نقش و کارکرد « تفکر نیت مند » انسان در جهان

0 ۹۸۳
ماهنامه کارایی در دومین میزگرد از سلسه بحث های «معیارهای ارزیابی سیستم های اجتماعی »، نقش و کارکرد تفکر نیت مند انسان در جهان را با حضور اساتید دانشگاه، آقایان دکتر علیرضا بافنده ( هیأت علمی گروه مدیریت دانشگاه آزاد اسلامی ) ، دکتر مقصود اسمعیلی ( هیأت علمی گروه زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه آزاد اسلامی ) ، دکتر علی ستاری (هیأت علمی گروه مدیریت دانشگاه نبی اکرم )، دکتر داود حمیدی رزی(دانشجوی دکترای توسعه ی اقتصادی از دانشگاه تبریز، مدرس دانشگاه و عضو بنیاد ملی نخبگان)، حبیب الله آقامحمدی (مدرس دانشگاه، محقق و نویسنده)،دکتر شهرام میرزائی دریانی (هیأت علمی گروه مدیریت دانشگاه آزاد اسلامی)، سعید رمضانیان پور (مدرس دانشگاه های پیام نور) ،آصف حاجی زاده ( مدرس دانشگاه الغدیر) به شرح ذیل مورد بحث، بررسی و نقد قرار داد.

بخش اول
حاجی زاده : یکی از مباحثی که وجود دارد این است که اساساً موقعیت، نقش و جایگاه تفکر در کجاست؟ آیا عرصه ی دولت است؟ عرصه ی جامعه است؟ عرصه ی کار است؟ عرصه ی دانشگاه است؟ عرصه ی احزاب است؟ برای ورود به این بحث شاید برخی بگویند که ابتدا باید تعیین نمود که خود تفکر چیست؟ و منظور از تفکر چیست؟ بطور خلاصه و کلی می توان گفت؛ وجود دستگاه زبان در انسان خواه ناخواه او را حامل تفکر کرده است و بقول اگزیستانسیالیست ها انسان، این موجود برخوردار از دستگاه زبان تنها موجود شناسنده و صاحب تفکر است و بدون انسان صحبت از وجود عالم و کائنات بی معنی است. تفکر چگونه خود را نشان می دهد؟ تفکر زمانی خود را آشکار می کند که انسان در مسیر هدفی و یا حل مسئله ای قرار می گیرد. در مقطعی از زمان، انسان در پیِ «فضیلت» تفکر نموده تا خود را بدان فضیلت برساند. در دنیای مدرن نیز انسان برای رسیدن به «قدرت» که هدف غایی اش است تفکر نموده است. موضوع دیگری که در این موضوع می تواند مورد مباحثه باشد این است که آیا تفکر نیت مند است؟ یا اصلا تفکر غیر نیت مند وجود دارد؟ منظور از « نیت مندی » آن نوع حرکت فکری است که می تواند در مقابل تفکر جبرگرایانه مطرح شود. یعنی انسان ماشین تفکر نیست و در واقع برای تفکر امکان طرح خواست و تغییر را دارد.

میرزایی : می توان موجودات را به دو گروه زیست مند و غیر زیست مند تقسیم کرد که تفکر، مخصوصِ موجودات زیست مند است در موجودات زیست مند نیز مراتب تفکر برحسب تکامل سیستم های عصبی متغیر است. سیستم عصبی انسان چون متکامل تر است لذا تفکر نیز با معناتر است.

بافنده : به نظر می رسد تمرکز بر این سوال که تفکر چیست بیشتر از آن که راهنمای ما باشد، ما را در دام اندیشه انتزاعی گرفتار خواهد کرد. این سوال که تفکر چیست، تا آنجائی مناسب پرداختن است که در عمل برای حل مساله هایمان راه گشا باشد و گرنه این سوال می تواند در مجالی دیگر و در محضر اساتید فلسفه ذهن و روانشناسی شناخت مورد بررسی قرار گیرد. هر چند برای بحث در مورد تفکر نیت مند و نقش آن در نظام های سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و مدیریتی بی نیاز از مفهوم سازی تفکر نیستیم. بنابراین بنده با این پیش فرض که همه می دانیم تفکر چیست علاقه دارم بر الگوهای تفکر و نقش آن در تصمیم گیری های اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی پرداخته شود. معمولا رویکردهائی که در علومی همچون اقتصاد و مدیریت برای نظریه پردازی انتخاب می شد رویکردی بود که انسان و نظام های اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی را از منظر نگاه دکارتی ـ نیوتنی به تصویر می کشید. به عبارت دیگر الگوی فکری غالب در علوم انسانی، تحت تاثیر علوم طبیعی و بالاخص مکتب پوزیتیویسم الگوئی مکانیکی یا غیر نیت مند بود. در این الگو انسان ها و نظام های انسانی، ماشین های قاعده مندی هستند که بی اراده، بی احساس وفاقد توان تصمیم گیری می باشند. تصور انسان به عنوان دستگاه مکانیکی قانون مند(موجود غیر نیت مند) منجر به تلاش برای مدل سازی رفتار انسان و شکل دادن به آن شد. رویکردهای تجویزی و هنجاری در برنامه ریزی های اقتصادی و اجتماعی نمونه ای از این تعریف از انسان است. در حالی که انسان ذاتا موجودی هدفمند و نیت مند است. بنابراین برای چنین انسانی نیت مندی شاید تحمیل سبک زندگی، برنامه های اقتصادی و اجتماعی آثاری چون مقاومت در برابر سیاست ها، آشوب ها و انقلاب ها را خواهد داشت. فون هایک اقتصاد دان برند جایز نوبل تقریبا چهل سال پیش به این محدودیت نگاه مکانیکی به سیستم اجتماعی داشتن اشاره می کند. خلاصه اینکه نیت مندی به نظر می رسد مربوط به ذات انسان است. اگر انسان موجودی متفکر ، لاجرم نیت مند نیز است. به نوعی تفکر در درون خود حامل نیت مندی است. هر چند برای مفهوم نیت مندی مراتبی نیز شاید بتوان قائل بود.

حمیدی : تفکر در درون خود از نیت مندی برخوردار است، فقط جهت نیت ها می تواند متفاوت باشد.

بافنده : اینکه انسان می تواند جهت نیت ها را خود انتخاب کند، بر نیت مندی تفکر صحه می گذارد.

اسمعیلی : ویتگنشتاین بر این باور بود که “مرزهای زبان من، نشانگر مرزهای جهان من است” و هیچ واقعیتی خارج از حدود زبان، ناظر بر امر واقع نیست. حدود زبان من، حدود جهان من است. اگر زبان زایا نباشد، تفکر ما محدود می شود. در مورد بعضی از نویسندگان گفته می شود که دارای اندیشه ی عمیق بود ه اند اما زبان قاصر دارند. وقتی به سبک های نویسندگان نگاه می کنم بعنوان مثال به آثار «همینگوی» نگاه می کنیم، می بینم که او با به کارگیری جملات کوتاه خود را تاحدی از این مخمصه ها می رهاند. جیمز جویس با به کارگیری واژه های کهن و اما عمیق با ترکیب واژه های آلمانی و انگلیسی در متن هایش، و بعضا ساختن واژه های جدید با ترکیب ریشه کلمات با منشاء یونانی ولاتین در انتقال تفکر خود به مخاطبان خود تلاش می کند. فلسفه در آلمان برخلاف انگلیسی ها که بیشتر در حوزه ی کاربردی فعالیت دارند رشد بیشتری دارد چون وجود « بازی های زبانی» در دستگاه کلامی آلمانی ها امکان تفکر محض عمیق را ممکن می نماید.
یوهان کاسپار لاواتر می گوید کسی را خردمند بنامید که تفکرش، کارهایش، گفته هایش و گام هایش همگی یک چون روشن برای یک چرای روشن باشد. سرآغاز تفکر مبتنی برخردمندی در تردید کردن نهفته است، ما با تردید کردن به پرسش ها می رسیم و با جستجو شاید به حقیقت دست یابیم. بقول میشل دومونتنی این نقطه ضعف انسان است. ما راسخ ترین عقیده را به چیزی داریم که از آن کمترین آگاهی داریم. تفکر یعنی در تمامی موضوعات بد نیست. گاه گداری جلوی چیزهایی که مدت هاست بدیهی انگاشته ایم علامت سؤالی بگذاریم.
در حال حاضر این موضوع مطرح است که چگونه تفکر می تواند تجربه های گذشته را با نیازهای آتی درهم آمیزد. تفکر می تواند دو رویکرد متفاوت داشته باشد. فرض کنید یک صفحه متحرک وجود دارد که چند نفر روی آن ایستاد است و وقتی افراد روی آن حرکت می کنند، تعادل صفحه بهم می خورد. یک رویکرد این است که در مواقعی که تعادل صفحه بهم می خورد، یکی از این افراد مدیریت کرده و تلاش کند که با جابجایی خود تعادل را بازگرداند و رویکرد دیگر این است که یکی از افراد با نیت بد با استفاده از این عدم تعادل افراد را تک به تک حذف کند. اگر در یک جامعه جهت و هدف تفکرها همسو باشد، تعادل حفظ خواهد شد وگرنه عکس آن اتفاق خواهد افتاد.
متوسل شدن به “گفته می شود یا چنین می گوید ها” و یا توسل به تخیل های رمانتیکِ ایده الیستی، ما را از تفکر انتقادی دور کرده است و متاسفانه تفکر انتقادی مورد غفلت واقع شده و صاحبان این نوع تفکر به حاشیه رانده می شوند و به هشدارهای آن ها در خصوص پیش بینی مشکلات توجهی نمی شود مشکلاتی مثل مشکلات آب ومحیط زیست ، شکاف طبقاتی روزافزون. … دکترعبدالحمید ضیایی در کتاب «غیاب عقل» مشکل اساسی ما رابه درستی مطرح کردند:
یکی از دلایل عدم رشد تفکر انتقادی، رابطه عرفانی مرید و مرادی و عقل کل دانستن مراد و مرشد بوده است. این پدیده ی نامبارک، جرأت اندیشیدن را سلب و هر گونه خلاقیت علمی را نابود کرده است. وجود این مساله در تمامیت فرهنگ ما، ما را اسیر فرهنگی هیجان محور کرده به گونه ای که با اندیشیدن و نقد به هیچ وجه سرِ سازگاری و مماشات نداریم. نوعی هیجان زدگی کاذب و کور که تا بُنِ استخوان نفوذ کرده و سالکِ این وادی، مانند مستی اُفتان و خیزان، به هر اندیشه ی خرَدگریز یا خرَد ستیزی دخیل می بندد و بر آستانِ اندیشه های پُست مدرنیستی و ساخت شکنی و بن فکنی و… سر می ساید و مانند قطره ای مُحال اندیش که خیالِ حوصله ی بحر می پزد “دون کیشوت” وار به جنگِ واقعیت های متصلّب و عینی می رود و فقدانِ عقل را به سور می نشیند و خود را سرآمد و فعالِ مایشاء و برترِ این میدانِ موهوم می شمارد!

بافنده : دیوید بوهم فیزیکدان برجسته، در کتاب «گفتگو» می گوید: در مواجهه با مساله از تفکرمان استفاده می کنیم. اما در واقع مساله اصلی خود تفکر است. ما با فکر غلط مشکلاتی درست می کنیم و بعد از همان فکر می خواهیم که راه چاره ای برای این مشکلات ارایه دهد. فارستر بنیان گذار پویائی شناسی سیستم جمله زیبائی دارد: بسیاری از مشکلات بزرگ از حل مشکلات کوچک بوجود می آید. اگر به مشکلاتی چون آلودگی هوای شهرها، خشک شدن دریاچه ارومیه، ترافیک و آشفتگی های اجتماعی همچون اعتیاد و فحشا به دقت نگاه کنیم، متوجه می شویم این ها عوارض جانبیِ راه حل هائی هستند که با الگوی تفکری خطی، تقلیل گرایانه، تحلیلی و ساده انگارانه صورت بندی شده اند. خواستیم در حوزه اقتصاد کشاورزی به خود کفائی برسیم، برکه ها و دریاچه ها را از دست دادیم. خواستیم اقتصاد را متحول کنیم، اما ارمغان توسعه، تضادهای اجتماعی و ظهور طبقات نوکیسه از یک طرف و اعتیاد، فحشا، خودکشی، سرقت و … از طرف دیگر بود. اولین قدم برای حل مشکلات، اصلاح الگوی تفکر است. این موضوع تحت عنوان یادگیری نوع دوم شناخته شده است. یادگیری نوع دوم یعنی تمرکز بر تغییر مدل های ذهنی متناسب با ویژگی های مساله. اما مدل های ذهنی حاصل دیالکتیک بین ذهن و دنیای واقعی است. به عبارت دیگر ما آنگونه فکر می کنیم که زندگی می کنیم و آنگونه زندگی می کنیم که فکر می کنیم. تعادل دیالکتیکی بین ذهن و هستی چنان صلب و محکم است که انسان ها در مقام تصمیم گیری هر گونه تردیدی را در خصوص تغییر مدل های ذهنی خود برنمی تابند. مدل های ذهنی خود را حقیقت مسلم می پندارند. اینجا شاید بنا به اظهار “بوهم” گفتگو می تواند راه گشای تغییر باشد. گفتگو می تواند بین دانشمندان، جوامع یا تمدن ها باشد.

حمیدی : می توان گفت که واقعیت های بیرونی سریع اتفاق می افتند و ذهن انسان شاید نتواند به همان سرعت تغییر یابد(یا بعبارت دقیق تر خود را بهوز کند) و این می تواند در انسان ها پریشانی ایجاد کند.

بافنده : گاهی فروپاشی سیستم های اجتماعی مانند بنگاه های اقتصادی ، ساختارهای سیاسی و حتی تمدن ها در نتیجه تاخیر در یادگیری نوع دوم است. یاد گیری که با تغییر الگوهای تفکری ، تغییر نگرش ها و رویکردها سرو کار دارد. البته آن روی سکه نیز هست کسانی یا جوامعی که تغییرات هستی را سریع تر از دیگران پیش بینی می نمایند و مدل های ذهنی خود را با آن هماهنگ می سازند تبدیل به رهبران دنیای آتی می شوند. و از هیچ به همه چیز می رسند. نمونه بارز آن کشور چین است. جمله ای مشهور منتسب به دنگ شیائو پنگ رهبر پیشین چین است: «گربه باید موش بگیرد، سیاه و سفید آن فرقی نمی کند». تغییر مدل ذهنی از اقتصاد برنامه ریزی شده و سوسیالیستی به سمت اقتصاد آزاد در یک بازه زمانی کوتاه پس از فروپاشی بلوک شرق چهار صد میلیون چینی را از فقر نجات داد و چین را به یک ابر قدرت اقتصادی تبدیل کرد.

اسمعیلی : و دقیقا به همین خاطر است که بایستی سیستم آموزشی احیاء شود. در بسیاری از موارد دوقطبی های غلط در ذهن انسان ها جا گرفته است که تفکر را بطور غالب مشغول خود کرده است که برای رهایی از آن باید راه حلی یافت. وقتی به چند نفر به یک حادثه ی حادثه واحد می نگرند از آن حادثه تحلیل ها و نگرش های متعددی ظاهر می شود و این ناشی از پیش فرض هایی است که خود را در قضاوت های ما آشکار می کند. غالبا نسل جدید با الگوهای فکری گذشته تربیت می شوند که به نظر می رسد این امر مفید نخواهد بود. در بعضی موارد تلاش شده است که «پرورش» محور یادگیری قرار گیرد تا امکان کسب مدل های ذهنی منطبق با واقعیت های هستی میسر شود. می توان گفت پژوهش محوری می تواند گامی در این جهت باشد. الگوهای فکری در دوره های معین، هژمونی ایجاد کرده و مانع وصول انسان ها به مدل های جدید فکری می شوند گالیله مثال بارز این موضوع است.

حاجی زاده : چه مکتب باستان که هدف غایی اش فضیلت است و چه مکتب مدرنیته که هدف غایی اش حصول قدرت است و چه مکت اصالت وجود که با طرح هدف های مداوم در حال آشکارشدگی است، هر سه دارای تفکرند و تفکرشان درست است و تفکر دیگری در خطاست در این میان تنها هابرماس است که می گوید هرسه فکر دارای تفکر و عقلانیت هستند یکی دارای تفکر و تعقل « ابزاری » و دیگری دارای تفکر و تعقل « ارتباطی » و آن یکی دارای تفکر و تعقل « رهایی  بخش » می باشد و از این طریق به وجوه مختلف تفکر وحدت می بخشد. به نظر می رسد یکی از موضوعاتی که می توان در بحث تفکر مطرح کرد این است که چه چیزی تفکر را به حرکت در می آورد؟

حمیدی : اگر در مورد هدف انسان صحبت شود، در دین اسلام هم هدف از آفرینش انسان بندگی و وصول به فضیلت(آیه 56 سوره ذاریات) ذکر شده و دولت جمهوری اسلامی هم موظف‏ است تا زیرساخت ها را در این مسیر فراهم نماید. در پاسخ به این سوال که تفکر نیت مند(یا زمینه مند) کجا خودش را آشکار می کند، بایستی گفت: این مهم در « برنامه ریزی » و « نحوه بهره برداری از منابع » خود را نمایان می سازد. در این راستا برخی دغدغه ها مطرح می شود که نیازمند تأمل است. برای مثال چرا توسعه پایدار به طور عملیاتی محقق نمی شود و همه چیز بخاطر منافع آنی شخصی مورد تخریب قرار می گیرد. به نظر اینجانب در مورد نحوه تفکر نیت مند(یا زمینه مند) در سطح عامل مشکل وجود دارد چون خروجی برنامه ها در بعضی مواقع مطلوب نیستند. انگاره ها و پیش فرض ها نحوه تفکر را تحت تأثیر قرار می دهند و آن هم باعث تغییر رفتار مصرف کننده و تولیدکننده می شود. این مواردی که اشاره شد، مورد بحث در « اقتصاد شناختی » و « اقتصاد رفتاری » می باشد.
کاهنمن(یا کانمن) روان شناس آمریکایی که در سال 2002 به خاطر کارهای علمی اش در زمینه روانشانسی قضاوت و تصمیم گیری و همچنین اقتصاد رفتاری جایزه نوبل اقتصاد را کسب کرد، در کتاب معروف خود با عنوان «فکر کردن، آهسته و سریع» با لحاظ کردن جنبه های ایدئولوژیک، دو نوع سیستم تفکر 1 و 2 را مطرح می کند. سیستم یک شهودی است و سیستم دو استدلالی. قدرت و عملکرد هر کدام از سیستم ها(1 و 2) از هر جامعه به جامعه ی دیگر و از فردی به فرد دیگر متفاوت است. وقتی یک مسئله ای طرح می شود، سیستم یک سریع (و به طور ناخودآگاه) برون یابی می کند، مسئله با تجربه قبلی مطابقت داده می شود و دقیقاً مشکل از همین جا ناشی می شود؛ چون این سیستم(یک) صد در صد عقلانی عمل نمی کند و خطا در این مرحله بسیار است. کاهنمن در این رابطه 48 خطا را بر می شمارد که از آن به عنوان مکاشفه(Heuris tic) ها نام می برد. وقتی خطاها از سیستم یک به سیستم دو منتقل شدند سیستم دو نیز به طبع نمی تواند کاملاً عقلانی عمل کند و پس از این خطاهای سیستم دو شروع می شوند.

میرزایی : تفکر افراد وابسته به موقعیت های افراد است. کارگر از منظر خود سرمایه دار از منظر خویش و معلم هم از منظر خودش به مسائل می نگرند

آقامحمدی : بدون زبان در واقع تفکر فاقد معنا می شود. اگر رابطه دال و مدلول نباشد تفکر هم وجود ندارد. انسان به واسطه نمادها تفکر می نماید و زبان عنصر اجتماعی در درون روابط اجتماعی شکل می گیرد رابینسون کروزوئه اگر زبان را باخودش به جزیره نمی برد نه زبانی وجود داشت و نه تفکری. اساس تفکر زبان است و اساس زبان هم روابط اجتماعی می باشد؛ در واقع روابط اجتماعی انسان ها، زبان و در نهایت تفکرشان را مشخص می کند. سبک زندگی یعنی روابط دینی، نمودهای دینی را در عرصه های مختلف ظاهر می کند. علی رغم آنکه تکنولوژی وارد شده است و سبک زندگی ما در وجوه مختلف سنتی می باشد و شاید به همین خاطر است که هنوز تفکر ما با ادبیات چند قرن پیش مانوس است. به نظر می رسد اگر جامعه می خواهد در حوزه تفکر تحولی اتفاق بیافتد بایستی سبک زندگی و روابط اجتماعی و به تبع آن زبان و در نهایت تفکر انسان ها و نمودهای این تفکر متحول گردد.

رمضانیان پور : تفکر می تواند هم نیت مندانه و هم غیر نیت مندانه باشد هر دو حال از تفکر می تواند خالق سیستم های مربوط به خود باشد و خودِ این سیستم ها بازتولید کننده همان تفکرها باشد. موضوع تفکر را بایستی در متن تجربه زیستی بررسی کرد. تفکر در سایه برخورد انسان با جهان صورت می پذیرد. دانشگاه ها معلوماتی در اختیار افراد قرار می دهد که این معلومات نمی تواند با تجربه زیستی ارتباط برقرار کند و چون این داشته های ذهنی با جهان زیستی نامونس است نمی تواند در تاثیرگذاری نیت مندانه بر روی آنها نقش داشته باشد. با توجه به اندیشه های فروید باید این موضوع را در نظر داشت که تفکر انسان تا چه اندازه ای می تواند از حوزه های غریزی و نیازهای ضروری روزمره رهایی یافته و به مرحله فراخودی ارتقاء یابد. جامعه شناسی نیت مندی را در زمینه خودآگاهی مطرح می کند. بایستی در نظر داشت که تفکر محاسبه گرایانه همان تفکر نیت مندانه نیست. انسان ها غالبا در جهت رسیدن به اهداف خود از محاسبه گری استفاده می کنند که نمی توان به آن نام نیت مندی اطلاق کرد. در بحث نیت مندی در واقع «معنا» نقش اساسی را ایفا می کند

بافنده : آیا نمی توان گفت؛ تعیین هدف خود بخشی از معنایابی است؟ وقتی چشم انداز را تعیین می کنیم در واقع در مقام «انتخاب» هستیم. داشتن آزادی انتخاب همان نیت مندی و معنا دادن به هستی است.

حاجی زاده : آیا می توان گفت که جامعه ای که چه در سطح دولت و چه در سطح مدنی در مسیر تمدن سازی پیش می رود، در واقع تفکر را به تحرک می کشاند؟

ستاری : زبان بازتاب واقعیت های اجتماعی انسان هاست. و حرکت ها ناشی از تضادهاست و تفکر هم از این قاعده تبعیت می کند و زمانی به حرکت در می آید که در برابر دیگر تفکرها قرار گیرد. اگر شناخت های نیت مند قداست پیدا کند و مانع حرکت دیگر تفکرها شود، نمی تواند قابل پذیرش باشد. تفکرهای غالب معمولا بر روی سایر تفکرها سایه می اندازد و مانع رشد دیگر تفکرها در حوزه های متنوع می شود تفکرهای نیت مند می تواند سدّ دیگر تفکرهای غیر نیت مند شود بایستی به نوعی گشودگی فضا برای زایش تفکرهای آزاد باشد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.