مشارکت شهری ، مشروعیت شهری

0 ۵۰۳

حبیب الله آقامحمدی – مدرس دانشگاه

«شهرها همه چیز را عمیقا دگرگون می کنند. آن ها بر تنش آدمی می افزایند، جریان‎های عادی مبادله را تشدید می کنند و زندگی انسانی را بی‎وقفه و بی پایان در هم می‎ریزند» در قرن بیست و یکم «عمده ترین شاخص زندگی اجتماعی بشر ، یعنی شهرنشینی» دستخوش تحولی عظیم و سریع گردیده است. امروزه بیش از نیمی از جمعیت کره زمین در شهرها زندگی می کنند و رشد جمعیت شهرنشینی به ویژه در کشورهای در حال توسعه غیرقابل اجتناب می نماید. شهرها «مرکز قدرت سیاسی ، عظمت صنعتی ، آموزش و نوآوری های علمی ، هنری و فرهنگی به شمار می روند. آن ها بزرگترین بازارهای مصرف، مراکز اصلی مبادلات علمی و تخصصی ، منبع اصلی تولید و مبادله اخبار و اطلاعات، تامین کننده اصلی خدمات و تسهیلات اوقات فراغت » می باشد. در مورد ویژگی ها و شاخص های شهرهای مدرن نظرات گوناگونی ارائه شده است. از یک نگاه شهر را می توان مجموعه ای از فرم و محتوا دانست. شهر با غیرشهر (روستا، قبیله و …) هم از نظر شکل و ظاهر فرق دارد و هم از نظر محتوا.
فرم و شکل شهر را وجه تکنولوژیکی و بوروکراتیک آن تشکیل می‎دهد. این وجه از شهر، جلوه آن چیزی است که در مکتب فرانکفورت از آن به خرد ابزاری (Instrumental rationality) تعبیر می شود. ساختمان ها، جاده ها، برج ها، اتوبان ها، کارخانه ها، اداره ها… جلوه خرد ابزاری است که فرم و شکل شهر را تشکیل می‎دهند. از دیگر سو، در شهر یک نوع « روحیه شهری » یا « فرهنگ شهرنشینی » هست که با « خصوصیات اجتماعیات غیرمشابه » فرق دارد. به عبارت دیگر سبک زندگی در شهر ویژگی هایی به شهر بخشیده است که «خاص اجتماع مورد نظر یعنی شهر» می باشد. مثلا « استقلال افراد در شهرها » افزایش می یابد، و «پذیرش افکار جدید، مُد پرستی ، نوآوری و تسامح » فزونی می‎گیرد. جنبه فرهنگی شهر باعث شده است که نقش ساکنان شهر از رعیت یا تبعه به شهروند (Citizen) بدل شود. از نظر آنتونی گیدنز ، شهروند نه موقعیتی اثرپذیر بلکه حالتی اثرگذار است و با سلطه سازگاری ندارد. از نظر هانری لوفوبر، شهروند واژه ای است که به تمام ساکنان یک شهر اطلاق می شود و دو حق را برای آن ها در نظر می آورد : حق تملک فضا و حق مشارکت شهری. حق مشارکت شهری این فرصت را فراهم می آورد تا در تصمیماتی که منجر به تولید فضای شهری می شوند دخیل شوند.
مشارکت شهری را می توان بنیادی ترین عنصر شهرنشینی دانست. در یک اجتماع شهری ، اگر مشارکت بتواند به طور کامل نهادینه شود، می توان ادعا کرد که ارزش هایی همچون آزادی های مدنی ، فردگرایی ، برابری و تساهل پیشتر نهادینه شده اند. چون مشارکت حقیقی نمی تواند بدون آن ارزش ها تحقق یابد. شرط تحقق کامل مشارکت، التزام پیشینی به آن ارزش هاست.
مشارکت، درگیری ذهنی و عاطفی اشخاص در موقعیت های گروهی است که آنان را بر می انگیزد تا برای دستیابی به هدف های گروهی یکدیگر را یاری دهند و در مسئولیت کار شریک شوند. مشارکت شهری ، یعنی ساختن شهر به دست و اراده خود شهروندان؛ یعنی حذف اراده دولت و سیاست از شهر، و حاکمیت اراده و خواست شهروندان. مشارکت شهری ، یعنی توسعه درون‎زای شهر ؛ یعنی نیرو گرفتن شهر از شهروندان و نه دولت مردان ؛ یعنی نشستن جامعه به جای سیاست ؛ یعنی شهر، تولیدِ جامعه و شهروندان باشد و نه تولیدِ دولت و گروه های ذینفع. بی جهت نیست که رابرت پارک ، شهر را اینگونه توصیف می کند: «موفقیت آمیزترین کوشش بشر برای نوسازی جهانی که در آن زندگی می کند طبق آرزوهایش»
مشارکت شهروندان در امر شهرسازی و اداره آن، به قدری مهم و اساسی است که فقدان آن منجر به بیگانگی (Alienation) می شود. بیگانگی در تعریفی وسیع و عام به معنای انفصال، جدایی و عدم پیوند ذهنی ( شناختی ) و عینی ( کنشی ) بین فرد و محیط او ( یعنی جامعه، انسان های دیگر، ساختارهای اجتماعی و خود ) است بیگانگی نه تنها می تواند معلول انزوا، ناتوانی و عدم مشارکت باشد، بلکه می تواند به عنوان مانعی در راه مشارکت فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی نیز باشد. یعنی شهروندان محروم از مشارکت، از یکسو دچار بیگانگی اجتماعی می شوند؛ و در عین حال در مواقع لزوم از مشارکت صرف نظر می کنند و بی تفاوتی و گاه مخالفت را پیشه می کنند. در این نوع از بیگانگی، شخص از محیط پیرامون خود گسسته شده و بین خود و جامعه هیچگونه پیوند ذهنی و عاطفی احساس نمی کند؛ چندانکه در یک وضعیت بی‎تفاوتی به سر می‎برد. میزان این بیگانگی به نسبت کوچکی و بزرگی شهرها، می‎تواند کم و زیاد شود. بیگانگی در کلان شهرها، کلان‎تر است؛ چون محرومیت از مشارکت در این شهرها به دلیل نفوذ دولتمردان و گروه های ذینفع، بیشتر است.
بیگانکی اجتماعی اجازه نمی‎دهد شهروندان با جامعه خود یک رابطه احساسی و عاطفی برقرار کنند، و نسبت به آن احساس تعلق کنند؛ چنین جامعه‎ای برای شهروندانش، همچون کودک نامشروعی به حساب می آید که هر لحظه می خواهند از آن دوری کنند. شعار «شهر ما خانه ما» برای شهروندان بیگانه از شهر بی معنی است. شهر برای شهروندان بیگانه شده، نمی تواند خانه محسوب شود، حتی به مثابه خانه هم نمی تواند باشد! بلکه اقامتگاهی موقتی به حساب می آید، آن هم بدون تعلق خاطر!
مشارکت شهروندان در تولید شهر، یعنی تولید مشروعیت برای شهر. مشروعیت (legitimacy) فقط صفت حکومت ها و دولت ها نیست. مشروعیت می تواند صفت شهرها نیز باشد. شهری می تواند از مشروعیت برخوردار باشد که حق به شهر (Right to the city) به رسمیت شناحته شده باشد. «حق به شهر یک حق انسانی است که شامل تعلق یافتن شهر به شهروندان و مشارکت آنان در شهر است» از نظر دیوید هاروی « حق به شهر بسیار فراتر از آزادی فردی و دسترسی به امکانات شهری است. حق به شهر حق تغییر دادن خودمان از طریق تغییر دادن شهر است. به علاوه این حقی عمومی و نه فردی است.» چنین شهری قطعا می تواند «خانه مردم» باشد.
مشارکت را هنگامی می توان محقق شده دانست که شهر بر اساس نیازها، خواست ها و آرزوهای شهروندان شکل بگیرد. شهری که نیازهای شهروندان را رفع نکند، آرزوهای آنان را برآورده نسازد، و یک زندگی رضایمند فراهم نکند، نمی تواند شهر مشارکت محور و شهر دارای مشروعیت به حساب بیاید.
سخن پایان اینکه باید شهرها را «توسط شهروندان و برای شهروندان» بسازیم، و در یک کلام باید به فکر «مشروعیت شهری» باشیم!

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.