سیستم آموزشی ما، یک سیستم رفتارگرایی مطلق است

0 ۸۴۳
گفتوگوی اختصاصی کارایی، با دکتر عظیم زاده از موسسین مدرسه طرح نو تبریز

کارایی :شما اصولاً چقدر از آموزش و پرورش ما را در راستا و مسیر عدالت آموزشی می بینید؟
عظیم زاده : ببینید ما وقتی می خواهیم سر این موضوع به نتیجه برسیم. ابتدا باید ببینیم که مفهوم عدالت از نظر ما چیست؟ اگر روی این صحبت کنیم، می توانیم به سرفصل های عملی و اجرایی برسیم. اگر عدالت را فرض بر این بگذاریم که ما باید، طبق قانون اساسی امکانات را در اختیار همه برای آموزش بگذاریم این یک باب است و یک باب سخت افزاری است. یکی هم این است که بگوییم ما الان در دنیایی زندگی میک نیم که یک مشخصات خیلی جدیدی دارد؛ یعنی بحث این است که ما داریم مدرن می شویم و مدرنتیه می طلبد که از مدل های جدید در آموزش استفاده کنیم. در این دو مبحثی که عرض کردم، باید جایگاه هایمان را مشخص کنیم اگر مساله سخت افزاری است. ما همچنان عدالت را یا رعایت نکردیم و یا نتوانسته ایم رعایت کنیم. باید ببینیم سرانه آموزشی ما در بودجه چقدر است؟ الان ٩٨درصد از بودجه آموزش پرورش صرف حقوق و تجهیزات و این قبیل مسائل می شود و تنها ٢درصد برای مباحث مربوط به تحقیق و توسعه اختصاص می یابد. چون بودجه آموزش و پرورش ما خیلی محدود است، ما حتی در حوزه سخت افزاری هم نتوانسته ایم متناسب حرکت کنیم. ما سه میلیون دانش آموز داریم و پنج میلیون نیروی اداری که شامل معلم، خدمه، کارمندان وزارت خانه میشود. پنج میلیون برای آموزش سه میلیون نفر. تک تک این سه میلیون هم وقتی از مدرسه برای تعطیلات تابستانی می روند، کیف می کنند و کتاب هایشان را به هوا می اندازند و وقتی در مهرماه مدارس شروع می شود قریب به اتفاقشان ناراحت می شوند. پس یک جای این سیستم اشکال دارد ما علاوه بر سخت افزار نحوه تفکرمان در رابطه با آموزش و توزیع این تفکر هم اشکال دارد.

کارایی : اساساً آموزش و پرورش ما چه سیستمی دارد ؟ می توان گفت از کشور خاصی الگو برداری شده است؟
عظیم زاده : همانند تمامی علوم دیگر که یک تاریخ، یک طبقه بندی و یک مسیر رشد دارند، در مورد تعلیم و تربیت هم همین را داریم. وقتی آموزش پرورش را به صورت علمی در دنیا توضیح می دهند، اشاره دارند که با کارهای پاولف شروع شده است وی عقیده داشت که میتوان انسان ها را بر اساس شرطی شدن آموزش داد. این ها همان پیروان مکتب رفتارگرایی هستند. بعد از جنگ جهانی دوم کارهای پیاژه و همکارانش در این زمینه ورود یافت و به شناخت گرایی منجر شد و بعد با افزایش اطلاعات آدمی و شناخت آدمی از خودش، فلسفه های دیگری مثل انسانگرایی نیز پدید آمد و وارد این سیستم آموزشی شد.

سیستم آموزشی خود ما سیستم مکتبی بوده است. بدین ترتیب که دور یک نفر می نشتند و سوال می کردند. آن زمانی که ما از روس ها در جنگ شکست خوردیم، بزرگان مملکت فکر کردند که ما با این همه امکانات چرا شکست خوردیم. قرار شد که یک عده را بفرستند خارج، که اینها آنجا درس بخوانند. منظور درس ارتش، درس نظام و درس مهندسی. این افراد رفتند و برگشتند و تعدادشان هم بیشتر از سیزده چهارده نفر نبود. این ها که رفتند و با دنیای جدید تماس پیدا کردند، برگشتند تعداد کمی از آنها وارد آن حوزه هایی شدند که درسشان را خوانده بودند، بقیه رفتند سراغ ترجمه کتاب و چاپ روزنامه. بعد آمریکایی ها آمدند و سیستم اداری ما را درست کردند و سازمان دادند و ما صاحب بلدیه و مالیه شدیم. بعد نیاز به کارمند به وجود آمد پس دارالفنون را درست کردیم تا کارمندهای مورد نیاز را پرورش دهیم. بعد به خاطر اینکه دارالفنون یک مدرسه عالی بوده شروع کردیم و نظام آموزشی مان را بر این اساس چینش دادیم. بدین ترتیب نظام آموزشی ما به یک نظام کارمند پرور تبدیل شد. این کارمند پروری دقیقاً مقارن با ظهور مدل رفتارگرایی بوده است. یعنی چیزی که می گویند کاملاً درست است که کارمند خوب کارمندی است که هیچ سوالی نکند و هرچه رئیس گفت همان را تکرار نماید. نکته اینجاست که این نظام به سیستم آموزشی ما نیز منتقل شده است. شما می بینید ما مدارس جدید را می سازیم، ولی همچنان سکو دارند یعنی معلم باید برود بالا و توضیح دهد، کتاب ها را یک مرجع واحد برای ما می فرستد و فرقی نمی کند که ما در کدام جغرافیا هستیم. وقتی حرف «د» را یاد می دهیم می نویسیم دریا ولی در کرمان بچه اصلاً دریا ندیده است و یا دانش آموز شمالی صحرا را ندیده است. ولی آموزش و پرورش ما کاملاً متمرکز است ما جز معدود کشورهایی هستیم که سیستم رفتارگرایی را به هیچ روی رها نکرده ایم. تمامی گام های ما هم در راستای اصول این رویکرد است. و حتی تغییراتی که اعمال می نماییم نیز در همین راستاست به همین دلیل است که نظام آموزشی ما با فضایی که در آن زندگی می کنیم به هیچ وجه هماهنگ نیست.
کارایی : کدام کشورها هستند که همانند ما از این سیستم پیروی می کنند؟
عظیم زاده : اجازه بدهید در این مورد به دلیل اینکه همه کشورها را نمی دانم، فقط به یکی دو مثال کفایت کنم. ما اولیایی داریم که بچه هاشان را به اربیل عراق می برند برای مدرسه ابتدایی. چرا؟ به خاطر اینکه آنجا مدارس مدرن دارند. سیستم آموزشی ما با پاکستان متفاوت است. اینها همسایه های ما هستند که البته تکلیفشان از منظر جغرافیا، اقتصاد و فرهنگ روشن است. یعنی حتی در عراق مبانی آموزشی مدرن شده است و حتی در پاکستان سالهاست این کار را انجام می دهند. و ممالک پیشرفته که دیگر جای خود را دارند. مدارس مونته سوری که منبعث از آرا و افکار مونته سوری است، نزدیک نود سال قدمت دارند و حتی برخی کشورهای آفریقایی هم از سیستم آموزشی مونته سوری استفاده می کنند. ولی حتی در دانشگاه های ما هم جزوه ارائه می شود و از آن سوال می پرسند و شما باید جواب بدهید.
کارایی : پس به نظر شما تمامی این تغییرات اعم از تغییر محتوای کتاب ها و یا تغییرات مقاطع همه در چارجوب مشخصی است که از قبل در این سیستم وجود دارد؟
عظیم زاده : بله کتاب، کتابخانه و ساختمان مدرسه همه برای آموزش حکم سخت افزار را دارند. ما باید فکر کنیم که فلسفه مان برای آموزش چیست؟
کارایی : دقیقاً سوال بعدی ما هم همین بود.
عظیم زاده : و بعد از آن، این سوال پیش می آید که نگاهمان نسبت به انسان چیست؟ همه اینها برای ما تعیین تکلیف می کند که مدل انتخاب کنیم و بر اساس آن مدل، به دنبال سخت افزارها برویم شما با تعویض مقطع مشکلی را حل نمی کنید چون مدل های تفکر ما عوض نشده است.
کارایی : فلسفه آموزش پرورش رایج در کشور ما چیست؟
عظیم زاده : رفتارگرایی. ما یک مشکلی که داریم که البته در تمامی حوزه هاست. آن هم این است که سعی می کنیم بر حسب شرایط مسائل را خلط کنیم. چون عمیق نمی خوانیم، درک نمی کنیم و باور نمی ‎کنیم. مثلاً من پزشک هستم در یک مدرسه کار می کنم سه تا هم کتاب خواندم بعد به یک کشور توسعه یافته و پیشرفته سفر می کنم و مدارس آنجاراهم می بینم بعد که برمی گردم؛ میگویم من پول دارم، سه تا کتاب خواندم پس یک مدرسه مثل آنجا می سازم. آنجا بچه ها استخر می روند نهار می خورند من هم همین کار را انجام می دهم، سخت افزارها را شبیه می کنم اما تفکر من به اندازه کافی جامع و سیستماتیک نیست، اکثر افراد بر روی روش های تدریس و مدیریت سیستم کار کرده اند ولی فلسفه نداشتند و چون فلسفه نداشتند همگی لاجرم رفتارگرا شده اند. سیستم ما یک سیستم رفتارگرایی مطلق است؛ جاهایی سعی کردیم از آن بیرون بیاییم ولی معمولاً موفق نشده ایم.

فنلاندی ها دارای یکی از سیستم های پیشرو در دنیا هستند. جوری که شما اگر به یونسکو بروید و سیستم آموزشی پیشرفته بخواهید شما را به فنلاند معرفی می کنند. کمی بعد از ٢٠ سال که این کشور، بر روی مباحث آموزشی تمرکز کرد، نوکیا در دنیا صاحب نام شد و به یک برند مشهور بدل شد. همه چیز از آموزش سرچشمه می گیرد. ما باید تعیین تکلیف کنیم که به دنبال چه چیزی هستیم.

کارایی : آز آنجایی که یکی از ارکان مهم توسعه آموزش است. آیا فکر می کنید سیستم آموزش پرورش ما توسعه محور است و یا در این راستا حرکت می کند؟
عظیم زاده : ببینید فنلاندی ها دارای یکی از سیستم های پیشرو در دنیا هستند. جوری که شما اگر به یونسکو بروید و سیستم آموزشی پیشرفته بخواهید شما را به فنلاند معرفی می کنند. کمی بعد از ٢٠ سال که این کشور، بر روی مباحث آموزشی تمرکز کرد، نوکیا در دنیا صاحب نام شد و به یک برند مشهور بدل شد. همه چیز از آموزش سرچشمه می گیرد. ما باید تعیین تکلیف کنیم که به دنبال چه چیزی هستیم. یاکوب برونوفسکی در کتاب «سرچشمه های دانش و تخیل»، می گوید جامعه پیشرفته جامعه ای نیست که در آن موبایل و تجهیزات پیشرفته موجود باشد، جامعه مدرن جامعه ای است که مردم به علت و معلول بودن باور دارند و فکر می کنند که هر چیزی یک علتی دارد. ما باید بدانیم که جایگاهمان کجاست و هر چیزی علتی دارد. باید به یک توافق عمومی در خصوص نحوه نگرش به امور و علت ها برسیم. اگر به توافق عمومی برسیم، بعد میتوانیم کارهای اجرایی مربوطه را آغاز کنیم. ما میگوییم توسعه. منظور ما از توسعه چیست؟ من صاحب نظر توسعه نیستم، اما میتوانم این سوال را به عنوان شهروند عادی بپرسم. بعد کسانی که متولی برنامه ریزی در مملکت هستند، باید به سوال من پاسخ دهند، اینکه مفهوم توسعه از منظر آنان چیست؟ بنده هم با هوش متوسط متوجه خواهم شد که آیا این مسیر، به آنجا میرسد یا نمی رسد. مدل توسعه ما چیست؟ باید به این سوال جواب بدهیم . وقتی مدل توسعه ما روشن شود، آنجاست که جایگاه صنعت و کشاورزی و آموزش و مخابرات و همه این ها روشن می شود.

کارایی : آیا فکر می کنید در این سیستم رایج جایی برای خلاقیت برای فکر کردن وجود دارد؟
عظیم زاده : در بحث های جدی ما باید معنای کلمات جدی را بدانیم وقتی این کلمات را بدانیم خود به خود پاسخ خیلی از مسائل از همین جا روشن می شود. ما می گوییم که فلسفه آموزش پرورش ما چیست؟ در سیستم رفتارگرایی ما چیزی به اسم خلاقیت نداریم چون سیستم یادگیری از مبحث شرطی شدن پاولف منبعث میشود. و مغز در آن جایگاه ندارد و فکر هم همینطور. شما میلیون ها نفر را پشت یک امتحانی می برید و می نشانید که اساسش بر حافظه است. این فرهنگ جا افتاده است که مسیر زندگی مردم از این کانال رد خواهد شد میلیاردها میلیارد هزینه میشود و کتاب های آموزشی، میلیاردها میلیارد گردش مالی دارد. در چنین سیستمی خلاقیت معنی ندارد شما حجم عظیمی از اطلاعات را باید در ذهن خود انباشته کنید. انرژی خود را روی آن بگذارید. موفقیت در این سیستم با شرطی سازی است نه با خلاقیت. هرکسی در این سیستم عنوان کند که دارم انسان خلاق پرورش می دهم یک دروغ بزرگ گفته است. ما سالیان سال است داریم نخبه پروری میکنیم، ولی وضعیتمان تفاوتی نمی کند. چون نخبه ها می روند ما یکی از پیشروترین کشورها در مهاجرت مغزها هستیم. نتیجه تحقیقی در اسکاتلند مبین این است که وقتی در یک نسل مهاجرت زیاد می شود، ضریب هوشی افت پیدا می کند و فرایند انتقال ژن رخ میدهد.

کارایی : جایگاه معلم در نظام آموزشی ما کجاست؟ آیا می توان انتظار بیشتری از معلمان داشت با توجه به چارچوب هایی که در آن قرار دارند ؟
عظیم زاده : اجازه بدهید یک مثالی را مطرح کنم. یک امتحاناتی در دنیا برگذار می شود به نام امتحانات تیمز و پرلز در رشته ادبیات و ریاضیات. و چهار مملکت این را برگزار می کنند و از همه دنیا سوال می خواهند و کشورهایی که شرکت می کنند پول پرداخت می کنند. این امتحان ها هر چهار سال یکبار برگزار میشود و سطح دانش را اندازه می گیرند نه سطح محفوظات را. چون سوال هایشان بر اساس مدل های خاصی طراحی می شود و یک فرایند چهارساله می طلبد و هر سوال چیزی حدود ١٢٠ هزار دلار نیز هزینه دربر دارد . در کل کار پیچیده ای است. معمولاً حدود پنجاه کشور شرکت می کنند و در این مدت ما معمولاً جزو سه چهار رتبه آخر هستیم، و معمولاً هم ما به نقطه میانگین نمی رسیم. یک سالی نتایج نشان می داد که در یک مدرسه در دماوند تهران، بچه ها عددهای بالا کسب کرده اند و از میانگین رد شدند. بررسی این موضوع نشان داد که مدرسه مذکور همانند خانه اداره می شود و فضا، فضای صمیمی است و معلم و دانش آموزان بسیار باهم مهربان هستند. و این تنها تفاوت این مدرسه با مدارس دیگر است. شما از جایگاه معلم می پرسید و من باید این سوال را مطرح کنم که اساساً سیستم انتخاب معلم ما چیست؟ کسی که شما به آن معلم می گویید، معلم است و یا نیست؟ این یک سوال بنیادی است. در فنلاند هرکسی از فوق لیسانس فارغ التحصیل می شود انتخاب اولش معلمی است. این در کتاب درس های فنلاندی نیز آمده است. درست است که معلمی از لحاظ حقوق در رتبه چهارم یا پنجم است، ولی اولویت اول هر جوان فنلاندی در دوره فوق لیسانس به بالا معلمی است. یعنی دست آموزش و پروش برای انتخاب نیرو بسیار باز است. معلمی چندمین انتخاب یک جوان فارغ التحصیل در ایران است؟ معیارهای سنجش ما چیست؟ کسی که در فنلاند می خواهد معلم شود، یک دوره یک ساله را می گذراند. فرقی نمی کند چه رشته ای خوانده باشد در عوض ما چه می کنیم؟ چه کلاس هایی برای معلم مان می گذاریم ؟ چقدر با فلسفه آموزش و پرورش آشنایش می کنیم ؟ چه انتظاری از معلمی که اطلاعات ندارد، داریم ؟ چرا انتظارمان از اینها بالاست ؟ معلمی مثل هر شغل دیگر یک علاقه است و فرد باید به معلمی علاقه داشته باشد. اگر علاقه داشته باشد، مثل معلم دماوند میشود و بچه ها رشد می کنند. جایگاه معلم آنجاست. اگر بخواهد خیلی اتفاق ها می افتد و اگر نخواهد هیچ اتفاقی نمی افتد منتها محدودیت هایی وجود دارد. وقتی کتابی داری و باید صرفاً آن را تدریس کنی، به هرحال چیزی که خودت می خواهی نیست. اگر معلم علاقمند باشد فضا برای خیلی کارها هست.

کارایی : در رابطه با مدارس غیرانتفاعی نقدی وجود دارد که اساساً این مدارس باعث به وجود آمدن یک اختلاف طبقاتی در آموزش می شوند. از طرفی گروهی معتقد هستند که این مدارس و خصوصی سازی در راستای عدالت آموزشی است. نظر خود را عنوان بفرمایید
عظیم زاده : شما وقتی در سیستم رفتارگرایی کار می کنید و کارمند پرورش می دهید و جلوی خلاقیت و آزادی و فکرش را می گیرید فرقی نمی کند که این فضا طلایی باشد یا آهنی. تفاوت این ها در میز و صندلی است که می نشینند و شاید فضایی که از آن استفاده می کنند. این در عدالت سخت افزاری، مساله است ولی ما باید ببینیم آموزش و پرورش برای چیست ؟ هدفش چیست ؟ من عقیده خودم را عرض می کنم و شما می توانید موافق یا مخالف باشد. من می گویم ما آدم هایی را نیاز داریم که خلاقانه و شاد در یک جامعه زندگی کنند اول برای خودشان؛ دوم برای خانواده شان و سوم برای اجتماعشان. اگر آدم ها برای این مسیر پرورش پیدا کنند جامعه ما رشد پیدا می کند برای رسیدن به اینجا بشر این راه ها را طی کرده است. ما که نمی توانیم چرخ را دوباره اختراع کنیم ما می گوییم در سیستمی که خلاقیت جا ندارد و مجبور به حفظ کردن مطلب هستیم؛ حالا این روش چه به صورت سنتی باشد و یا با تجهیزات هیچ فرقی نمی کند. کسی که از این سیستم فارغ التحصیل ‎می شود چه تیپ آدمی است؟ در دانشکده علوم پزشکی تبریز تحقیق شده است، ۶٠ درصد بچه های مدارس تیزهوشان از ترم دوم افت تحصیل دارند و افسرده می شوند. آدمی که زیر این حجم از داده است و باید این کارها را انجام بدهد و مجبور است حفظ کند تا پیشرفت کند؛ هیچ فرقی نمی کند که در کدام مدرسه است. در انگلستان، در امریکا، در ترکیه، هم مدارس غیرانتفاعی وجود دارد. اما مدارس خصوصی و مدارس عادی تفاوتی در مدل آموزشی ندارند، تفاوت در امکانات دارند.

کارایی : ارزیابی تان در رابطه با آموزش پرورش ما چیست؟
عظیم زاده : ما در انتخاب نیروی آموزشی اشکال داریم و نگرش ما به نظام آموزشی نگرش درستی نیست. شعار می دهیم معلمی شغل انبیاست، ولی خب یک سری چیزها را در مورد این شغل رعایت نمی کنیم و در نتیجه کسی که کاری پیدا نکرده، معلم می شود. من فکر می کنم بایستی پشت کسانی که علاقه به این کار دارند، بایستیم و به آنها فرصت بدهیم که بتوانند ذهنیت های خوبشان را عملی کنند. حداقل این کار را می توانیم انجام بدهیم یعنی به معلمی که علاقه دارد، فضا بدهیم. ما نمی توانیم همه معلم هارا عوض کنیم، ولی می توانیم به کسانی که علاقمندند اهمیت دهیم.منطقی ترین راه در شرایط فعلی سازگارتر کردن شرایط برای این گروه از معلمان است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.