روند فعلی حاکم بر دانشگاه ها، دستخوش تغییر خواهد شد

0 ۴۳۱

رحیم زایرکعبه – دانشجوی دکترای جامعه شناسی اقتصاد و توسعه

 

در رابطه با این که به طور کلی چرا دانش آموختگان ما قادر به ایجاد قدرت واقعی در عرصه های مختلف اعم از علوم انسانی و اقتصادی نیستند، می توان در دو سطح خرد یا عاملیتی و کلان یا ساختاری این مساله را مورد توجه قرار داد. سطح عاملیتی، مربوط به کنش هاست. از این روی به نظر می رسد، تاثیر سطح کلان یا ساختاری در تبیین مساله مذکور بیشتر باشد، چرا که متغیرهای کلان در این سطح حضور دارند و به طور حتم تاثیر یک نهاد یا سازمان از یک فرد کنش گر بیشتر است. اگرچه براساس اصول جامعه شناسی گیدنز، ساختارها یا سازمان ها یا نهادها ازلی و ابدی نیستند و آن ها هم در سایه برخی عوامل تشکیل یافته اند. در اینجا سطح تحلیل کلان و متغیرهای آن سطح، مورد توجه قرار می گیرند. در سطح کلان براساس تفکر پارسونزی، چهار خرده نظام اقتصاد، فرهنگ، اجتماع و سیاست قابل شناسایی است. به نظر می رسد در کشور ما از میان این چهار خرده نظام، خرده نظام سیاسی تاثیر تعیین کننده دارد و البته بقیه خرده نظام ها هم واجد تاثیرات معین و مشخصی هستند و به عنوان مثال به طور حتم خرده نظام اقتصادی تاثیرات معین خود را همواره دارد. اما این تعیین کنندگی خرده نظام سیاسی به چه معناست؟ به نظر من ساختار کلی کشور تحت عنوان ساختار سنت گرای ایدئولوژیکی قابل اطلاق و شناسایی می باشد. در این قسمت ساختار کلی بعد از انقلاب اسلامی مدنظر است که تمامی جوانب اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را شامل می شود.
شاید خرده گفتمان های دیگری نیز در طول این سال ها قابل شناسایی بوده باشند که در مقاطعی از زمان دستخوش فراز و نشیب هایی شده باشند اما در نهایت به نوعی سنت گرای ایدئولوژیکی همواره گفتمان حاکم بوده است؛ به طوری که چتر آن، به عنوان یک فراگفتمان بر سر تمام خرده گفتمان ها سایه افکنده است. ایدئولوژی به مجموعه ای از افکار، استدلال ها و اندیشه ها اشاره دارد که در جهت توجیه منافع و آرمان های یک طبقه، گروه یا قشر عمل می کند. خودِ ایدئولوژی هم یک سری ویژگی ها دارد. از جمله اینکه دارای منطق سیاه و سفید است. این منطق سیاه و سفید باعث صف کشی و مرزبندی خودی، غیرخودی؛ دوست، دشمن در جامعه می شود. در واقع ایدئولوژی ها غیریت پرور هستند. ایدئولوژی ها مطلق انگار و قالبی اندیش هستند. یکی دیگر از ویژگی های ایدئولوژی، اعتقاد به آرمان ها و باورهای خود است که آن باور را «آرمان راستین» می نامند و تکثر اندیشه ها نیز جایی در اعتقادات ایدئولوژیک ندارند. درواقع این ها به وحدت اندیشه معتقد هستند. بر همین اساس اعتقاد دارند که آرمان همیشه باید ثابت باشد و واقعیت با آن چرخش یابد نه خود واقعیت. یعنی اگر به جایی برسند که ببینند بین آرمان و واقعیت تناقض وجود دارد، واقعیت را تغییر خواهند داد نه آرمان را. به عبارت دیگر، هیچ تجدیدنظری برای آرمان قائل نخواهند بود. چون آرمان، اساس است.
ویژگی هایی که عنوان شد قطعا آثاری نیز در جامعه خواهند داشت. اعتقاد به منطق سیاه و سفید، اعتقاد به وجود حقیقت مطلق باعث بروز تفکر بنیادگرایانه و بروز تفکر غیررقابتی و غیرمشارکتی می شود، چرا که اصلا اعتقادی به رقیب وجود ندارد.
در واقع از تبیین ویژگی های ساختار کلان می خواهیم به مساله آسیب شناسی نظام آموزش عالی بپردازیم و اینکه چرا جامعه دانشگاهی قادر به پروراندن نیروهای کاربلد و توانمند نیست. نیروهایی که بتوانند در جامعه، علم پویا و رهایی بخش خلق کنند. این مساله تا حدود زیادی به ویژگی های ایدئولوژیک و تبعات آن در جامعه مربوط می شود. یعنی در یک دولت یا حکومت سنت گرای ایدئولوژیک نیازی به مشارکت، رقابت یا مشورت وجود ندارد. تفکر انسان ها در قالب های از پیش تعریف شده صورت می گیرد؛ اگر کسی غیرقالبی بیندیشد، در جامعه محکوم است و دشمن و غیرخودی به حساب می آید. بر همین اساس جامعه دانشگاهی ما هر نوع فکری که تغییر و نوآوری داشته باشد را نمی پذیرد. چرا که ساختار، این نوع تفکر را نمی پذیرد و جامعه دانشگاهی هم درون همان ساختار قرار گرفته است و ناخواسته همان رنگ و بوی سنت گرای ایدئولوژیک را به خود گرفته است. جالب است افرادی که قربانی این سیستم هستند، خود عاملیتِ بازتولید ارزش های این سیستم هستند. در این زمینه، رابطه تولید و بازتولید حاکم است نه یک رابطه یک طرفه. به عبارتی این رابطه یک رابطه مکانیکی نیست بلکه رابطه ای دیالکتیکی برقرار است. به عنوان مثال، معیارهایی برای ورود مدرس به دانشگاه در جایگاه استادی اعمال می شود و این فرد نیزهمان معیارها را در قبال دانشجویان اعمال می کند.
در نهایت چون ساختار کشور یک ساختار ایدئولوژیک است و ایدئولوژی بر مبنای ویژگی هایی همچون مطلق انگاری، منطق سیاه و سفید، جزمی نگری و قالبی نگری عمل می کند، جامعه دانشگاهی نیز از این ساختار تبعیت می کند. بدین ترتیب فرد تحصیلکرده ای که در این ساختار پرورش می یابد، در هنگام تولید فکری یا ایده خلاقانه، ناخواسته این ویژگی ها را رعایت می کند و به ورطه خودسانسوری فرو می غلطد؛ چون اگر فرد دانشگاهی به الزامات این ساختار تن ندهد، جایگاه خود را از دست خواهد داد و در نتیجه دستاوردهایی که قرار بود حاصل شود نیز به دست نخواهد آورد.
اما به رغم وجود این روند، هنوز جای خوش بینی وجود دارد. بدین معنا که این روند، تداوم همیشگی نخواهد داشت و نباید چنین تصور کرد که روند فعلی که هم اکنون بر دانشگاه ها حاکم است، برای همیشه ادامه خواهد داشت. دو دلیل نیز برای این خوش بینی وجود دارد. اولین دلیل مربوط به فرآیند جهانی شدن است. اینجا منظور از جهانی شدن، فرآیند و پروسه جهانی شدن است نه پروژه جهانی سازی. چون بعضی افراد به جهانی شدن به عنوان پروژه نگاه می کنند؛ پروژه ای که توسط قدرت های غربی و در راس آن ها آمریکا هدایت می شود و به نظر نمی رسد نگاه واقع بینانه ای باشد. این فرآیند جهانی شدن باعث تاثیر زیاد ملت ها بر یکدیگر شده و فضایی تعاملی خلق کرده است. البته در همین فضا، تقابل های جدی نیز به چشم می خورد که در اینجا مناسب نیست به دلایل آن ها پرداخت. درواقع اینطور نباید فکر کرد که هم اکنون کشورها می توانند همچون قرن نوزدهم، درهای خود را به روی سایرین ببندند و در داخل سرزمین خود هر کاری که بدان تمایل دارند را انجام دهند. بخش عمده ای از روابط بین الملل هم اکنون در حیطه سازمان های بین المللی غیردولتی قرار گرفته و تغییرات عمده ای در صحنه و چینش بازیگران جهانی روی داده است. از این روی چه ما بخواهیم و چه نخواهیم، یک سری ایده ها و افکار و رفتارها لاجرم بر ما تحمیل شده اند که ما مجبور به پذیرش آن ها هستیم. دانشگاه به عنوان یک خرده نظام هم از این فرآیند جهانی شدن تاثیر خواهد پذیرفت و هم، این تاثیرات را بازتولید خواهد کرد.
دومین عامل هم که بر خوش بینی نسبت به تغییر روند می افزاید، چرخش قدرت از دهه شصت میان دو جناح عمده موجود در کشور در فضای سیاسی است. این موضوع به ویژه از آن جهت واجد اهمیت است که تاثیرات رویکردِ ایدئولوژیک که دارای منطقی سیاه و سفید و مطلق گراست را کم رنگ تر می کند. با تعویض در جناج بندی قدرت، بسیاری از امور و شئون اجتماعی نیز دستخوش تحول می شوند. یکی از عمده ترین این شئون اجتماعی در جامعه دانشگاهی نمود دارد؛ پس جامعه دانشگاهی نیز می تواند در خلال دوره هایی که چرخش قدرت محقق می شود، برخی مفاهیم را بازتولید کند.
در نهایت همانگونه که ذکر شد دو عامل باعث امیدواری به تغییر و تحرک جامعه دانشگاهی می شود؛ یکی فرآیند جهانی شدن و دیگری وجود ساختاری سیاسی است که در آن قدرت دست به دست می شود و تحرک فکری در جامعه را در پی می آورد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.