نخستین برنامه توسعهای در ایران در سال 1327 نوشته شد که یک برنامه هفت ساله بود و تا سال 1341 تدوین برنامههای هفت ساله ادامه داشت؛ پس از آن برنامههای توسعهای در کشور پنج ساله بودهاند و پس از انقلاب هم، باستثنا دوره انقلاب و جنگ یعنی بین سال های 57-67 که کشور فاقد برنامه مصوب بود، تدوین برنامههای پنج ساله به قوت خود باقی است. در حال حاضر در آخرین سال برنامه پنج ساله پنجم توسعه قرار داریم و در آستانه تنظیم برنامه ششم هستیم. در واقع کشور ما دارای 67 سال سابقه برنامهریزی مدون است که توسط دولتها انجام گرفته است.
سازمان مدیریت و برنامهریزی چند سال پس از آغاز نخستین برنامه توسعه با عنوان دفتر برنامه و بودجه کار خود را از سر گرفت. این سازمان هم تدوینکننده برنامه است و هم به تنظیم بودجههای یک ساله میپردازد؛ یعنی برنامههای توسعهای را به پنج برنامه یک ساله تقسیم و بودجهبندی میکند.
به عقیده کارشناسان امر، سازمان برنامه و بودجه که از سال 78 به سازمان مدیریت و برنامهریزی تغییر نام داد، باید هم از توان و ظرفیت کارشناسی بالایی برخوردار بوده و هم از اقتدار و جایگاه اداری بالاتری برخوردار باشد چرا که اگر بخواهد در چارچوب یک نظام اداری متعارف و هم عرض سایر ادارات و وزارتخانهها باشد، نمیتواند نقش مدیریتی خود را به خوبی ایفا کند و اصولاً برنامه باید فراتر از اجرا باشد.
برای اینکه مروری بر تاریخچه برنامه ریزی، فراز و نشیبها و چالشهای فرا روی نظام برنامه ریزی کشور از گذشته تاکنون داشته باشیم میزگردی با حضور سه تن از روسای گذشته و حال سازمان مدیریت و برنامه ریزی (برنامه و بودجه) ترتیب داده ایم.
دکتر سید محمد باقر بهشتی در فاصله سال های 1360 تا 1369 به عنوان کارشناس سازمان برنامه و بودجه استان مشغول به فعالیت بوده و از سال 1379 تا 1380 به مدت یک سال ریاست این سازمان را بر عهده داشت.
دکتر فرخ مسجدی از سال 1381 تا 1386 رییس سازمان مدیریت و برنامه ریزی استان بوده و از مرداد 1386 تا سال 1393 عنوان معاون برنامه ریزی استاندار آذربایجان شرقی مدیریت نظام برنامه ریزی استان را بر عهده داشت.
دکتر داود بهبودی هم در سال های 1375 تا 1379 در سمت رئیس سازمان برنامه و بودجه و رئیس سازمان مدیریت و برنامه ریزی استان به فعالیت مشغول بوده و در دولت تدبیر و امید از سال 1393 به عنوان معاون برنامه ریزی استانداری منصوب و در نهایت از بهار سال 1394 با احیاء سازمان مدیریت و برنامه ریزی ریاست این سازمان را عهده دار شده است.
آنچه در زیر می آید ماحصل گفت و گوی سه ساعته کارایی با این سه اقتصاددان است؛ قطعا مطالعه این مطلب خالی از لطف نخواهد بود.
در کشور همواره افرادی وجود داشتند که
با مقوله برنامه ریزی مخالف بودند منتها
شیوه خود را عوض کرده اند.
به هرحال سازمان کارشناس محور بود و
رئیس سازمان به کارشناسان خیلی میدان
می داد و بویژه در زمان جنگ کارهای
بزرگی توانستیم انجام دهیم. اگرچه لایحه
اولین برنامه پنجساله در مجلس تصویب
نشد اما برنامه هایی تهیه شده بود که در
هر شرایط بتوانیم کشور را اداره کنیم.
کارایی: جناب آقای دکتر بهشتی به عنوان پرسش اول در ارتباط با فلسفه وجودی سازمان مدیریت و برنامه ریزی صحبت کنید.
بهشتی: نظام برنامه ریزی در ایران در سال 1327 آغاز به کار کرد و در مراکز استانها نیز از سال 1352 دفتر برنامه و بودجه تاسیس شد. در 1359 با تصویب شورای انقلاب این دفتر با دفتر منطقه آماری استانها ادغام شدند و سازمان برنامه بودجه استانها به وجود آمد. در آن زمان سازمان برنامه و بودجه استان شش کارشناس داشت. بنده از سال 1360 وارد سازمان برنامه و بودجه آذربایجان شرقی شدم که دولت آن سال را سال برنامه ریزی نامیده بود.
در واقع دهه 60 سالهای پرباری از جهت شروع حرکتهای برنامه ریزی در کشور بود و در کل کشور حرکت یادگیری و تمرین برنامهریزی راه افتاد بطوری که دولت توانست لایحه برنامه اول توسعه را در سال 62 به مجلس ارائه دهد که در مجلس تصویب نشد. در آن مقطع تعداد کارشناسان سازمان برنامه بودجه در استانها خیلی افزایش یافت و در آذربایجان شرقی نیز تعداد کارشناسان به بیش از 40 نفر رسید.
کارایی: استخدام و پذیرش کارشناسان به چه نحوی صورت می گرفت و فارغ التحصیلان کدام رشته ها بعنوان کارشناس جذب سازمان می شدند؟
بهشتی: امتیاز مهمی که سازمان در آن زمان داشت این بود که از نظر استخدام و اخراج محدودیت نداشتیم و خیلی راحت می توانستیم نیرو جذب کنیم و اگر کسی توانایی نداشت اخراجش کنیم؛ منتهی سازمان برنامه و بودجه یک دستگاه اقتصادی است و حتی مهندسانی که اینجا کار می کنند باید بینش اقتصادی داشته باشند. آن زمان خیلی از دانشگاهها از جمله دانشگاه تبریز رشته اقتصاد نداشت و ما برای جذب نیرو رشته های دیگری را که راحت می توانستند اقتصاد یاد بگیرند جذب می کردیم. دست سازمان برنامه و بودجه واقعا باز بود و جایگاه خیلی بالایی داشت و به عنوان مشاور همه دستگاهها کار می کرد. استاندارانی هم که بودند اغلب مانع فعالیتهای سازمان نمی شدند. در جلسات شورای برنامه ریزی چند نفر از کارشناسان سازمان حضور پیدا میکردند که صاحب هویت و جایگاه خاصی بودند به طوری که استاندار برای تصمیمگیری نهایی نظر آنها را میپرسید.
کارایی: دهه 60 مقارن با سالهای جنگ تحمیلی بود؛ سازمان برنامه و بودجه چطور توانسته بود خود را با شرایط جنگی وفق دهد؟ آیا از این لحاظ مشکلی نداشت؟
بهشتی: به هرحال سازمان کارشناس محور بود و رئیس سازمان به کارشناسان خیلی میدان می داد و بویژه در زمان جنگ کارهای بزرگی توانستیم انجام دهیم. اگرچه لایحه اولین برنامه پنجساله در مجلس تصویب نشد اما برنامههایی تهیه شده بود که در هر شرایط بتوانیم کشور را اداره کنیم. سازمان یاد دهنده بود و خود بنده خیلی چیزها یاد گرفتم، کار کردن در دهه 60 متفاوت از دهه های دیگر بود. در دهه 60 که بنده کارشناس بودم فقط کار میکردیم. آن موقع تلفن چندان در دسترس نبود و خیلی امکانات محدود بود ولی واقعا رئیس سازمان برنامه و بودجه بسیاری از روستاهای استان را از نزدیک بازدید میکرد.
در دهه 60 سازمان شبانه روز کار میکرد و واقعاً آدمهای خیلی متعهدی داشت و اگر همان روحیه دهه 60 را تاکنون در کل کشور حفظ میکردیم الان کشور جایگاه دیگری داشت. شاید بهترین دوران خدمت من در دهه 60 بود که به عنوان کارشناس فعالیت می کردم.
کارایی: بعد از سال 1378 سازمان امور اداری و استخدامی کشور با سازمان برنامه و بودجه در جهت چابک سازی دولت ادغام شد؛ آیا به نظر شما این ادغام توانست اهداف مورد انتظار را محقق سازد؟
بهشتی: البته در کشور همواره افرادی وجود داشتند که با مقوله برنامهریزی مخالف بودند منتها شیوه خود را عوض کرده اند. تا اوایل انقلاب زمانی که نخست وزیر داشتیم بالاترین مقام از نظر قانون اساسی نخست وزیر بود، رئیس سازمان برنامه و بودجه وزیر مشاورِ نخست وزیر به شمار میرفت و از اختیارات بالاترین مقام اجرایی کشور برخوردار بود.
در آن ایام عدهای که مخالف برنامه ریزی بودند سازمان را زیر سئوال بردند و شورای نگهبان اعلام کرد که وزیر مشاور نمیتوانیم داشته باشیم در نهایت امر مجلسیها موفق شدند تشکیل وزرات برنامه بودجه را تصویب کنند و بدین ترتیب جایگاه سازمان تقلیل یافت چرا که وزیر نمیتواند به وزیر دستور دهد. بعد از اصلاح قانون اساسی، رئیس جمهور به عنوان رئیس برنامه و بودجه و امور اداری کشور تعیین شد که میتوانست اختیاراتش را به فرد دیگری تفویض کند و تا به امروز معاون رئیس جمهور به عنوان رئیس برنامه و بودجه به شمار میرود.
در سال 1379 طبق قانون برنامه سوم توسعه دو سازمان امور اداری و استخدامی و برنامه و بودجه که روسای آنها معاون رئیس جمهور بودند در هم ادغام شدند اما نه در عمل! در واقع این دو سازمان الحاق شدند نه ادغام و در کنار هم قرار گرفتند.
سازمان برنامه و بودجه مسئولیت استخدام را که بار مالی داشت نمیپذیرفت. البته این مشکلات استخدامی در استانها چندان مطرح نبود اما یک سری اختیارات سازمان امور استخدامی کشور از جمله مرکز آموزش مدیریت دولتی به سازمان اضافه شد. در دولت نهم و دهم دوباره این دو سازمان را از هم جدا کردند.
اگر سیستم مدیریت کلان کشور اعتقاد به
برنامه ریزی داشته باشد کار پیش می رود
اگر اعتقاد نداشته باشد کار جلو نخواهد
رفت چرا که وقتی می خواهیم برنامه
تدوین کنیم لزوما برای جامعه است و می
خواهیم همه دستگاه های اجرایی و اجزای
دولت این برنامه را اجرا کنند بنابراین در
ابتدا باید جایگاه سازمان را بپذیرند.
اعتقاد دارم اصلی ترین سرمایه سازمان
نیروی انسانی است که احساس می شود
دچار صدمه شده و خیلی از کسانی که
تجربیاتی داشتند از سیستم خارج شده
اند؛ در جریان گردش اطلاعات، سازمان
باید وضعیت فعلی را بهبود بخشد و
ساختار جمع آوری و کسب اطلاعات را
اصلاح کند. ساختار و پرسنل سازمانی لازم
را باید فراهم نمود و شورای برنامه ریزی و
توسعه استان کارگروه های ذیل را متناسب
با وظایف و انتظارات جدید بازسازی کند.
کارایی: جناب آقای دکتر مسجدی شما از سال 1381 تا پایان دولت هشتم رییس سازمان و در دولتهای نهم و دهم معاونت برنامه ریزی استانداری را به عهده داشتید، به نظر می رسد سازمان از بدو تاسیس همواره در ارتباط با هدایت و راهبری نظام برنامه ریزی و توسعه مشکل داشت و بیشتر سازمان بودجه بود و ارتباط دستگاه اجرایی با سازمان در حد موافقتنامه و رفت و برگشتهایی در قالب چند فرم بود؛ در مورد ویژگیهای نظام برنامه ریزی در این برهه زمانی بگویید.
مسجدی: خوشبختانه این سازمان از جهات مختلف فرایند و سابقه خوبی دارد و من افتخار میکنم که اینجا خدمت کردهام و همکاران خوبی داشتم و به قول دکتر بهشتی خیلی از مطالب را یاد گرفتیم. این سازمان فراتر از دوره و زمان فکر کرده و همیشه سازمانی مطالبه گر و جهت دهنده بوده است.
البته ارتباط سازمان با سایر دستگاهها صرفاً در حد تبادل موافقتنامه نبود. شاید این موضوع نمود بیشتری در ارتباط سازمان با دستگاههای اجرایی داشت، اما لزوماً محدود به اینها نبود و خیلی از کارها پشت سر این موضوع صورت میگرفته است. همین که سازمان توانسته فکر توسعه را در دستگاه ها حاکم کند نتیجه بسیار خوبی است چرا که همیشه انتظار از سازمان این بوده که بتواند فکر و فرهنگ توسعه را در جامعه اشاعه بدهد و در دستگاههای اجرایی کلان نگری را حاکم بکند.
وظیفه اصلی سازمان این است که بتواند دستگاهها را طوری هم جهت و هدایت کند که منجر به نتایج کلان در جامعه شود و دستگاهها را از نگاه افراطی و بخشی نگری بر حذر و به سمت کلان نگری هدایت کند.
هر قدر که زمان پیش می رود تعریف توسعه نیز دستخوش تغییر و اصلاح می شود. یک بخش نمی تواند توسعه را برای کشور و استان به وجود آورد و همه ما باید به طور هم سطح تلاش کنیم. سازمان مدیریت و برنامه ریزی همواره کارشناس محور بوده و کاری که اینجا یک کارشناس می تواند انجام دهد رئیس سازمان شاید نتواند انجام دهد. در واقع ارتباط بسیار خوبی بین رئیس سازمان و بدنه کارشناسی وجود دارد؛ به طوری که وقتی کارشناس کاری را شروع می کند تا انتها جلو می برد؛ به عبارت دیگر رئیس سازمان خطوط و چارچوب ها را تعیین و هماهنگی بین کارشناسان و بدنه با رده مدیریت ارشد استان را انجام میدهد اما تصمیم گیریها در مورد امور با نظرات بدنه کارشناسی سازمان انجام می گیرد که این حسن و نقطه قوت سازمان است.
کارایی: به نظر شما سازمان مدیریت و برنامه ریزی یا برنامه و بودجه بهترین عملکرد را در کدام دوره توانسته از خود نشان دهد؟
مسجدی: بعضیها معتقدند بهترین دوره زمانی بوده که سازمان بیشتر بر امر برنامه ریزی متمرکز می شد و عملاً خودش پروژه هایی را که محرک توسعه بودند در کشور طراحی، اجرا کرده و به نتیجه رسانده است. الان هم در جای جای کشور شاهد نتایج همان پروژهها هستیم و بخشی از پایه توسعه کشور هم همان دوره طراحی شده است.
پس از آن که بنا به صلاحدیدهایی با بودجه تلفیق شد، از یک جهت کلان نگری بر سازمان حاکم گردید و موضوعات از موضوعات خاص به موضوعات عام و فراگیر توسعهای تبدیل شد و این تحول مثبتی بود اما اثربخشی سازمان برای محرک توسعه بودن کاهش یافت و بیشتر از اینکه ایجاد کننده توسعه باشد مدیریت توسعه را انجام می داد.
در یک دوره سازمان امور استخدامی که نظام اداری را مدیریت میکرد و سازمان برنامه و بودجه که برنامههای اجرایی و برنامه کشور را مینوشت به عنوان دو بال اصلی توسعه کشور مطرح می شدند که بعضاً هماهنگ نبودند و مشکلاتی ایجاد می کردند. در این دوره سازمان از جهت سیستم اداری ارتقاء یافت اما وظایفش نیز بدون اینکه امکانات کافی داشته باشد گسترده تر شد. در استانها نیز به سازمان وظایفی محول شد که موجب گردید سازمان از جایگاه کارشناسی کلان نگری خارج شده و وارد امور اجرایی تر شود و این مسئله موقعیت سازمان را از دید کارشناسی تضعیف کرد.
تا اینکه در نهایت دوره تغییر جایگاه سازمان مدیریت و برنامه ریزی به معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهوری با هدف یکپارچه شدن نظام برنامهریزی در کشور در دولت نهم و دهم فرا رسید. بنده اعتقاد دارم بیش از صرف تغییر نام و تابلوی سازمان بود و شاید آنچه که واقعاً اتفاق افتاد از بین رفتن و تضعیف اعتقاد به برنامهریزی بود.
اگر سیستم مدیریت کلان کشور اعتقاد به برنامهریزی داشته باشد کار پیش میرود اگر اعتقاد نداشته باشد کار جلو نخواهد رفت چرا که وقتی میخواهیم برنامه تدوین کنیم لزوماً برای جامعه است و میخواهیم همه دستگاههای اجرایی و اجزای دولت این برنامه را اجرا کنند بنابراین در ابتدا باید جایگاه سازمان را بپذیرند. در گذشته هم چنین بوده و جایگاه سازمان بخصوص در بین دستگاههای اجرایی پذیرفته شده بود.
کارایی: به نظر شما در چه دوره ای نظام برنامه ریزی کشور ما بیشتر صدمه دید؟
مسجدی: در یک دوره در استانها بیشتر دنبال این بودند که اختیارات را به استانداران منتقل کنند تا حرف آخر را استاندار بزند نه نظام برنامه ریزی و شاید در همین دوره سازمان و نظام برنامهریزی اصلیترین صدمه و آسیب را متحمل شد. در استان ما وضعیت متفاوت بود و بر اساس اعتمادی که بین مدیریت سیاسی استان و سازمان برقرار بود هیچ موقع ساختار اصلی سازمان تغییر نیافت؛ در حالی که در خیلی از استانها نظام برنامه ریزی کاملاً بهم ریخت و جایگاهها جابجا شد و هیچ توجهی به نظرات کارشناسی صورت نگرفت.
خوشبختانه استان ما موقعیتی داشت که خیلی این ساختار بهم نریخت یعنی اعتقاد به برنامه ریزی هرچند تحت تاثیر سیستم کشوری بود اما لزوماً به جهت اعتمادی که ایجاد شده بود باز نظر سازمان در خیلی از جاها کمک می کرد حرف های کارشناسی به کرسی بنشیند. فهرست اقدامات نیمه تمام در استان حاکی از این است که ما هم بالاجبار در مسابقه ای شرکت کردیم که از کلنگ زنی پروژههای سیاسی عقب نمانیم و کم نیاوریم بنابراین پروژههای ملی زیادی را شروع کردیم اما پروژههای استانی کاملاً تحت کنترل بود و آثار آن را در توسعه میبینیم.
از طرف دیگر اعتقاد دارم اصلیترین سرمایه سازمان نیروی انسانی است که احساس میشود دچار صدمه شده و خیلی از کسانی که تجربیاتی داشتند از سیستم خارج شده اند؛ در جریان گردش اطلاعات، سازمان باید وضعیت فعلی را بهبود بخشد و ساختار جمع آوری و کسب اطلاعات را اصلاح کند. ساختار و پرسنل سازمانی لازم را باید فراهم نمود و شورای برنامه ریزی و توسعه استان کارگروه های ذیل را متناسب با وظایف و انتظارات جدید بازسازی کند.
ما نباید خیلی دنبال اسم و عنوان باشیم بلکه کارهای ریشه ای تری باید صورت گیرد چرا که نظام تصمیم گیری کشور دچار اشکال است و به نظر بنده اصلاح ساختار تصمیمگیری باید اولویت اول کشور باشد.
در دهه پنجاه و پس از افزایش درآمدهای نفتی
رگه هایی از انحراف از برنامه در کشور شکل
گرفت. منابع نفتی را به جای اینکه در کانال
برنامه ریزی وارد کنیم به کانال نظامی بردیم.
پس از انقلاب نیز همواره و در دوره های
مختلف کسانی بودند که فضای برنامه ریزی را
برنمی تابیدند و بعضا حتی با تکیه بر ادبیات
ارزشی، برنامه ریزی را زیر سئوال بردند و
بعضا با طرح مسائلی مثل اینکه برنامه ریزی
محصول نظام لیبرالی و آمریکایی است آن را
نفی کردند. و در حال حاضر هم هنوز برخی از
طیف های بانفوذ در نظر و عمل، اصول مسلم
و عمومی توسعه و نیز ضرورت برنامه ریزی
باور و التزام ندارند.
کارایی: جناب آقای دکتر بهبودی؛ با توجه به وضعیت فعلی سازمان چطور میخواهید نظام برنامه ریزی را به سطح عمومی و استفاده از ظرفیت مردم، نخبگان، دانشگاهیان و تشکلها برسانید و وظیفه جدیدی برای سازمان جدید تعریف کنید؟
بهبودی: شاید یکی از نکات مثبت تاریخ برنامه ریزی استان این است که اگر همه مدیران سازمان را از اول انقلاب تا امروز کنار هم قرار دهیم همه در یک موضع قرار میگیرند و این از ویژگی کسانی است که در این عرصه مسئولیت داشتند و به ماهیت موضوع بر می گردد. در اهمیت برنامه ریزی کسی تردید ندارد و نیاز به برنامه ریزی در زندگی فردی و اجتماعی کاملا احساس می شود.
هویت برنامه ریزی در کشور ما از سال 1327 شکل گرفته؛ لیکن در کنار این نظام برنامهریزی که به شکل رسمی در کشور وجود داشته و به حیاتش ادامه داده، تا کنون پنج برنامه را پشت سر گذاشتیم و درآستانه برنامه ششم هستیم و در مجموع غیر از دو برنامه اول سایر برنامهها شکل پروژهای داشتند و سازمان خودش عامل توسعه بود. بعد کم کم سازمان، مدیریت توسعه را به عهده گرفت و به مدلهای برنامه ریزی جامع روی آوردیم و تا به امروز هم پیرو همان شیوه برنامه ریزی جامع هستیم.
زمانی مرحوم دکتر عظیمی بحث برنامه ریزی بر اساس هسته های کلیدی را طرح کردند اما بعد از اینکه ایشان فوت کرد دوباره بحث برنامهریزیهای جامع قوت گرفت.
ما به رغم این سابقه برنامه ریزی طولانی که جزو با تجربه ترین کشورها در این عرصه هستیم همچنان رگههایی از دیدگاههای مخالف برنامه ریزی را هم قبل و هم بعد از انقلاب شاهد هستیم. برخی از این مخالفتها ریشه در نگرش و باورها و برخی دیگر ناشی از عمل زدگی است که البته هر دو ضرر دارد.
حداقل در دهه پنجاه و پس از افزایش درآمدهای نفتی رگه هایی از انحراف از برنامه در کشور شکل گرفت اما بیشتر در فضای سهمخواهی بود و رفتیم سراغ اینکه نقش بینالمللی کشور را با خرید تجهیزات نظامی ایفا کنیم؛ بنابراین منابع نفتی را به جای اینکه در کانال برنامه ریزی وارد کنیم به کانال نظامی بردیم.
پس از انقلاب نیز همواره و در دوره های مختلف کسانی بودند که فضای برنامهریزی را برنمی تابیدند و بعضاً حتی با تکیه بر ادبیات ارزشی، برنامهریزی را زیر سئوال بردند و با طرح مسائلی مثل اینکه برنامه ریزی محصول نظام لیبرالی و آمریکایی است آن را نفی کردند. و در حال حاضر هم هنوز برخی از طیفهای بانفوذ در نظر و عمل، اصول مسلم و عمومی توسعه و نیز ضرورت برنامه ریزی باور و التزام ندارند. اینها نمیدانند که کسانی که مخالف برنامهریزی صحبت میکنند و نظام برنامهریزی را بهم میزنند موجبات خروج کشور از مسیر توسعه را فراهم میآورند.
در هر صورت سازمان متولی توسعه است و وظایف برنامه ریزی، بودجه ریزی، تهیه آمار و اطلاعات، تحول اداری و منابع انسانی و آموزش و پژوهش و امور فنی را به عهده دارد که باید همه اینها را در کنار هم داشته باشد. البته نباید این فاکتورها را به عنوان چند جزیره در کنار هم قرار دهیم؛ بلکه همه اینها کلیت و سیستم یکپارچه هستند که اگر نتوانیم همه را با هم تجمیع کنیم ضریب موفقیت کاهش مییابد. لذا یکی از کارهایی که باید در سازمان انجام دهیم یکپارچه سازی اهداف و ماموریتهای سازمان است.
یکی دیگر از ویژگیهای سازمان اهمیت دادن به نظر کارشناسی است. سازمان یک سازمان کارشناس محور است و هویت آن به توان کارشناسی آن است و حتی مدیریتش هم متفاوت از فضاهای دیگر است؛ وقتی می گوییم یک سازمان کارشناس محور است یعنی تصمیم سازی ها از پایین به بالا شکل میگیرد و محتوا از پایین شکل میگیرد.
اگر مدیران دستگاهها به برنامه اعتقاد داشته باشند باید از این نهاد تصمیم سازی بنحو احسن بهره ببرند. سازمان در مقاطعی فراز و نشیب داشته و عدم اعتقاد به برنامهریزی باعث تحلیل توان، دلزدگی و افسردگی سازمان شده بود. در دوره ای نظام برنامه ریزی مورد بی مهری شدید واقع شده و طبیعی است که تا بخواهد بدنه کارشناسی آن جایگاه اصلی و اثربخشی خود را بازیابد نیاز به زمان خواهد داشت.
سازمان علاوه بر اینکه تصمیم ساز است مجموعه ای کلان نگر است که به شکل تخصصی همه عرصهها را باید تحت پوشش قرار دهد تا بتواند نقش توسعهای خود را ایفا کند. این سازمان کلاننگر باید از نگرشهای بخشی چه در سطح ملی و چه در سطح استانی به دور باشد و مانع غلبه نگرشهای دستگاهمحوری، سیاستزدگی، مکانمحوری و توجه بیش از حد به منطقه خاص شود. وظیفه سازمان این است که سازمانی فراسیاسی باشد و با آمد و شد دولتها تغییر محتوا ندهد.
این سازمان متولی توسعه است و در واقع طراحی، راهبری، پویش و پایش توسعه را به عهده داشته و باید در این راستا همه ابزارها را هم به خدمت بگیرد تا بتواند این نقش اساسی را به خوبی ایفا کند.
سازمان مدیریت و برنامه ریزی باید بحث ورود دولت به مقوله فرهنگ، هنر و اقتصاد را قاعدهمند کند و بتواند با حاکمیت قانون، پاسخگوی مطالبات باشد. ما باید جامعه را با نگرش علمی اداره کنیم و فکر می کنیم سازمان نهادی است که می تواند در این زمینه کمک کند تا جامعه با محوریت علم و نگاه کارشناسی اداره شود. و اگر همه نهادها و ارگانها بپذیرند که باید جامعه را با روشهای علمی و کارشناسی اداره کنیم قطعاً روند دستیابی به توسعه تسهیل خواهد شد.
اگر ما در فرایند توسعه دچار دست انداز شدیم به این دلیل است که حاکمیت علم و نظرات کارشناسی مورد توجه قرار نگرفته و نگرش های بسته، ارتجاعی و اقدامات کوتاه مدت و ضربتی جایگزین آن شد. توسعه پایدار را هم باید از این منظر نگاه کنیم و باید بتوانیم در فضای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و زیست محیطی هم راستایی ایجاد کنیم.
نگرشهای بسته موجب خروج سرمایههای انسانی، تضعیف سرمایه های اجتماعی، تضعیف امنیت سرمایه گذاری و تضعیف روحیه کارآفرینی می شود و اگر می خواهیم به سمت توسعه حرکت کنیم یکی از الزامت اصلی آن ارتقاء گفتمان توسعه در تمامی سطوح اعم از مدیریت دولتی، بخش خصوصی، نهادها و اقشار مردم است.
این سازمان متولی توسعه است و در واقع
راهبری، طراحی، پویش و پایش توسعه را به
عهده داشته و باید در این راستا همه ابزارها
را هم به خدمت بگیرد تا بتواند این نقش
اساسی را به خوبی ایفا کند.
شیوه برنامه ریزی هسته کلیدی
(core planning) را ما اختراع نکرده ایم ولی
باور داریم این شیوه تجربه های موفق بیشتری
در گذشته داشته است بهمین خاطر این متد
علمی را کشف، بومی سازی و برای اولین بار
در قالب سند تدبیر توسعه استان در داخل
کشور عملیاتی کردیم.
کارایی: کمی هم در مورد ضعف های نظام برنامه ریزی در کشور صحبت کنید.
بهبودی: الان نظام برنامهریزی ما به شدت متمرکز است و برخلاف ادعا، اعتقاد کمی به برنامهریزی منطقهای به شکل وسیع و استفاده کامل از ظرفیتهای مناطق وجود دارد. در حالی که در دنیای امروز برنامهریزی متمرکز، نمیتواند نظام برنامهریزی کارآمدی باشد.
در گذشته منابع مالی کشور مثل درآمدهای نفتی عمدتاً به شکل متمرکز از طریق دولت مرکزی توزیع میشد؛ بنابراین رویکردها به شکل خودبخود به سمت نظام متمرکز رفته و شاید اگر نفت در درآمدهای دولت سهم زیادی نداشت نظام برنامهریزی ما اینقدر متمرکز نمیشد. در سالهای اخیر که درآمدهای نفتی کاهش یافته، اگر بتوانیم کشور را از رکود خارج نماییم امید میرود برنامهریزی منطقهای ما سهم بیشتری را به خود اختصاص دهد.
برنامههای ما به سبک برنامهریزی جامع تهیه میشود که در داخل خود به همه موضوعات از قبیل برنامههای ملی، منطقهای، استانی، برنامههای کلان و بخشی، بخش خصوصی و دولتی، داخل و خارج کشور و … میپردازد که تهیه چنین برنامهای الزامات و مقدمات خاص خودش را میطلبد و نیازمند تهیه اطلاعات خیلی تفصیلی، به هنگام، دقیق و قابل اتکاء است. دیگر اینکه نیازمند منابع مالی و فیزیکی خیلی زیاد و بزرگ، منابع انسانی و تخصصی در هر حوزه و یک نظام اجرایی، اداری و نظارتی خیلی کارآمد و چابک است؛ که تقریباً همه موارد مذکور همزمان نه تنها در کشور ما یک جا جمع نمیشود بلکه در کل دنیا هم کمتر کشوری میتوان پیدا کرد که بخواهد برنامهریزی کند و همه اینها را داشته باشد.
پیش بینی ما در برنامه چهارم این بود که نفت حدود 30 میلیارد دلار درآمد ایجاد میکند. و بر اساس آن برنامه نوشتیم؛ در زمان اجرا درآمد نفتی به بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار افزایش یافت ولی ما نتوانستیم مدیریت کنیم. برنامه پنجم را هم که مینوشتیم درآمدهای نفتی ما حدود ۱۰۰ میلیارد دلار بود که بر اساس آن برنامه تنظیم شد و حالا قیمت نفت تقریبا به 30 دلار کاهش یافته و باز هم نتوانستیم مدیریت کنیم در نتیجه به فکر تنظیم برنامه به شیوههای بهتر و انعطاف پذیرتر افتادیم.
کارایی: تدوین سند تدبیر و توسعه آذربایجان شرقی مقارن با احیاء مجدد سازمان مدیریت و برنامهریزی بر چه اساسی صورت گرفته است؟
بهبودی: با آسیبشناسی که در مورد روشهای قبلی به عمل آوردیم، از اقتضائات حال حاضر ما این بود که با توجه به دوره زمانی که در آن قرار داشتیم باید تکیه خود را از منابع دولتی به سمت منابع مردمی منتقل و با رویکرد اقتصاد مقاومتی حرکت میکردیم؛ اقتضائات جدیدی شکل گرفته بود و باید این متدولوژی جدید را میشناختیم، پیدا میکردیم و بر اساس آن برنامه تهیه میکردیم.
شیوه برنامهریزی هسته کلیدی (core planning) را ما اختراع نکردهایم ولی باور داریم این شیوه تجربههای موفق بیشتری در گذشته داشته است به همین علت این متد علمی را کشف، بومیسازی و برای اولین بار در قالب سند تدبیر توسعه استان در داخل کشور عملیاتی کردیم.
برنامهای که تهیه کردیم ویژگیهای خاص خودش را دارد. یکی از ویژگیهای آن یافتن هستههای کلیدی محرک است که بتواند مبنای تحرک یک جامعه به سمت توسعه باشد. موضوعات و مسائل بسیاری داریم که آنها را به شکل دولتی یا غیردولتی مدیریت میکنیم که نه اهمیت آنها یکسان است و نه همه آنها را همزمان میتوانیم به تحرک واداریم چرا که منابع، انرژی و توان همه کشور محدود است؛ بنابراین مجبوریم اصلیترین محورها و فرصتهای توسعه، همچنین شدیدترین موانع توسعه را بشناسیم و با انگیزش فرصتها و رفع موانع یک خیز توسعهای برداریم.
در واقع ما به دنبال یک سری لوکوموتیو و موتورهای محرکه میگشتیم و قائل به این هستیم که نظام توسعه ای ما یک لوکوموتیو دارد که دولت است و بعد کلی واگن پشت سرش بستهاند که نمیتواند بکشد. اگر ما چند لوکوموتیو پیدا کنیم و بقیه مسائل را به آنها وصل کنیم تا به سمت و سوی واحد حرکت کنند میتوانیم انتظار داشته باشیم که در آینده توسعه استان در یک بستر مناسب قرار بگیرد.
با رویکردهای جدید خیلی از منابع را که در یک نظام متعارف برنامهریزی مدیریتی اساساً در حاشیه قرار دارند میتوانیم به صحنه بیاوریم. از طرف دیگر معتقدیم برنامه باید با مشارکت کارشناسان، نخبگان، صاحبنظران بخش خصوصی، مجامع صنفی، مراکز علمی و دانشگاهی و دستگاههای دولتی تهیه شود تا بتواند اولاً این اقشار را که دارای ادبیات متفاوتی هستند و جمع آنها بسیار دشوار است کنار هم قرار دهد و ثانیاً از ذهنیت، اطلاعات و دیدگاههای توسعهای آنها بهرهمند شود و ما هم به عنوان دبیرخانه اعمال مدیریت، هماهنگی و تنظیم برنامه را انجام دهیم. پس در واقع نخستین پیش شرط عملی شدن برنامه سند تدبیر توسعه استان مشارکت فراگیر است که از مرحله آغاز تا اجرا تداوم یابد.
کارایی: اقدام و عمل به اقتصاد مقاومتی مد نظر مقام معظم رهبری در سازمان مدیریت و برنامه ریزی چطور تحقق خواهد یافت؟
بهبودی: ما در واقع تصور میکنیم سند تدبیر توسعه استان نسخه عملیاتی اقتصاد مقاومتی است و این کار ما را خیلی راحت کرده و ما در این عرصه خیلی راحت و روان حرکت میکنیم. همه دستگاه ها موظف هستند با سازمان در این مسیر حرکت و همکاری کنند. برنامه ششم هم در حال تدوین است و امیدواریم برش استانی آن را به بهترین نحو در استان به اجرا درآوریم. به ویژه در استان ما، جناب آقای دکتر جبارزاده به عنوان استاندار از رویکرد علمی برنامهریزی به شدت حمایت می کنند و ضمانت اجرایی این اقدامات عزم جزم مدیریتی استان است.
کارایی: در مورد ملزومات تحقق برنامه ریزی منطقهای بگویید
بهبودی: لازمه این اقدام تفویض اختیار است، یعنی اختیارات همراه مسئولیت ها به مناطق تفویض شود و باید یک موج تفویض اختیار را برای برنامه ریزی منطقه ای شاهد باشیم که البته مقداری سخت است ولی در فضای منطقی معتقدیم اختیارات باید تفویض شود.
یکی از دغدغه های برنامه ریزی منطقه ای این است که استانداران از لحاظ نهادی به عنوان نماینده عالی دولت تلقی می شوند منتها در فرایندها الان وزارت کشور فکر می کند که متولی استانداریها است و فکر می کند استانداران نمایندگان وزارت کشور هستند و دامنه اختیارات استانداران را در این حد تنظیم می کنند.
اگر بخواهیم به توسعه منطقهای بپردازیم اختیارات استانداران باید فراتر رود و لازمه آن این است که استانداران به جایگاه رسمی خود که نماینده عالی دولت در استانها است بازگردند و با همه وزارتخانهها به همان اندازه ای که با وزارت کشور تعامل دارند تعامل داشته باشند که در حال حاضر چنین رویکردی نیست و یکی از عواملی که می تواند در فرایند توسعه منطقه ای کمک کند اصلاح ساختار اداری کشور در این ارتباط است.
کارایی: جایگاه نهادهای مدنی و تشکلهای مردمی را در فرایند توسعه چطور ارزیابی میکنید؟
بهبودی: در جامعه ما نهادهای مدنی دارای ظرفیت های زیادی هستند؛ در استانهای ما هم نهادهای مدنی اثر بخشی زیادی دارند و اینکه تبریز بطور مثال یک شهر عاری از متکدی است نشان دهنده ظرفیت بزرگ تشکلها و خیرین جامعه ما است. مردم استقبال و ارتباط مناسبی با این نهادها دارند و در فرایند توسعه حتماً باید به نهادهای مدنی بها دهیم و آنها را تقویت کنیم تا بتوانند در نظام برنامهریزی و تصمیمسازی نقش ایفا کنند.
علاوه بر این باید سراغ بخش خصوصی برویم و در راستای اجرای اصل 44 قانون اساسی و تحقق اقتصاد مقاومتی مردم را به بستر اقتصاد بیاوریم و ساز و کار حضور مردم در عرصه اقتصاد را به شکلی وسیع و سریع مهیا کنیم.
کارآیی: و حرف آخر اینکه …
بهشتی: بنده تشکر می کنم از دکتر مسجدی به این دلیل که در زمان مسئولیت ایشان به عنوان معاون برنامهریزی استاندار، ساختار کارشناسی سازمان را حفظ نمودند.
از دکتر بهبودی هم تشکر می کنم که می خواهند روح سازمان مدیریت و برنامه ریزی را مجدداً احیا کنند تا به واقع متولی توسعه استان باشد و پیشنهاد میکنم کتاب خاطرات همه کارشناسان سازمان بعد از انقلاب جمعآوری و منتشر شود.
مسجدی: کار کردن در این سازمان مایه افتخار است و بنده وقتی با کارشناسان گذشته این سازمان که بازنشست شدهاند برخورد میکنم، از فعالیت در این سازمان به عنوان یکی از بهترین دوران زندگی خود یاد میکنند. همواره افراد متخصص و کارآمدی در این سازمان جمع بودند و بنده هم افتخار میکنم که یکی از پرسنل نظام برنامهریزی در استان آذربایجان شرقی بودم.
بهبودی: حتما از توصیه ها و مشاورههای عزیزان که پیشکسوتان عرصه مدیریت نظام برنامه ریزی استان هستند در آینده بهره خواهیم برد؛ همانطور که پیش از این نیز بهره برده ایم. امیدواریم این گفتگو و تجمیع نظرات مدیران حال و گذشته سازمان زمینهای جهت ترویج گفتمان توسعه در میان سطوح مختلف مدیران و کارشناسان دستگاهها و نهادها فراهم کند و در استان شاهد اقداماتی باشیم که ما را هر چند به طور تدریجی در ریل توسعه قرار دهد.