌ریزی شده راهبردی» می‌بیند. آمریکا یک قدرت بزرگ جهانی است که برای قرن 21 برنامه تثبیت موقعیت دارد لذا ناچار است ابزارهای قدرت، تاکتیک‌ها و استراتژی‌هایش را همواره متناسب با وضع موجود تغییر دهد و دگرگون کند. وی با بیان اینکه آمریکا امروز بر اساس سند دفاع ملی، سند امنیت ملی و گزارش امنیت ملی کاخ سفید (2015)، خاورمیانه را به عنوان یکی از حوزه‌های اصلی چالش‌های مدیریت جهانی خود می‌بیند، در این فضا رویکرد مسلط، و محور اصلی تفکر امنیتی آمریکا، مبتنی بر بهره‌گیری از الگویی است که بر اساس آن بسیاری از اقدامات در محیط آشوبزده را توسط دیگران انجام می‌دهد. به زعم وی الگوی رفتاری آمریکا در دوران اوباما، کنترل بازیگران منطقه‌ای توسط خود بازیگران است تا در وضعیت درگیری، انرژی‌شان کاهش پیدا کند. امروز مدل و الگوی بازی آمریکا، مدل جنگ کم‌شدت است اما کنش‌های گزینشی هم وجود دارد. بحث آمریکایی‌ها این است که در محیط آشوب وجود داشته و خودش مدیریت آشوب را داشته باشد؛ به این معنا که آشوب را از یک حوزه جغرافیایی به یک حوزه جغرافیایی دیگر منتقل کند.
وی درباره نگاه آمریکا به حوزه هسته‌ای ایران نیز بر این باور است که؛ هر مذاکره و کلامی مبتنی بر قالب‌های راهبردی تعیین‌شده منسجم است. راهبرد آمریکا در ارتباط با بحث هسته‌ای ایران این بود که چه کند تا ایران را کنترل و قدرتش را مضمحل کند، اراده‌اش را برای ایفای نقش منطقه‌ای کاهش دهد و دیگر اینکه زمینه را برای تضادهای داخلی افزایش دهد. از نظر او نگاه آمریکایی‌ها این بود که بازی با ایران را طوری انجام دهند که در چارچوب مدل «سوسیس برشته» باشد؛ یعنی حل موضوعات با کشورها در یک فرآیند طولانی با هدف کاهش قدرت طرف مقابل، تا مرحله به مرحله، کشورها از خطوط قرمزشان عقب‌نشینی کنند.
گفته می شود آمریکا در قبال ایران رویکردهای استراتژیک زیادی بشرح ذیل داشته و تلاش می کند که بصورت انفرادی یا ترکیبی به آنها عمل کند اما بایستی بخاطر داشت که ایران نیز توانایی تولید قدرت و اقتدار را داراست بنابراین چالش های استراتژیک و تاکتیکی در یک وضعیت رقابتی ادامه خواهد یافت. رویکردهای استراتژیکی را از سال 2001 میتوان به ترتیب «هویج و چماق» (2002)- پلیس خوب، پلیس بد (2003)- مکانیسم ماشه (2004)- شوک و بهت (2005)- چیکن استراتژی (2005)- استراتژی قورباغه (2006)- آنفلانزای نیویورکی (2007)- استراتژی دایم پارادایم (2008)- هویج سمی (2008)- آژاکس 2 (2009)- مده آ (2010) نام برد.
رویکردهای استراتژیکی کاندیدهای ریاست جمهوری آمریکا
بایستی با بررسی کاندیداهای حزبی در آمریکا دید که نسبت کاندیداها با رویکردهای استراتژیک و عمده، به چه شکلی است رقابت‌های انتخاباتی آمریکا روز به روز جدی‌تر می‌شود و برای ما مهم این است که پیروزی کدامیک از کاندیداهای موجود چه تأثیری بر «منافع» و «امنیت ملی» جمهوری اسلامی ایران خواهد داشت؟
قطعاً زود است که بتوان برنده انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را پیش‌بینی کرد. در اردوگاه جمهوری خواهان؛ «دونالد ترامپ»(39%)، «تدکروز»(38%) و «جان کیسیک»(19%) و در اردوگاه دموکرات‌ها؛ «هیلاری کلینتون»(49%) و «برنی سندرز»(48%)، طبق آخرین نظرسنجی ها، جدی‌ترین کاندیداها هستند.
شش نکته قابل توجه در رویکردهای انتخاباتی دو حزب بزرگ آمریکا را مد نظر قرار داشت:
1. تقریباً اکثر کاندیداها به شعارهای پوپولیستی متوسل شده و کمتر طرح‌های اساسی بدیعی در مباحث کاندیداها مشاهده می‌شود.
۲. سطح مواضع تخریبی کاندیداها علیه یکدیگر بی‌سابقه است.
3. در اردوگاه جمهوری خواهان ، پدیده‌ای بنام دونالد ترامپ قد علم کرده که مرکزیت نهاد حزب را به چالش کشیده است. نهاد حزب جمهوری خواه و لابی صهیونیست‌ها مخالف ترامپ است . با این وجود او میلیاردری است که بدون نیاز به حمایت مالی حزب و لابی صهیونیست، در شرایط فعلی در افکار عمومی محبوب‌ترین است.
۴. در کمپ دموکرات‌ها پدیده‌ای بنام سندرز چپ‌گرا ظهور کرده که با شعارهای سوسیالیستی، اصول نظام سرمایه‌داری آمریکا را به چالش کشیده و در عین حال بین جوانان و طبقه زیر متوسط محبوبیتی کسب کرده است. ضمن اینکه لابی صهیونیست‌ها هم مخالف سندرز یهودی است.
۵. هیلاری کلینتون مورد حمایت مرکزیت حزب دموکرات است اما او با دوچالش استفاده شخصی از ایمیل وزارت خارجه در دوران تصدیش و شائبه برخی از فسادهای مالی در بنیاد کلینتون مواجه است. در عین حال در صورت انتخاب اولین رییس جمهور زن آمریکا خواهد شد.
۶. در شرایط فعلی حدود ۳۰درصد آمریکایی‌ها با حزب دمکرات، حدود ۳۰درصد با حزب جمهوری خواه اما هنوز ۴۰درصد مستقل از دو حزب فکر می‌کنند و لذا گرایش نهایی این ۴۰ درصد میتواند باعث نتایج غیرقابل پیش‌بینی انتخابات در پیش‌رو گردد.

رویکردهای سیاسی کاندیداها در مورد جمهوری اسلامی ایران:
۱. جیک سولیوان نزدیک‌ترین مشاور کلینتون در سیاست خارجی است. او در جلسات خصوصی گفته که سیاست هیلاری کلینتون نه به نرمی اوباما و نه به سختی بوش بلکه بینابین با مقداری گرایش به سمت اوباما خواهد بود. گری سیمور و رابرت آینهورن مشاورین هسته‌ای کلینتون هستند که هر دو دست‌ اندر کار مذاکرات و موافق برجام هستند.
۲. یکی از اساتید دانشگاه پرینستون که بخوبی سندرز را می‌شناسد می گوید که سندرز کاملا معتقد به مشی اوباما در مورد ایران و ضد نتانیاهو و طرفدار راه‌حل دو دولت فلسطینی و اسراییلی است. مسلمانان آمریکایی تمایل زیادی به سندرز دارند همچنین گفته می شود یهودی های ضد صهیونیست نیز تمایل زیادی به سندرز دارند و در واقع اغلب افراد این دو گروه به کاندیدای حزب دموکرات رأی می دهند.
۳.تد کروز نیز تلاش دارد با حمله به مواضع موشکی ایران خود را فردی مقتدر نشان دهد.
۴. ترامپ فردی قابل پیش‌بینی نیست اما اهل معامله است. علیرغم شعارهای تندش، اگر در کار اقتصادی با ایران و حل بحران‌های موجود منطقه ، جذابیتی ببینید بعید نیست که با ایران هم وارد معامله شود. ۶۶ درصد طرفداران ترامپ معتقدند که اوباما مسلمان است و حتی تبعه آمریکا هم نیست. او یک متعصب مذهبی عجیبی است حتی تندتر از بوش دوم در حدی که خود جمهوریخواهان هم از روی کار آمدن او نگران هستند. با توجه به اینکه مسلمانان در داخل آمریکا 2درصد جمعیت را تشکیل می دهند و غالبا به دموکرات ها رأی می دهند به نظر می رسد ترامپ با حمله به مسلمانان در داخل آمریکا تلاش دارد تا سهم زیادی از رأی خاموش 40درصد را به خود اختصاص دهد وگرنه در سیاست خارجی رویکرد ترامپ متضاد با رویکرد داخلی وی در قبال مسلمانان است.
۵. در جریان دعوای داخلی آمریکا بر سر برجام، اکثر قریب به اتفاق سناتورهای دموکرات از باراک اوباما در برجام حمایت کردند و ناچاراً موقعیت خود را برای پیروزی در انتخابات آینده تضعیف کردند چون حمایت مالی صهیونیست‌ها را در انتخابات بعدی از دست دادند. اکنون به قصد جلب حمایت مالی- سیاسی لابی صهیونیست ، در اعمال برخی تحریم‌های جدید علیه ایران تحت عناوین تروریسم و حقوق بشر پیشقدم شده اند. لذا در این چند ماه در پیش رو ایران می تواند با چالش لوایح تحریم‌های جدید کنگره مواجه گردد.
با استفاده از تقسیم بندی دکتر فواد ایزدی عضو هیأت علمی دانشگاه تهران میتوان به چهار نوع رویکرد آمریکایی ها در مورد جمهوری اسلامی ایران اشاره کرده و کاندیداهای هر دو حزب را درون این تقسیم بندی ها بشرح ذیل قرار داد؛

با توجه به رویکردهای استراتژیک آمریکا در قبال ایران و سایر کشورهای جهان، بعید به نظر می رسد افرادی چون برنی سندرز و دونالد ترامپ بتوانند به کرسی ریاست جمهوری تکیه کنند حتی در صورت دست یابی به این کرسی، رویکرهای استراتژیک بعنوان ضرورت های قطعی و حتمی در برابر این اشخاص قرار خواهد گرفت.
اقدامات بازدارنده ی ایران تا انتخابات آمریکا
جمهوری اسلامی ایران می تواند از طریق اقداماتی بشرح ذیل مانع فشارهای داخلی در آستانه ی انتخابات آمریکا بر روی عملکرد داخلی و خارجی ایران شود؛
1. دقت و حساساسیت در مورد تعهدات مربوط به برجام
2. تلاش برای جلوگیری از اجماع داخلی در آمریکا بر علیه ایران
3. پرهیز از درگیری با نیروهای آمریکا در منطقه
4. نمایش پایداری اصولی و حق مدارانه ی محور مقاومت در منطقه و جهان
5. استفاده حداکثری از فرصت رزومه سازانه ی اوباما در عرصه سیاست خارجی خصوصا در مورد، عراق، یمن، سوریه و تحمیل خواسته های برحق مردم منطقه به آمریکا
6. برجسته کردن نقش ایران در مقابله با تروریسم و ایجاد امنیت در منطقه.
پرسشی که در ارتباط با پیامدهای انتخابات بر رویکرد آمریکا نسبت به ایران مطرح است از دو بعد قابل پاسخگویی می‌باشد:
اول اینکه ایران در دوران پس از انقلاب اسلامی تجربه کاری با هر دو حزب را که به تناوب در آمریکا بر سر کار بوده‌اند، دارد و قاعدتاً رویکرد کلان آنها نسبت به ایران تفاوت ماهوی با یکدیگر ندارد. اگر چه با تضعیف نومحافظه‌کاران تهدیدات مستقیم علیه ایران کاهش یافته است، اما با پیروزی دموکرات‌ها نباید انتظار داشت تحولی در رویکرد آمریکا نسبت به اختلافاتی فیمابین به ویژه پرونده هسته‌ای ایران به وجود آید.
دوم اینکه آمریکا ناچار است برای برون رفت از چالش‌هایی که در عراق با آنها مواجه شده تغییری در سیاست‌های خود در عراق صورت دهد و به همین دلیل پذیرش طرح بیکر محتمل می‌باشد. یکی از گزینه‌های طرح بیکر کمک گرفتن از همسایگان عراق به ویژه ایران و سوریه برای حل و فصل بحران در عراق می‌باشد. این در حالی است که ایران در زمینه تشکیل دولت در افغانستان که منجر به تشکیل دولت کرزای گردید با آمریکا به همکاری پرداخت، اما این کشور به سیاست‌های نظامی‌گری خود برای اعمال فشار بر دولت‌ها را ادامه داد و موضوع محور شرارت را مطرح کرد. به نظر می‌رسد ایران می‌تواند با بهره‌گیری از تجربه افغانستان و تأکید بر شرایط زیر از همکاری در عراق استقبال کند:
1. حل و فصل بحران عراق منطبق با خواست اکثریت مردم و با ملحوظ نمودن حقوق اقلیت
2. تغییر در رویکرد یکجانبه‌گرایانه آمریکا نسبت به تحولات منطقه و سهم قائل شدن برای سازمان ملل و سایر قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای ذی‌نفوذ
3. تعدیل سیاست‌های خصمانه آمریکا نسبت به ایران به ویژه‌ در زمینه برنامه هسته‌ای ایران
وقتی به شاکله ی همه تهدیدات نگاه کنیم درک خواهیم کرد که آمریکا منطق قدرت را به رسمیت می‌شناسد و قدرت منطق ندارد در حالی که انقلاب اسلامی از قدرت منطق برای تاثیر‌ استفاده می کند و منطق قدرتمند جمهوری اسلامی ایران حق طلبی، حق گرایی و حق مداری می باشد. این موضع ایران اسلامی جایگاه تثبیت شده ای را برای این کشور رقم زده است و ملت های منطقه دقیقا در این راستا در روی خط مقاومت قرار گرفته اند. انسان ها و حقوق آنها می تواند عنصر مهمی برای قدرت بازدارندگی باشد لذا انعطاف پذیری، پویایی و حق مدارانه بودن رویکردهای استراتژیکی ایران می تواند عامل مهمی در برابر سیاست های تهاجمی آمریکا و غرب باشد همانطوریکه اسرائیلی ها در خصوص انتخابات آمریکا عملگرایانه برخورد می کنند و تفاوتی برای شان ندارد که چه کسی برنده است و مهم کارکردهایی است که در راستای منافع خودشان از آمریکا طلب می کنند ایرانیان نیز بایستی برخوردهای عملگرایانه داشته و ضمن آنکه در مقابل خواسته های بر حق خود ایستادگی می کنند سیاست های لازم را برای وادارکردن آمریکایی ها برای پذیرش حقوق شان بکارگیرند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.