تحصیل زنان ، روزنی به سمت خانه نشینی یا پنجره ای رو به مشارکت اجتماعی ؟

0 ۵۸۸

مهدیه محمدپور – دانش آموخته مدیریت

سواد در عام، خواندن و نوشتن معنا می شود و امروزه در قالب علم زبان و علم رایانه تعریف می شود. مطابق آمار قطعا بالای 80 درصد مردم ایران باسواد هستند، البته از جنس خواندن و نوشتن. شاید سواد دوم هم به نحوی قابل سنجش باشد؛ اما اینکه چند درصد فارغ التحصیلان دانشگاهی باسواد هستند سوال دشواری است که در حال حاضر پاسخ شفاف به آن ممکن نیست. اینکه آیا یک دانش آموخته رشته مکانیک تسلط کافی در این رشته دارد و می توان او را کارشناس خطاب کرد یا خیر، کار دشواری است و از هدف و امکان این مطلب خارج است.
مطابق آمار، به طور کلی نرخ مشارکت اقتصادی مردان در کشور حدود 65 درصد است و زنان نیز حدود 17 درصد در مشارکت اقتصادی سهیم هستند. نسبت اشتغال نیز در مردان نزدیک 58 درصد و در زنان 13 درصد اعلام شده است. این آمار به شکل دیگری نیز در قالب بیکاری جوانان نمایان است؛ به طوری که 21 مردان جوان و 45 درصد زنان جوان در ایران بیکار هستند.
گفته می شود بی سوادی تاثیر منفی در اقتصاد دارد و کشورهایی که نرخ بی سوادی پایینی دارند، جوامع توسعه یافته تری هستند. اگر نرخ سواد بالای 80 درصد را در ایران لحاظ کنیم با روند توسعه همخوانی نخواهد داشت، بنابراین سواد خواندن و نوشتن در این رابطه اقتصادی مطرح نیست. مطمئنا تاثیرگذار خواهد بود اما حرف اصلی سواد دیگری است. دانش است؛ مهارت است؛ تخصص است؛ که باعث توسعه یافتگی جامعه می شود.
به طور کلی افزایش دانش آموختگان دانشگاهی در کشور و همچنین نرخ اشتغال پایین این دانش آموختگان به عنوان معضل بزرگی در کشور تبدیل شده است، اما فارغ از وضعیت نامناسب مردان در این موضوع، در ادامه این مقاله بیشتر به وضعیت تحصیل و اشتغال زنان پرداخته می شود.
مطابق آمارهای سازمان های جهانی از جمله بانک جهانی و مجمع جهانی اقتصاد، زنان آموزش دیده از بهره وری بیشتری در زمینه تولید برخوردارند. از طرفی بیش از 46 درصد ورودی های دانشگاه در ایران را نیز زنان تشکیل می دهند. اما آیا اساسا افزایش تحصیلات آکادمیک زنان در ایران به مشارکت در تولید می انجامد؟ بالطبع افزایش بهره وری موضوع ثانویه ای است و موضوع اول «افزایش مشارکت در تولید» است.
به نظر می رسد دستاوردهای تحصیلی زنان، برتری و تفاوت معناداری در شیوه زندگی و افزایش سطح رفاه و استقلال مالی زنان در پی نمی آورد. قطعا افزایش سطح سواد زنان باعث افزایش مشارکت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آنان می شود و مصداق توانمندسازی سرمایه انسانی یک جامعه است. اما باید دید تا چه میزان این دستاوردها حاصل شده است و تاثیر واقعی و عملی آن چقدر بوده است. اینکه همچنان به راه خود بدون توجه به آنچه هزینه شده و محصول آن چه بوده است و قرار است به کجا برسیم بسیار بااهمیت است. می بایست با تکیه بر ترفندهایی مانع بروز آثار نامطلوب افزایش سطح سواد بانوان در کشور اعم از افزایش سن ازدواج، کوچک تر شدن خانواده ها و زیادتر شدن بیکارانِ تحصیلکرده شد.
هم اکنون بیش از نیمی از شرکت کنندگان و پذیرفته شدگان آزمون های ورودی دانشگاه ها در ایران را زنان تشکیل می دهند. اما بایستی دید هدف از ورود به دانشگاه چیست و زنان چه انتظاراتی از دانش آموختگی دارند؟
به نظر می رسد زنان تحصیلکرده دانشگاهی که با بهترین رتبه ها به دانشگاه ورود پیدا می کنند و با کسب امتیازات بالا در شاخص های دانشگاهی دانش آموخته می گردند، به خوبی و به طور شایسته ای در چرخه تولید به کار گرفته نمی شوند. «برابری» و «شایسته سالاری» در رابطه با نظام آموزش عالی نیز مورد طلب قرار می گیرد. اینکه برای حل مشکل بیکاری مردان از ورود بانوان در برخی رشته های دانشگاهی جلوگیری شود قطعا راه حل خوبی نخواهد بود. چرا که اگر بازار رقابتی می خواهیم، اگر معتقدیم که رشد و توسعه در رقابت نهفته است تا بهینه ترین رخ دهد، بنابراین به جای ایجاد این محدودیت ها در پذیرش بایستی به دنبال راه چاره اصلی باشیم. تعداد پذیرش را بر اساس نیاز جامعه تعیین کنیم، اما لزومی ندارد محدودیت جنسیتی اعمال شود.
به جای اعمال محدودیت جنسیتی، نحوه انتخاب رشته دوره متوسطه دختران و روش و هدف ورود به رشته های خاص دانشگاهی از سوی ایشان، موضوعی است که نیازمند بذل توجه بیشتر از جانب کارشناسان است. سیستم ارائه مشاوره تحصیلی و انتخاب رشته در آموزش و پرورش و سیستم آزمون و پذیرش و انتخاب رشته دانشگاهی دو نظامی هستند که به رغم اهمیت وافر، از ایفای نقش در تحصیل هدفمندانه افراد به ویژه زنان غافل مانده اند.
مساله صرفا اشتغال یا عدم اشتغال زنان تحصیلکرده نیست. بلکه مساله تحصیل پرهزینه ایشان در رشته های دانشگاهی است که دقیقا روز آزمون پایان ترم آخرین واحد درسی آن رشته و کسب آخرین نمره و فراغت از تحصیل، ربط دانشجو نیز به آن رشته تحصیلی تمام می شود ودیگر نه در زمینه تحصیلی مشغول به کار می شود و نه تجربیات علمی دوره دانشجویی وی در زندگی شخصی وی یا اداره امور خانواده به کار خواهد آمد. این مساله به ویژه در رشته های دانشگاهی علوم پایه و فنی مهندسی نمود پیدا می کند.
حال با توجه به بحران نظام آموزشی در کشور، انتظار می رود حداقل موضوع پرکردن صندلی های خالی موجود به صورت هدفمندانه ساماندهی شوند. به خصوص برای رشته های تحصیلی علوم پایه و فنی مهندسی، پذیرش می بایست با توجه به نیاز کشور صورت پذیرد و بیشتر به آموزش مهارت خوداشتغالی و اقدامات کارآفرینانه پرداخت تا به تولید منجر شود.
طبق گزارش مرکز آمار ایران، بیش از 46 درصد از دانشجویان دوره های مختلف تحصیلی موسسات آموزش عالی را در سال تحصیلی 95-94 زنان تشکیل می دهند. با توجه به اینکه هزینه مستقیم دولت برای تحصیل هر دانشجوی کارشناسی دوره روزانه حدود 6 میلیون تومان است و با احتساب تعداد دانشجویانی که در کلیه دوره ها اعم از روزانه، شبانه، غیرانتفاعی و پیام نور مشغول به تحصیل هستند، می توان به برآوردی تقریبی از هزینه مستقیم و غیرمستقیم دوره های تحصیلی دانشگاهی دست یافت. البته در احتساب هزینه های غیرمستقیم می بایست هزینه فرصت که مشتمل بر هزینه مصروف شدن بهترین سال های عمر دانش آموختگان کشور است، را نیز مورد محاسبه قرار داد. به هر روی لازم است نگاهی دقیق تر به این چرخه ورود و خروج سرمایه های انسانی و مادی انداخت و دید هم اکنون در کجای این چرخه قرار داریم.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.