انتخابات و ایدئولوژی سیاسی گروه ها

0 ۴۰۸
آصف حاجی زاده

همه ی ما به عنوان عضوی از جامعه هر بار که در آستانه ی انتخابات قرار می گیریم با تحلیل ها، تأمل ها و تردیدهایی مواجه می شویم. هر شخصی از منظر منافع، مصالح و مقصود خود وصف ها، تحلیل ها و تفسیر های خویش را ارائه نموده و مواضع فردی و گروهی خود را بیان می دارد. تا جایی که عده ای به طور قطع مسیر و تکلیف شان را با انتخابات مشخص کرده و در هر شرایطی ورود به انتخابات و دادن رأی را تکلیف دینی و وظیفه ی شهروندی خود می دانند. این دسته از افراد در امتداد تحلیل های نمایندگان اجتماعی و سیاسی مورد نظر خود حرکت کرده و منتظر لیست کاندیداهای انتخاباتی خویش می شوند. در مقابل؛ عده ی زیادی از افراد جامعه هستند که با تأمل و گاهاً با تردید به مسئله ی انتخابات نگریسته و سوالاتی را در ذهن خویش و عرصه ی عمومی مطرح می سازند. به عبارتی این افراد یا همان «رأی دهندگان» از اینکه «منتخبین» در گذشته به وعده های انتخاباتی خود -که همانا تأمین بخشی از «حقوق واقعی» و قانونی مردم است- عمل نکرده اند ناراضی بوده و امیدی به طرح انتظارات جدید که شامل تأمین «حقوق حقیقی»شان باشد و به گونه ای زندگی آنها را متحول کند، ندارند. لازم به ذکر است که منظور از « حق واقعی» آن دسته از حقوقی است که در قوانین، شریعت و عرف پذیرفته شده است و «حق حقیقی» شامل حقوق ناشی از دستاوردهای جدید بشری مانند داشتن تکنولوژی هسته ای و همچنین تعاریف حقوقی است که امکان رهایی انسان ها از ظلم، ستم، استثمار و سایر را فراهم می کند.
با گذر از انتخابات؛ میزان « بی اعتمادی» نسبت به منتخبین افزایش یافته و این حس در دراز مدت آثار خود را در سطح «اعتماد به نفس» رأی دهندگان نیز ظاهر می سازد. گرچه تاکتیک ها و تکنیک های تبلیغاتی انتخاباتی از یک طرف و «دوقطبی سازی» جامعه از سوی برخی گروه ها و جریان های سیاسی از طرفی دیگر؛ سبب کشیده شدن بخشی از این افراد مردد به پای صندوق های رأی می شود ولی در مجموع باید به خاطر داشت که رسوب لایه های بی اعتمادی می تواند در مقاطعی از مراحل سیاسی به بحران های رضایتمندی و مقبولیت منجر گردد. بنابراین ریشه یابی علل بوجود آمدن یأس های انتخاباتی به منظور جلوگیری از بروز آسیب های رفتاری، سیاسی و روانی انتخابات و همچنین اثرات سوء آن بر روی شخصیت رأی دهندگان، ضرورت می یابد.

هدف گرایی بجای فرایند نگری
در اغلب موارد، مردمان، واقعیت های در دسترس را به « واقع نگری به زندگی» ترجیح می دهند. قابل ذکر است که در اکثر مواقع رفع نیازهای روزمره ی مردم اساس شعارهای کاندیداهای انتخابات را تشکیل می دهد.
غالباً پیچیدگی ذهنی مبتنی بر نگرش هایی چون ساختارگرایی که در اذهان برخی از جریان ها، گروه ها و احزاب سیاسی وجود دارد موجب هدف سازی های افسانه ای سیاسی این طیف ها می گردد. این طیف ها از دو طریق «مهرجویی» و «ستیزه جویی» در پی کسب آراء با بهره گیری از انگیزه های عاطفی هستند. تصمیم های سیاسی انتخاباتی بجای آنکه مبتنی بر مسائل، مشکلات و نیازهای واقعی و حقیقی مردم باشد بیشتر مبتنی بر معلومات ذهنی و یا عکس العمل های ذهنی ایدئولوژیک (نه ایدئولوژی) تصمیم سازان انتخاباتی در قبال رقبای جناحی خودشان است. در واقع منافع، مصالح، امنیت و اقتدار مردم فدای حب و بغض و یا جزمیت های خودخواهانه ی تصمیم سازان انتخاباتی می شود. احزاب، گروه ها و افراد بجای آنکه فرایند های عملیاتی معطوف به عملکردهای مشخص را برای مردم معرفی نمایند؛ خود را به عنوان هدف اساسی به مردم تحمیل می نمایند؛ به طوریکه اگر این ها پیروز شوند تحولات انجام شده و گره امور باز خواهد شد اما اگر پیروز نشوند نابودی در انتظار مردم است.
اگر اقتدار و قدرت را ابزارهای اساسی مردم برای نیل به هدف های معنوی در نظر بگیریم؛ کسب اقتدار و قدرت نیازمند تئوری های معطوف به عملی است که در طول فرایندی قابل حصول می باشد. حصول آزادی های مدنی بیشتر یا برپایی عدالت(قسط) مبتنی بر حقوق آنی و نقطه ای نبوده بلکه مستلزم فرایند های از پیش تعیین شده ای می باشد که محذورات و مقدورات محیطی را مد نظر داشته است.

دوقطبی گری و آلترناتیو سازی
غالبا گروه ها، جناح ها و جریان های سیاسی داخل کشور برای پیروزی در انتخابات تلاش می کنند تا چنین بنمایانند که نمایندگی بخش اعظم مردم جامعه را بر عهده دارند. این دسته از جریان ها بدنبال آن هستند که از این طریق توجه و رأی مردم را بسوی خود جلب نمایند. همچنین برای موفقیت بیشتر سعی می نمایند در تحلیل های سیاسی خود، « نظام اجتماعی» ( مردم) را از «نظام سیاسی» (حکومت) منفک نموده و خود را از طریق بعضی شعارهای ایدئولوژیک-نه ایدئولوژی- بعنوان نماینده ی نظام اجتماعی معرفی نمایند. در چنین وضعیتی بخشی از مردم در برابر خود دو گزینه را برای انتخاب می بینند: گزینه حامی مردم و گزینه ی حامی حکومت. در حالیکه هر یک از گزینه های پیروز، بخشی از نظام و اقتدار سیاسی خواهد بود. گرچه این نوع روش ها در کوتاه مدت برای پیروزی در برابر رقبا نتیجه بخش است ولی در دراز مدت جامعه را در وضعیت دوقطبی متصلب تثبیت نموده و پتانسیل رودرویی سیاسی را در درون نظام سیاسی روز به روز افزایش می دهد.
مردم سالاری، برپایی عدالت و فرهنگ سازی در واقع مکانیزم هایی هستند که در یک فرایند طولانی جهت تأمین حقوق واقعی و حقیقی مردم و دولت ها معنا می یابند؛ در غیر اینصورت این مفاهیم بعنوان ابزارهایی برای دو قطبی سازی جامعه و گزینه هایی فی نفسه به عنوان هدف غایی، مورد استفاده ی سودجویان و قدرت طلبان قرار خواهد گرفت. بایسته است بخاطر داشت که تقلیل هر یک از این مکانیزم ها به سطح مصادیق فردی و گروهی بعنوان هدف آنی و یا بعنوان تنها متولی این مکانیزم ها، در حقیقت جفای به این مفاهیم و حرکتی در خلاف اقدام صادقانه سیاسی خواهد بود.
در سایه دوقطبی گری، اپوزوسیون هم برای خود خواب و خیال هایی می بیند و در سایه ی دو قطبی شدن جامعه، تمامی ظرفیت های خود را برای ایجاد رودرویی قطب های سیاسی جامعه بکار می گیرد و با نشان دادن رهبری قطب مردم، در خارج از مرزها، روند «آلترناتیوسازی» برای نظام را در پیش می گیرد. در روند دو قطبی گری و آلترناتیو سازی انتظارات مردم از مسائل، مشکلات و نیازهای موجود و واقعی منحرف گشته و به انتظارات آرمانی، ایدئولوژیک و انقلابی گری معطوف می شود. بدیهی است که پایان انتظارات آرمانی رمانتیک و رودرویی ها، به بن بست های سیاسی منتهی گردیده و جز سرخوردگی و یأس، دستاوردهای دیگری برای مردم و انتخاب کنندگان نخواهد داشت.

گفتمان ها موضوعی درون ایدولوژی-نه ایدئولوژیک- است
«ایدئولوژی» رویکرد معرفتی مصروف به حوزه ی تجویز و خط و مشی سازی است که بیشتر به ذهنیت سامان بخش واقعیت تأکید دارد. از طریق ایدئولوژی جلوه های جدیدی از حقیقت(گوهر وجود) و یا واقعیت( ذات وجود) در ذهن نمایان می شود. ایدئولوژی تجلی اثرگذاری رهیافت معرفتی بر محیط است یعنی ایدئولوژی می تواند حقیقت ساز و واقعیت ساز باشد. به عبارتی ایدئولوژی، تئوری های معطوف به عمل را در اختیار «استراتژی» های برگزیده شده قرار می دهد و استراتژی ها بر مبنای تئوری های ایدئولوژی اقدام به «عمل» می کنند. « ایدئولوژی ها» سامان بخشی اقدام به مقتضای هدف را بر عهده داشته و«استراتژی ها» سامان بخشی اقدام به مقتضای تأکید بر امکانات و شرایط محیطی را عهده دار هستند.
در واقع ایدئولوژی حاوی تلفیق تئوری با عمل جهت حصول به مقصد است که با «ایدئولوژیک» که خطایی شناختی است تمایز خاصّی دارد. ایدئولوژی از تلفیق سه محتوای بینش فلسفی برای تغییر، علم و پایداری عاشق گونه (اعتقاد) برای نیل به نتیجه؛ ناشی می شود. ایدئولوژی داشتن صفتی مثبت است و برداشت های او تجلّی دریافت های آگاهانه ای است که به آن اصول گرایی می گویند. البته گروه هایی وجود دارند که خود را اصول گرا می نامند ولی رفتارهای سیاسی «فرقه ای» آنها با اصول گرایی مورد نظر در این تحلیل هیچگونه ارتباطی نداشته و رفتارشان با عنوان انتخابی آنها، در تناقض آشکار است. در واقع نمی توان این نوع احزاب و گروه های سیاسی را اصول گرا نامید. بلکه این گروه ها بیشتر ایدئولوژیک هستند و ایدئولوژیک بودن به عکس العمل نسنجیده ای گفته می شود که تحت تآثیر گرایش های حسی-غریزی یعنی حبّ و بغض از انسان صادر می شود. به بیان روشنتر نسبت به محیط پیش داوری ناآگاهانه داشته و برداشت او تجلّی گرایشات عاطفی(درونی) است. ایدئولوژیک بودن خصلتی منفی است که «جزمیت شناختی» را جای «جزمیت اعتقادی» نشانده و کورکورانه آن را به عمل می کشاند. ایدئولوژیک بودن را «بنیادگرایی» نیز می نامند.
پس از گذشت چهارده قرن از ظهور و دولت داری های «اسلامی» و تلاش رهبران و روشنفکران اسلامی معاصر در راستای جمع بندی و معرفی «ایدئولوژی اسلامی» ملهم از منابع غنی فلسفی، علمی و تجربی در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، هنوز در بین مسلمانان بسیاری در تلاشند تا از تلفیق ایدئولوژی های ادیان و مکاتب غربی و شرقی با اسلام مکاتب جدیدی به مسلمانان معرفی نمایند. در حالیکه در غرب چه در سطح ادیان و چه در سطح دولت ها غالباً از ایدئولوژی واحد تبعیت گردیده و تلاش احزاب، گروه ها و جریان های سیاسی از طریق ایجاد «گفتمان» ها بیشتر مصروف معرفی «استراتژی های کارآمد» درون ایدئولوژی هاست.
با دقت بیشتر کاملاً مشخص است که گفتمان ها یعنی تلاش های رویکردی برای یافتن بهترین استراتژی، در پی ظرفیت سازی درون ایدئولوژی ها می باشد. در حالیکه در دنیای اسلام طرح و تأکید بر گفتمان بیشتر معطوف به آلترناتیوسازی برای ایدئولوژی اسلامی است و در این میان ظهور بنیادگرایی های سیاسی، مذهبی و فرقه ای را نباید خارج از این مسئله تحلیل نمود. متأسفانه در کشور ما هم – دانسته یا ندانسته- بسیاری از فعالیت های در حوزه رویکرد معرفتی، نه در سمت و سوی معرفی استراتژی های برتر برای حصول اقتدار ملی، منطقه ای و جهانی مسلمانان، بلکه بیشتر در راستای شکل دادن به اندیشه های افراطی دو قطبی گری و آلترناتیو ساز برای ایدئولوژی اسلامی است. به نظر می رسد رقابت های گروه های سیاسی درون کشور اگر در راستای ایدئولوژی واحد نباشد و گفتمان های درون ایدئولوژی فضای رقابتی برای حضور کارآمدترین استراتژی را ایجاد نکند در آنصورت ظرفیت ها، امکانات و شرایط مطلوب محیطی در اختیار منافع، مصالح، عزت و آرمان های حقیقی مردم قرار نخواهد گرفت. در حالیکه عملکرد دولت های غربی، روسیه، چین، ترکیه و سایرین نشانگر آن است که نقش جمعیت های یک کشور از مرزهای سیاسی دولتی و حتی منطقه ای فراتر رفته است و کسانی که واقعیت های امروزی و حقیقت های آتی را در نمی یابند از غافله ها عقب خواهند ماند. کسانیکه انتخابات را فرصت های شخصی تلقی نموده و یا حداکثر در محدوده ی سیاسی گروه خود ارزیابی می کنند باید متوجه باشند که از لحاظ استراتژیک در خطاهای فاحشی بسر می برند. چراکه نگاه بدبینانه ی «برخورد تمدنی» و نگاه خوشبینانه ی«گفتگوی تمدنی» جای خود را به تحلیل «رقابت ها و کشمکش های تمدنی، گروهی و مذهبی» داده است.
بنابراین مسئله ی اساسی در حال حاضر اهمیت هدف گذاری از جانب ایدئولوژی ها در سامان بخشی به واقعیت های منطقه ای و جهانی است. تحلیل و ارزیابی انتخابات بدون توجه به فاکتورهای تأثیر گذار در عرصه ی منطقه ای و بین المللی چندان سودمند نخواهد بود. همچنین باید به خاطر داشت که اصلاح گرایی امری درون ایدئولوژی است و از طریق اقتدار سیاسی در یک جامعه بوجود می آید. «اصلاح» معطوف به تغییر کارکردهاست و تئوری های معطوف به ساختارگرایی با اصل اصلاح در تناقض بوده و بجای بهره گیری از ظرفیت های اقتدار سیاسی برای اصلاح کارکردها، سبب واکنش های دفاعی خواهد شد. به بیانی روشنتر؛ گفتمان استراتژیک برای اصلاح تبدیل به ایدئولوژی آلترناتیو خواهد شد.

انتخابات و ایدئولوژی سیاسی گروه ها

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.